بایگانی دی ۱۴۰۲ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

۱۵
دی
۰۲

یکی از همرزمان حاج قاسم در دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «گاهی مسئولان استانی از پیگیری‌های شهید سلیمانی برای مشکلات و موضوعات رزمندگان به فرماندهان سپاه گلایه داشتند، اما این گلایه‌ها از تلاش ایشان در این مسیر ذره‌ای کم نکرد.»


 سردار علیرضا مزینانی مسئول تبلیغات و یکی از همرزمان حاج قاسم در دوران دفاع مقدس گفت: «یکی از ابعاد شخصیتی حاج قاسم سلیمانی شوخ‌طبعی و روابط دوستانه او بود.»

«در دوران دفاع مقدس برنامه‌ریزی شده بود فرماندهان به جهت زیارت حضرت رضا علیه‌السلام عازم مشهد مقدس شویم. یادم هست که در آن سفر حاج قاسم بیشتر از همه با همراهان شوخی و مزاح می‌کرد و از همه شیطان‌تر بود.

زمانی که به استخر می‌رفتیم هرکس که قصد داشت از آب خارج شود حاج قاسم مانع می‌شد و به زور سر آن بنده خدا را زیر آب می‌کرد. وقتی می‌خواستیم دوش بگیریم، تا کسی می‌خواست از زیر دوش بیرون بیاید، کف و صابون روی سر و بدن می‌ریخت و باز او مجبور می‌شد زیر دوش برگردد.

یکی از دورهمی‌های فرماندهان در ایام دفاع مقدس و بعد از آن، در منزل محسن رضایی بود. در آن جلسات هم حاج قاسم بود که با مزاح و شوخی که گاهی با پرتاب یک میوه شروع می‌شد و ادامه پیدا می‌کرد، او فضای جدی جلسه را تلطیف می‌کرد.»

این مسئول تبلیغات دوران جنگ در ادامه می‌گوید: «او همان طور که در بحث دفاع موفق عمل می‌کرد، در روابط اجتماعی با رزمندگان هم موفق بود. آن زمان که حاج قاسم در کنار سردار بزرگ شهید حاج احمد کاظمی، سردار شهید مهدی باکری یا شهید همت قرار می‌گرفت، لحظات بسیار ناب و بی‌نظیری رقم می‌خورد، آنقدر محبت و رفاقت بین این عزیزان موج می‌زد که هر بیننده‌ای را مجذوب می‌کرد. رزمندگان ایشان را به عنوان برادر و رفیق عزیز خود می‌دانستند و در یک کلام شهید سلیمانی بر قلب‌های رزمندگان فرماندهی می‌کرد.»

وی در بخش دیگر سخنان خود، خصوصیت دیگری از حاج قاسم را خلاف خصوصیت قبلی او توصیف می‌کند: «از نکاتی که حاج قاسم را بسیار ناراحت می‌کرد، بی‌توجهی بعضی مسئولین به مردم و خواسته‌های بحق مردم بود. به شدت نسبت به این موارد حساسیت نشان می‌داد و به جدیت مراجعات و خواسته‌های مردم، که به طرق مختلف به ایشان می‌رسید، را پیگیری می‌کرد. به یاد دارم در آن ایام گاهی مسئولین استانی از پیگیری‌های شهید سلیمانی برای مشکلات و موضوعات رزمندگان به فرماندهان سپاه گلایه داشتند، البته این گلایه‌ها از تلاش ایشان در این مسیر ذره‌ای کم نکرد.»

مزینانی در پایان تأکید کرد: «آیه ۲۹ سوره مبارکه فتح می‌فرماید: «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم». در حقیقت حاج قاسم مصداق عملی این آیه شریفه بود. او در برابر دشمنان محکم و مقتدر و از طرف دیگر مهربانی‌اش در برابر دوستان مثال‌زدنی بود.»/خبرگزاری دانشجو

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۲

 

💠ماجرای اکبر و دکترشریعتی

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ آقای حاج اکبر مزینانی حسینعلی را که اکنون هفتادساله و بازنشسته ایران خودرو  است اکثر مزینانی ها می شناسند.
 فردی است دوست داشتنی و نسبت به سواد و معلوماتش علاقه مند به امور فرهنگی و نیز غرور و تعصب خاصی به زادگاهش «مزینان »مثل همه ی مزینانی های فهیم و فرهنگ دوست دیگر دارد.

حاج اکبر تعریف می کرد:
 در سال های ۵۱ و ۵۳ هجری شمسی سرباز وظیفه بودم که پس از طی دوره  آموزشی محل خدمتم  لشکر ۷۷ پیروز خراسان و درمشهد تعیین شد.

 پس از معرفی به آن لشکر جمعی یگان پاسدار شدم که البته در هر بار محل و محدوده پاسداری ام بالطبع تغییر می کرد. حدود یک ماه از ورودم به لشکر نگذشته بود که محل نگهبانی ام نزدیک بازداشتگاهی بود که چند نفر افراد مختلف از جمله مبارزین و سیاسیون موقتاً در آنجا بازداشت بودند و البته هیچکدام از آنان را نمی شناختم.

برخی اوقات بازداشت شدگان را به منظور هواخوری به فضای باز و  آزاد لشکر می آوردند تا تجدید روحیه کنند و به تعبیری نفسی چاق کنند.

از آنجا که روی اتیکت  لباسم مانند هر سرباز دیگری نوشته شده بود «سرباز وظیفه اکبر مزینانی» ناگهان فردی از جمع بازداشت شدگان به طرفم آمد و زوم کرد روی نوشته ی لباسم و با خواندن نام‌ و نام خانوادگی ام سوال کرد: مزینانی هستی ؟ ....گفتم: بله با اجازه ی شما..... گفت: پسر کی هستی ؟.... گفتم :پسرِ حسینعلی .... او مرا نشناخت !... حتی از طریق نام پدر! از من پرسید شما شیخ محمود را می شناسی ؟ ...گفتم: بله...کاملاً و روحانی مزینان است... گفت: من پسرعموی شیخ محمودم....
پرسیدم: اسمت چیست ؟
پاسخ داد: دکتر علی شریعتی را می شناسی؟.... گفتم : نه ! (چون حتی رژیم از اشتهار نام دکتر وحشت داشت! و بی سبب نیست که دکتر می گوید: آنان از هیچ چیز تو نمی ترسند آنها فقط از فکر تو می ترسند! آنها فقط از فهم تو می ترسند... از تن وجسم وپول تو هرچقدرهم که قوی و پول دارباشی نمی ترسند.....)

دکتر ادامه داد:  بعداً مرا خواهی شناخت! از ایشان پرسیدم: شما اهل کجایی ؟ گفت: مزینان! گفتم نه بابا! گفت: حقیقتاً ....رفتی مزینان سلام مرا به شیخ محمود و دیگر مزینانی ها برسان.

قدری فکر کردم و به دکتر گفتم: شما هم اینجا باز داشتید؟ گفت: فعلاً مهمان شما هستم! پرسیدم :به چه جرمی ؟ پاسخ داد : افکارم وعقایدم سبب رقص زبان و قلمم می شوند...

 اکبر می گفت منظوردکتر رانفهمیدم چون در آن تاریخ وقبل از انقلاب با این جملات ‌وکلمات آشنایی نداشتم!!
به دکتر گفتم: حالا که همشهری از آب درآمدیم بیا یک کاری کن.... بیا و از فرصت استفاده کن و در وقت مناسب تو را با نقشه و مهارت خاصی شبانه از بازداشت فراری دهم ! قدری فکر کرد و گفت: نیازی نیست ...ممنونم...پرسیدم: چرا؟ .....گفت: اولاً به محض فرار طولی نخواهد کشید درهرنقطه ای روی کره زمین و هرجا که باشم مجدداً مرا دستگیر می کنند! و بازم سرنوشتم همین آش است و همین کاسه و به احتمال قوی بدتر! ثانیاً برای شما درد سر و زحمت و عواقب بسیار بدی خواهدداشت.
گفتم: فدای سرت ...برام مهم نیست ...حاضرم همه ی مخاطرات را با جان‌ و دل بپذیرم !
حتی پیشنهاد دادم : چنانچه موافق باشی با هم فرار می کنیم ! خلاصه از من اصرار به فرار از دکتر سماجت و پافشاری بر ماندن!

در پایان گفت وگو دکتر با لبخند گفت: احساسی برخورد مکن و قدری فکر داشته باش...
 گفتم: مرا باکی نیست و ناراحت من مباش ! دکترگفت: آن وقت هردو نفر ما را دستگیر می کنند و نتیجه ای جز مصیبت وگرفتاری بیشتری نداریم..

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۲

🌴شوق عذاب

شوق من غیر عذاب از پس بیداری نیست
مستیَم ده ، که مرا حاجت هوشیاری نیست
 

شاخه ی عشق تو ای گل ز دلم قطع نشد
چون فراموشی دل رسم وفاداری نیست
 

جز خدا با صنمی شکوه از عشقی نکنم
که خدا هست ، غمم مشکل دشواری نیست
 

آمدی گر به صف جور و جنون ،می دانی !؟
وقت خودکامگی و فرصت مختاری نیست
 

نیستم طالب عشقی که به دل خون نکند
مزه ی عشق برادر به سبک باری نیست
 

خوش به چشمان تو و بد به رخ و دیده ی من
که به چشمم به جز از خون ز جفا جاری نیست
 

دست ها هر دو قلم ،تیغ به پا ،خار به چشم
زخم شمشیر تو ای عشق به من کاری نیست
 

ای تو فریاد که از دست خودت محزونی
باز برخیز که وقتی به غم و زاری نیست
 

سینه می سوزد و دل باز جنون می طلبد
باز تنهایی و در راه بلا یاری نیست
 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

  • علی مزینانی
۰۶
دی
۰۲

 

او که شایسته یِ آن خانه یِ سرمد می شد
نور زهرا زِ خمِ چادر او رد می شد

اُمُّ الآداب و شرف، اُمِّ وفا ، اُمِّ  بنین
لایقِ لطفِ خوشِ دُختِ محمّد می شد

مَلَکِ پادشَهِ کون و مکان گردید و
شوق او باعث این خدمت بی حَدّ می شد

یَل و یَل پروَر  و یَل زاده به هر اصل ونسب
پسرش حضرت عباس ،نباید می شد؟

پسرش بود همان کس که به هر رَه می رفت
یوسفِ فاطمه اَش مبدأ و مقصد می شد

می فرستد به لبِ تیغِ دو دَم هر پسرش
صد پسر داشت همین کار مجدّد می شد

قلبِ منظومه یِ او چهار قمر در پِیِ هم
به طوافِ نِگه زهره یِ احمد می شد

او که در ساحتِ منظومه یِ زهرا قمَرش
جلویِ هر خطری ،تک نفره سد می شد

کربلایی که در آن ساقیِ آب و ادبش
صاحبِ بال و پر از دولتِ ایزد می شد

آخرش شُکرِ خدا علقمه جایش خالیست
چو نَدیدَست،هر آنچه که نباید می شد

مرگِ عثمان،خبرِ جعفر و عون و عباس
آمد و حالش از اخبارِ حسین بد می شد

صحنِ بینُ الحَرَمین ،غرقِ عطش وقتی که
مادری شاعرِ احساسِ دو گنبد می شد

با سرِ چهار پسر درسِ شرف پس می داد
نمره از صد،ولی او صاحبِ چهارصد می
 شد

کهکشانی که، مَه جلوه گرِ روز و شبش
قمری بود که از دامنِ او رد می شد

 

🌹🌹🌹

سه رباعی

تو شعر وفایی و شعارت"عشق "است
یا امِّ بَنین... ایل وتبارت"عشق " است
ای شاعر چهارپاره ی کرب وبلا
ولله، که نامِ مستعارت "عشق"  است
🌹🌹🌹
تا عشقِ امیر مومنین داری تو
در زیرِ پرت حصنِ حصین داری تو
ای امِّ بنین که بی بنین گردیدی
یک لشکرِ عزّت آفرین داری تو
🌹🌹🌹
یک تنه پیشِ غم حیدرِ خود سد میشد
نورِ زهرا زِ خمِ چادرِ او رَد مے شد
یَل و یَل پروَر و یَل زاده و بااصل ونسب
پسرش حضرت عباس نباید می شد؟؟

🌹شاعر؛ منصوره محمدی مزینان

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۶
دی
۰۲

✍️ (حرکت از قلمرو جنسیت تا سکنی گزینی در حریم ولایت و امامت)

🖌نویسنده؛ دکتر احمد باقری مزینانی

💠 اگر وجود مادر را به عنوان معیار تجلی فرزند و فرزند را جلوه‌گر حقایق وجودی مادر بدانیم، با مهندسی معکوس حیات فاطمه ام‌البنین (س) و فرزندانش به ویژه حضرت ابوالفضل العباس (ع) می‌توان؛ هر کدام را در آینه وجود دیگری شناخت. بنابراین حقیر در این مختصر برای شناخت عظمت وجودی فرزندش و ادای دین به این مادر فاضل که آن فرزند فاخر را برای عاشورا تربیت کرد، بخشی از ویژگی‌های مستتر در حیات ام‌البنین (س) را به شرح زیر تقدیم روح بلند این مادر می‌کنم: 

🔅 ام‌البنین مظهر عطوفت مادرانه است، تجلی یافته در آئینه اطاعت مومنانه پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر مودّت است، تجلی یافته در آئینه مروت پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر روح سلحشوری است، تجلی یافته در آئینه جنگاوری پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر شهامت است، تجلی یافته در آئینه شجاعت پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر جستجوگری فضیلت است، تجلی یافته در آئینه معرفت پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر شرافت انسانی است، تجلی یافته در آئینه عزت الهی پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر عظمت است، تجلی یافته در آئینه هیبت پسر؛

🔅 ام‌البنین مظهر صلابت است، تجلی یافته در آئینه غیرت پسر؛

🔅 ام‌البنین صورت معنا دهنده است، تجلی یافته در آئینه سیرت محتوا یافته پسر.

♻️ یافته راهبردی
ام‌البنین گام‌های خود را مبتنی بر ترکیبی از "عطوفت مادرانه، فضیلت مومنانه، تربیت صالحانه و تبعیت خالصانه از امامت" برداشت که محصول تربیتی او ترسیم‌گر آفتاب معرفت و تصویرگر مهتاب عبودیت است که در شمایل "شاهکار خلقت و عبد صالح" (قمر بنی هاشم) متجلی و زینت بخش نهضت عاشورا شد. فرزندی که اهل زمین را مبهوت ادب و بصیرت خود و اهل آسمان مسحور ایثار و منزلت خود کرده است.

🔅 با این وجود شخصیت ام‌البنین همواره نیازمند تأملاتی نو است چرا که او مظهر؛ حرکت تعالی بخش از "قلمرو جنسیت تا سپهر انسانیت" و از "سپهر انسانیت تا فضای طهارت" و در نهایت از "فضای طهارت تا حریم ولایت و امامت" است و هم اوست که مهتاب آفرینش را از ظهر عاشورا تا صبح قیامت برافروخت.

 

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۰۶
دی
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️اولین کسی که در مزینان با علم گیاه شناسی و داروهای گیاهی مردم را مداوا می کرد مرحوم سیدابراهیم دکتر که آوازه اش در عصر خویش چنان پیچیده بود که خیلی از پزشکان آن زمان بر وی حسد می ورزیدند و دردمندان بسیاری را بدون منت مداوا می کرد.

 وی یک انسان سیاستمدار تبعیدی بود و همین امر باعث شده بود با توجه به اینکه تحصیلات دانشگاهی داشته اما دست قضا و قدر ایشان را به مزینان بیاورد تا مردم بلوک مزینان از دستان شفا بخشش درمان شوند.

سیدابراهیم از هر گیاهی به ویژه درختان بید برای طبابت بهره می برد و بیشتر اوقات خویش را در کوهستان ها می گذرانید تا با جمع آوری زیره سیاه، گزنه و ریشه گیاهی بنام تِنگست درد مفاصل را شفا دهد از دانه های بِه و فلفل سیاه پودر شده و امثالهم برای درمان تنگی نفس که هنوز هم مورد استفاده مردم می باشد به نحو احسن استفاده می نمود.

وی موقوفه ای بنام کلاته ملا بین فرومد و قلعه نو در منطقه گُدار سراوی  دارد که ماحصل زندگی نامبرده می باشد و هیچ فرزندی هم ندارد و مزارش در جوار حرم سلطان سیدعلی اکبر علیه السلام علی آباد است.

بعد از ایشان مرحوم کربلایی صادق صدیقی که جوانی خویش را در مشهد گذرانده بود و آمپول زن هم بود در مزینان بنام آقای دکتر مشهور بود مرحوم صدیقی فردی تمیزکار شیک پوش و بسیار خوش کلام و مودب بود اغلب کت و شلوار سرمه ای و پیراهن سفید و کلاه شاپو یا به اصطلاح رایچ کلاه دوره دار داشت. ابتدا در مشهد زندگی می کرد و آنچنان نزد طبیبان حاذق کسب مهارت کرده بود که به منزله یک پزشک تحصیل کرده می نمود.  جالب است بدانید ایشان اصلا سواد نداشت و این راز زندگی وی بود که فقط خانواده اش اطلاع داشتند. و اما ثمره زندگی ایشان در علم پزشکی خانم دکتر ربابه مزینانی می باشدکه از پزشکان خوب و بنام ایران هستند.

بعداز ایشان مرحوم آقا میرزامحمدضیایی  مردی خوش اخلاق و با صفا نیز با همان روش و سواد ابتدایی مردم را طبابت می کرد که در حال حاضر دو برادر ارجمندضیایی پزشکان خوب سبزوار می باشند. دو  مامای بسیار زبردست و راز نگهدار در عصر خویش مرحومه کربلایی لیلا و دیگری خاله ربابه بودند که مردم نیز از این دو بانوی بزرگوار رضایت بسیار داشتند.

با احداث اولین مرکز درمانی بنام بهداری مزینان در بلوک مزینان بزرگ زنده یادان دکتر نیک بین دکتر مشرف رضوی،  دکتر سیدعلی اکبر برهانی، دکترحسن نژاد، دکترعربشاهی،  دکتر اصغری و آخرین پزشک دوره پهلوی در مزینان دکتر نات  بودند.روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۱
دی
۰۲

 

شب یلدا شب میلاد نور است
شب زاییدن بهزاد هور است

"به نام آنکه جان را فکرت آموخت"
شب یلدا شب جشن و سرور است

شاعر؛ زنده یاد محمد مزینانی ساعت ساز

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بی تو یلدا هم گذشت از نیمه شب
قصد برگشتن نداری ای نگار؟

فصل امیدم به یغما رفت و باز
یک دقیقه بیشتر شد ... انتظار

شاعر؛منصوره محمدی مزینان
 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴شادی یلدا

شبِ یلدا ،کنارت هندوانه،
شبِ یلدا ، انارِ دانه دانه.

شبِ یلدا شَلَم ها با لبویش،
لبِ خندانِ پسته در ترانه.

شبِ یلدا شبِ بنشستنِ ما،
کنارِ هم به عشقی،شادمانه.

که هر لب خنده ای دارد در این شب،
گریزان از غم و رنجِ شبانه.

تو می دانی چرا یلدا بپا شد؟
بَرَد غم از خریفش تا نمانه.

چو من ایرانیم،شادی مرامم،
زمن کی آید از غم این نشانه؟

زشادی ،عشق و پاکی،روحِ والا،
به ایرانم رسومی بی کرانه.

زایرانی رسوم و سور و اعیاد،
همه شادان و ثبتی در زمانه.

خدایا حفظ کن ایرانِ پاکم،
که کیشِ آخِرت زان،جاودانه

شاعر؛حسن صدیقی مزینانی.(راه)

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴روزگار

کى رفته اى شکوهِ خزان از کنار من
اى اشکِ دانه دانه ى سرخِ انارِ من

عنابِ نابِ سرخِ لبانت رسیده است
تا بشکند ز تلخِ  سکوتت ،خمارِ من

نیلوفرِ درختِ وجودت کشیده بال
بر روشنِ بنفشِ تبِ انتظارِ من

داوودى از وقوعِ خزان سرکشیده تا
راهِ امید را بنوازد سه تارِ من

واى از غروبِ ابرى و بارانِ چشمِ مهر
 شور اشکِ تلخِ چشمه ى نوشین یارِ من

بر ما گذشته روز و شبانِ سیاه  و سرد
این نیز بگذرد، مگذر از گذارِ من

در خانه رنگِ گرمِ نگاهت نشسته است
سبز و سفید  و آبى و شب،روزگارِ من

یلدا نشسته بر در و فریاد مى زند
اى آسمان ببار به قلبِ دیار من

منشین در انتظار زمستان بى قرار
تا خنده ى رهایى صبحِ بهارِ من

مهتاب،مى روى و جهان بى قرارِ توست
بى من مرو ، که مى رود از دل قرارِ من!

شاعر؛دکتر سیدحسین ضیائی مزینانی

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴مادر گیسو فروهشته(یلدا)


شب جشن و شب یلدا شب سور
شراب شور و آب پاک انگور

شب شعر و شب گیسوی مستان
شب دیماه و سرفصل زمستان

شب پایان تار برگریزان
شب برف سپید صبح خیزان

شبی چون چاه بیژن در سیاهی
بر اوج چه "منیژه همچو ماهی

شبی که زاید از زهدان او هور
جهان گردد ز نور هور معمور

شب کرسی و دور هم نشستن
ره کین و ستم بر خویش, بستن

شب تهمینه و سهراب و جمشید
شب دستان و سام و رستم و شید

بلندای شب زیبای آذر
رسد بر اوج ماه و هور و اختر

شب رستن ز تاریکی دیوان
به نور اورمزد پاک  ایران


شاعر؛ زنده یاد محمد مزینانی ساعت ساز

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

 

🌴خجالت

باورم شد که یلدایی

امشب از خجلت نگاه کودکانم

که در انتظار دست های خالی ام ایستاده اند

به پناه دیوار تاریکی

و نگاه مهربان ماه پناه برده ام

سیاهی این شب درماندگی

دور از نوازش تابش مهتاب

مرا به سکوت فرا می خواند

کاش خودت را نشان نمی دادی

کاش عزیزانم را به میهمانی نمی خواندی

کاش سپیده ات زودتر سر برآورد

خدا را شکر

آن ها با قصه ی ننه سرما پای کرسی خوابیدند

ومن عارفانه

برای سفره ی خالی حافظ می خوانم

شاعر؛علی مزینانی عسکری

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

 

🌴سور و شور

یلدا رسیده است بجای کلام و حرف
امشب تو با حضور به جانم سرور بخش

مانند کرسی داغ پدربزرگ، امشب
به جسم و جان عزیزان غرور بخش

صحبت زِ هندوانه و حرف مویز نیست
اینها بهانه ایست به این کلبه نوربخش

مطرب...غریب و یکه و تنها نشسته ام
دستی بزن به ساز همایون و شور بخش

یلدا بهانه ایست برای یکی شدن
امشب بیا عصای محبت به کور بخش

یادی کن از پدر  سخن از مادران بگو
از یاد رفته را تو سروری به گور بخش

آخر کلام و حرف "مزینانی" این بُود
با بینوا نشین به فقیران تو سور بخش

شاعر؛ حسین محمدی مزینان (مداح)

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴یار دل آرا

 

یارب متبرک کن برما شب یلدا راه
روشن بکن ازنورت روزوشب فردا را

هرگز مپسند باشد برما شب دیجوری
همواره بکن تابان برما همه دنیا را

برخانه بده رونق ازجلوه ی آل الله
دردل متجلی کن آوازه ی مولا را

ای حافظ خوش الحان فال خوش ما بگشای
پرکن زشراب عشق آن ساغر مینا را

نقال بخوان امشب شهنامه ز فردوسی
تا نیک بیاموزیم ما جنگ و مدارا

در عشق و صفا جمله ما لیلی و مجنونیم
همواره بیادآریم آن یار دل آرا را

در مجمع ما امشب هرخُردوکلانی هست
بین فاکهه و آجیل زین بزم مهیّا را

این شوروصفا داریم ازخسرووکیکاووس
این بوم و برماراست ازکوروش وازدارا

ازفرقت یارخود ماواله و مهجوریم
یارب برسان بر ما آن یوسف زهرا را

چشمان مزین روشن بنمابه لقای او
چون باغ و گلستان کن غمخانه ی دنیا را

شاعر؛ اکبر مزینانی علیشاه

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴شب یلدا

دوستان آیید سنت از شب یلدا کنیم
گرد هم آییم و شامی عقده دل وا کنیم

امشبی را کز نیاکان مانده بر ما یادگار
یاد یاران کرده و با یادشان شب زنده دار

میوه و آجیل آریم اندکی در مجمعه
دور کرسی جمع گردیم پر نشاط و هم همه

قصه های لیلی و مجنون و سهراب دلیر
ارسلان رومی و صد پهلوان پنجه شیر

در ره است فصل زمستان زردی پائیز رفت
یاد آریم از ذغال و هیزم و از چوب و نفت
 
چون شد آن یلدا که گه بارانی و پر برف بود
صحبت طولانی و شبهای پر از حرف بود

می بریدند هندوانه هم که می خوردند انار
می نمودند بیمه خود از عقرب از نیش مار

توت خشک و کشمش و چند تا لبو و تخمه شور
قصه مادر بزرگ از پختن نان  تنور

به چه یلدای قشنگ و پر ز شوری داشتیم
چای آتش ، کوزه و آب بلوری داشتیم

نیستند گر خیل یاران،یادشان هست ماندگار
سنت دیرینشان همواره هستی بر قرار

از خدا خواهم که یلدای شما هم شاد باد
سفره پر مهر تان از برکتش آباد باد

رنج غم از سفره و سیمایتان آید برون
این شب یلدا نبینیم سفره ای را واژگون

شاعر: رضامحمدی مزینان

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴چشم به راه

ای تو شبیه شب یلدای من
یار گران مایه و والای من

دوست تر از دوست تر از دوست تر
سرو بلند و قد و بالای من

یاد تو اندر سر و دل بود و هست
مهر تو اندر دل شیدای من

خسته نشد چشم به راهت عزیز
خسته نگردد به رهت پای من

حنجر من بهر تو آواز خواند
شعر بخواند از بر تو نای من

گوش بگیر ای گل همچون رفیق
سوز غم و ناله و آوای من

شب شده اندازه ی تنهاییم
بس که بلند است شب یلدای من

ای رفقا این شب فرخنده را
شمع فروزید بسی جای من

شاعر؛ عبداله محمدی مزینان(فریادخراسانی)

 

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌴سرگذشت و نقالی های شب یلدا

شب یلدا و سر کرسی و آجیل و نبات
پسته و فندق و کشمش و مویز و شکلات

برگه ی قیسی و سنجد.تخمه ی بوداده
غزل سعدی و حافظ که بود فرٌح ذات

فال او را بگشاییم.به یمن ایام
بخت ها باز شود.باغزل شاخ نبات

سخن نغز پدر بر دل ما جلوه کند
می شود زنده دل از آن سکنات و کلمات

قصه روبه پیر و سگ پیر حسنی
شیر لنگی که ندارد دگر زان حرکات

خوردنِ کلّ انار و هنر مشتی رجب
دره پیمایی قاطر که پر است از خطرات

تازه داماد و عروسی اگر آنجا باشد
صدر مجلس بنشانند برای حسنات

الغرض از همه جا و همه کس نطق شود
که فلانی و فلان جا بودی باب نجات

هندوانه که برآن چهره ای از لبخند است
بِبُرندش به یک یا علی و چند صلوات

یادگار مانده برای من و تو این سنت
پاسداری کنیم از آن که هست عین حیات

ای مزین چونکه تورا مام وطن ایرانست
پاسداری بکن از آن که بود عین صلاة

یلداتان بکام وکامتان شیرین

شاعر؛ اکبر مزینانی علیشاه

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  • علی مزینانی