بایگانی خرداد ۱۳۹۳ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۱
خرداد
۹۳

در رزمایش گردان بیت المقدس بسیج حوزه امام رضا (ع) شهرستان داورزن ، تست سلامت بسیجیان توسط کادر بهداشت ودرمان انجام شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خانه بهداشت مزینان ؛ طبق هماهنگی های صورت گرفته حوزه مقاومت بسیج امام رضا (ع) و خسروجردی مسئول شبکه بهداشت و درمان شهرستان داورزن در خصوص معاینات بسیجیان در روز رزمایش ، اکیپ سه نفره کادر شبکه متشکل از مهدی تاج مزینانی ( مزینان ) ، سید حسن موسوی ( داورزن ) و سید تقی هاشمی اصل ( بیزه ) در محل رزمایش حاضر و معاینات بسیجیان را انجام دادند 

در حین انجام معاینات که شامل اندازه گیری قد ، وزن ، محاسبه نمایه توده بدنی ، فشارخون و معاینات قلبی بود ، آموزشهای لازم نیز به گروه هدف ارائه گردید و یک مورد فشار خون بالا بعد از هماهنگی های صورت گرفته با اورژانس به پزشک ارجاع گردید که پس از دریافت خدمت در مرکز بهداشتی درمانی خوشبختانه با سلامت کامل به منزل بازگشت .

شایان ذکر است در رزمایش دیگر که همزمان با این رزمایش در مقیسه صورت گرفت نیز اکیپی شامل از مهندس شهرآبادی ، سلیمانی و ده نبی به انجام تست سلامت مبادرت ورزیدند .

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۹۳

صدا ی جمهوری اسلامی مرکز خراسان رضوی اقدام به تهیه نمایشی رادیویی با نام یکی از شهدای پر افتخار مزینان با هنرمندی هنرمندان عرصه ی نمایش کرده است که در هفته گذشته از مرکز خراسان پخش شد

به گزارش شاهدان کویر مزینان نمایش "شقایق های اروند "، داستان مادرشهید حمیدرضا مزینانی است که پس از گذشت سالها هنوز در انتظار فرزند شهیدش است .

بیقرار ی ها و چشم انتظاری این مادر روز به روز بیشتر می شود و خبری از گمشده اش نمی رسد تا اینکه شرایطی فراهم می شود تا با کاروان راهیان نوربه سمت مناطق جنگی همراه شود . او(مادر ) که در آنجا به دنبال فرزند مفقودالاثر اش می گردد ناگهان سوار بر قایقی در اروند خود را می بیند؛ گویی حمیدرضا اشکهای مادر را دیده و تاب نیاورده است و او را به نشانه هایی از خود آگاه می سازد ، پس از بازگشت مادر از اروند خبر پیدا شدن جنازه ی شهید مزینانی در حاشیه اروند که چیزی جز یک پلاک وچند استخوان نبود به قلب این مادر آرامش داد . 

تهیه کننده ، کارگزدان و نویسنده این نمایش عباس طاهری است که به همراه هنرمندان حامد حبیبی ، وحید مرکزی، علی رضا قبادی ، اکرم مولانژاد، نسیم رضایی  و... شقایقهای اروند را آماده و تقدیم مخاطبان رادیو نمودند.

خاطرات مادرشهید حمیدرضا مزینانی پیش از این در روزنامه قدس و همچنین با قلم شیوای نویسنده دفاع مقدس سرکار خانم طیبه مزینانی به رشته ی تحریر در آمده است اما مشخص نیست که آیا نویسنده این نمایش این خاطراترا خوانده و یا ناخود آگاه نام شهید حمیدرضا را انتخاب کرده است !

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۹۳

محسن مزینانی خبرنگار و عکاس خبرگزاری بسیج پرس با حضور در بابلسر به شکار لحظه هایی از زیبایی دریای مازندران پرداخته که تصاویر این هنرمند جوان مزینانی مورد استقبال مخاطبین و کاربران اینترنتی قرار گفته است و در ادامه گوشه هایی از هنرنمایی وی تقدیم می گردد.

 

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳

مزینانی بودن به دکتر شریعتی و فرزندانش کمک کرد

مزینانی بودن به دکتر شریعتی و فرزندانش کمک کرد

دکتر علی شریعتی از بزرگترین مشاهیر منطقهسبزوار بزرگ و به ویژه شهرستان داورزن است که در سال 1312 در کویر تاریخی مزینان که آن زمان از توابع شهرستان سبزوار بود ، متولد شد و نام زادگاهش به عنوان نام خانوادگی او در شناسنامه اش ثبت شد.

فامیل او اما بعدها در زمانی که به شهرت دست یافت، نزد عموم مردم به شریعتی معروف شد.

هر چند خود شریعتی در بعضی کتاب هایش خود را سبزواری ، سبزوارزاده ، سربداری ، خراسانی و ... نیز معرفی کرده است. (منبع1) ، (منبع2) اما از بین همه این نام ها چنان که گفته شد، مزینانی در شناسنامه اش ثبت شد و شریعتی شهرت عمومی پیدا کرد.

همین موضوع ساده در آخرین سال زندگی ، کمک زیادی به شریعتی کرد تا بتواند در شرایط خفقان ساواک که می خواست مانع خروج او از ایران شود، به راحتی پاسپورت خود را دریافت نماید.

در واقع مزینانی بودن به شریعتی کمک کرد تا مأموران رژیم شاه که طبق قانون موظف شده بودند مانع از خروج فردی به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی شوند، به راحتی پاسپورت علی مزینانی را صادر کنند و بدین ترتیب هجرت انقلابی این معلم مبارز به خارج از کشور ، با موفقیت رقم بخورد.

اما افسوس که مدت کوتاهی بعد از هجرت شریعتی از ایران ، روح او نیز از این جهان فانی هجرت کرد و یادش برای همیشه در خاطره ایرانیان ماندگار شد.

خبرگزاری ایسنا مدتی قبل ، مشروح جریانات هجرت شریعتی از ایران و سپس درگذشت مشکوک او را منتشر کرده است که اسرارنامه در ادامه به مناسبت نزدیک شدن به سی و هفتمین سالروز درگذشت این معلم بزرگ ایران به انتشار مطلب کامل ایسنا می پردازد:

در مورد هجرت شریعتی در سال پایانی عمرش (۱۳۵۶) به اروپا و مرگ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

به گزارش ایسنا، سایت تاریخ ایرانی به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر علی شریعتی نوشت: پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه، احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام‌ خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام‌ خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد.

در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم.

ابتدا از آموزش و پرورش منطقه 13 تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم، بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم، خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در آن ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند.

چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و … با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز ۲۶ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

صبح ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) نوشت، دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلا به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم.» (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود. خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا ۱۸-۱۷ خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

از تاریخ ۱۸-۱۷ نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ ۲۸ خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یک سال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکاست.

سوسن و سارا پس از خروج از ایران، به پدرشان که در فرودگاه لندن منتظرشان است می‌پیوندند.

منبع : مجله اینترنتی اسرار نامه

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳
  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳
 

امسال نیز سالگرد دکتر علی مزینانی شریعتی در حالی که بهانه ای به جز جام جهانی فوتبال وجود نداشت در سکوت و خاموشی آمد و گذشت و فقط مزینانی ها بودند که فرزند شایسته کویرتاریخی زادگاهشان را فراموش نکردند و با جان و دل مراسم ویژه ای را برگزار کردند.

شاهدان کویرمزینان که با هدف معرفی بیشتر مزینان و مزینانی ها فعالیت خود را آغاز کرده است پیش از این با انتشار مطالبی از برگزاری این مراسم خبر داد که قرار بود با هماهنگی های قبلی جناب آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مزینان تشریف بیاورند و در این مراسم سخنرانی داشته باشند اما به دلیل سفر کاری ایشان به خارج از کشور، این مراسم بدون حضور جناب وزیر و حتی دعوت کنندگان از او یعنی نمایندگان محترم شهرستان سبزوار و تنها با حضور عاشقان و شیفتگان شریعتی و مردم قدرشناس مزینان برگزار شد.

البته بنا بود فرزندان شایسته دکتر به خصوص دکتر احسان مزینانی شریعتی در این مراسم هم حضور داشته باشند اما در آخرین لحظه دکتر احسان با ارسال پیامی از مردم خوب مزینان و دست اندرکاران برگزاری این مراسم تشکر کردند و اظهار داشتند : باتوجه به اینکه در روز سالگرد منزل پدری ایشان محل رفت و آمد شخصیتها و دوستداران شریعتی است باید در کنار مادر حضور داشته باشند و انشاء الله در موقعیت دیگری به مزینان خواهند آمد.

ما نیز از این همه لطف احسان عزیز نسبت به مزینان و مزینانی ها که الحق والانصاف مردم دار هستند و مزینان را دوست دارند تشکر و قدردانی می کنیم چرا که به دعوت شاهدان کویرمزینان این فرزند برومند شریعتی پیش از این به مزینان تشریف آورده اند و معتقدیم بازهم طبق قولی که داده اند خواهند آمد.

اما مراسم سی و هفتمین سالگرد بازهم در مزینان مظلوم با شکوه خاصی برگزار گردید و عاشقان ، اندیشمندان ، صاحب نظران ، اساتید و دانشجویان فراوانی در این روز میهمان مزینانی های خونگرم بودند و مراسم با شکوهتر از سالهای گذشته برگزار شد و جا دارد که از تمامی خادمان و برگزار کنندگان این مراسم تشکر و قدردانی ویژه ای بشود.

اول رئیس شورای اسلامی مزینان، آزاده سرافراز حاج مهدی مزینانی  که می دانیم چند روزی است برای بهتر برگزار شدن این مراسم آرام و قرار نداشته و مدام در حال رفت و آمد به سبزوار و مشهد و تماس با افراد مختلف و آماده کردن مقدمات برگزاری مراسم بوده و روز پنجشنبه نیز لحظه ای آرامش نداشته و با آبرومندی این مراسم را به اتمام رساندند.

دوم مزینان دوستی که برای آبادانی مزینان رنجهای فراوان دیده و تمام هم وغمش پس از بازنشستگی برای عمران مزینان بوده و هست حاج احمدمزینانی صباغ ، که حتی جلسه های هماهنگی را در منزل شخصی خودش در سبزوار برگزار نمود و زحمت دعوت و ارسال دعوتنامه به مسئولین را متحمل شده بود و با آغوش باز دبیری ستاد بزرگداشت را پذیرفت و خداوکیلی خوب از پس آن برآمد.

سوم سید مصطفی جلالی پور مزینانی هنرمند جوان مزینانی که علی رغم سفر مهم و تدریس در استان همجوار دعوت شاهدان کویرمزینان راپذیرفت که به مراسم بیاید و او هم با اجرای ترانه ای همگان را به وجد آورد 

 جهارم گروه فرهنگی شاهدان کویرمزینان که با ارسال پیام و تهیه مطلب در فضای مجازی سعی نمود سهم بسزایی در اطلاع رسانی این مراسم به همشهریان و عاشقان شریعتی داشته باشد.

پنجم مردم خوب و شریف مزینان که به قول استاد صباغ چون خلق و خوی کویری دارند و مهربان مردمی هستند که باید میهمانانش را آب و نان بدهند و تکریم نمایند به خوبی میزبان میهمانان مراسم بودند.

ششم همشهریان مزینانی که رنج سفر را برجان خریدند و از نقاط مختلف به زادگاهشان راهی شدند تا این مراسم باشکوه برگزار شود

هفتم تمامی میهمانانی که از خراسان بزرگ آمده بودند به ویژه کاروان فرهنگی نیشابور و اساتید و دانشجویان سبزوار  تا ثابت کنند شریعتی همچنان زنده است.

هشتم مسئولین محترم شهرستان داورزن به ویژه فرماندار فهیم و سایت داورزن نیوز این شهرستان که در این مراسم سنگ تمام گذاشتند.

نهم روحانیت و فرهنگی های مزینانی به ویژه استاد محمدشریفی که با بیان زیبایش همه را مات و مبهوت کرده بود و پسر خواهرش جانباز گرانمایه حاج محمد مزینانی ساعت ساز که هم مانند دائیش خوب سخن می گوید و هم طبع و ذوق شعری دارد و علی نامه اش موجب افتخار ماست.

از همه ی این عزیزان و دیگر زحمت کشان مراسم تشکر و قدردانی می شود.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳

خبرگزاری فارس: میزان مهریه همسر شریعتی و ماجرای وصول آن/ خاطرات سوسن شریعتی از پدر

یکی از تابلوهایی که روی دیوار خانه‌موزه شریعتی نصب شده، عقدنامه او و همسرش پوران شریعت رضوی است که مهریه 16 هزار تومانی را نشان می‌دهد. جالب اینکه پوران شریعت رضوی در ذیل آن نوشته که وصول شد.


 

خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: نام خانوادگی‌اش در شناسنامه «مزینانی» بود اما لقب خاندانش شریعتی. نام خانوادگی شریعتی حتی در شناسنامه خود او هم نبود اما در شناسنامه خواهرانش «شریعتی» درج شده است. بنابراین نام او در گذرنامه‌اش علی مزینانی است و به همین دلیل با وجود مراقبت‌های ساواک توانست از ایران خارج شود.

در سالمرگ این معلم اندیشمند (۲۹خرداد ۱۳۵۶) در خانه‌موزه او پای گذاشتیم، پیش از پرداختن به خانه‌موزه شریعتی، گذری خلاصه وار بر تاریخچه زندگی شریعتی می‌اندازیم.

 

شریعتی در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. پدرش محمدتقی شریعتی مردی پارسا و عالم علوم نقلی و عقلی بود. وی در دانشسرای مقدماتی مشهد تحصیل کرد، آموزگار شد و در سال 34 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد رفت با پوران شریعت رضوی ازدواج کرد و به دلیل ممتاز بودن در رشته ادبیات برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد و در رشته‌های علوم انسانی تحصیل کرد.

وی آثار زیادی خلق کرد و در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی مبارزات فراوانی انجام داد مقالات زیادی در نشریات داخلی و خارجی نوشت و حتی در فرانسه هم مورد آزار قرار گرفت و به زندان افتاد. در سال 43 به ایران آمد و اینجا هم به زندان منتقل شد و پس از آزادی در مشهد به تدریس پرداخت تا اینکه سال 48 به حسینیه ارشاد آمد و مسئول امور فرهنگی شد و همینجا به تحلیل و سخنرانی و تدریس پرداخت که باز هم به زندان افتاد و زندگی سختی گذراند پس از آزادی باز هم توسط ساواک به زندان افتاد و در نهایت در 29 خرداد 56 دار فانی را وداع گفت.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳


سالگرد شریعتی مزینان مصطفی جلالی پور

 سیدمصطفی جلالی پور مزینانی استاد موسیقی سنتی روز پنجشنبه 29 خردادبا حضور در مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد دکتر علی مزینانی شریعتی به اجرای برنامه پرداخت .

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از داورزن نیوز ؛ استاد سید مصطفی جلالی پور هنرمند جوان مزینانی  با صدای دلنشین خود با غزلی از سعدی و شعرسوتک منسوب به  دکتر شریعتی محفل دوستداران شریعتی را طراوت بخشید.

وی که به همراه استاد شجره برای تدریس فن  لحن و بیان به هنرجویان رشته تئاتر و موسیقی به استان سمنان مسافرت کرده بود با اطلاع از برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر علی مزینانی شریعتی در زادگاهش، راهی مزینان شد و به اجرای موسیقی پرداخت که مورد تشویق و استقبال حضار قرار گرفت.

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد 
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی در پی 
دم گرم چموش اش را بفشارد
بی هیچ فریادی 
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد 
و بشکاند سکوت مرگبارم را… 

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳
  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

سالگرد شریعتی مزینان3

همزمان با سی و هفتمین سالروز شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی مراسم بزرگداشتی با حضور اساتید و دانشجویان دانشگاه های خراسان  و اندیشمندان و صاحب نظران و مسئولین فرهنگی و منطقه ای  در زادگاهش مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم که روز پنجشنبه 29 خرداد به همت شورای اسلامی  و ستاد مردمی بزرگداشت دکتر شریعتی در هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان برگزار گردید حنیف پور مسئول آموزش وپژوهش اداره کل امور شهری وشوراهای خراسان رضوی ، دکتر حسینی استاد دانشگاه حکیم سبزواری ، مهندس فلاحی فرماندار شهرستان داورزن ، جانباز و دبیر آموزش و پرورش  حاج محمد مزینانی و حجت الاسلام معلمی فر روحانی مستقر در مزینان سخنرانی کردند.

از دیگر برنامه های جالب توجه در این مراسم اجرای دکلمه و مقاله و میزگرد دانشجویی به همراه پرسش و پاسخ اساتید و همچنین حضور خواننده جوان مزینانی سید مصطفی جلالی پور و  گروه مرشدخوانی شهرستان سبزوار بود که به اجرای برنامه های هنری  پرداختند.

 نمایشگاهی از آثار معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی در بازار مزینان آماده شده بود که مورد استقبال و بازدیدشرکت کنندگان قرار گرفت .

مهدی مزینانی آزاده رئیس شورای اسلامی مزینان ضمن تشکر از آحاد مردم قدرشناس مزینان در باره حضور اقشار مختلف مردمی در این مراسم اظهار داشت : حضور گسترده همشهریان مزینانی  که بعضی از آنها فرسنگ ها راه دور را طی کرده اند و از شهرهای تهران و مشهد و سبزوار برای شرکت در این مراسم خود را به مزینان رسانده اند موجب شگفتی حاضرین شده بود .

وی افزود: علاوه برحضور جناب آقای اکبری معاون اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی جمعی از مسئولین شهرستان سبزوار مانند اعضای شورای شهر و همچنین مسئولین شهرستان داورزن که اغلب روسای ادارات این شهر بودند به همراه دهیاران و شوراهای اسلامی روستاهای مجاور و کاروانهای دانشجویی و فرهنگی از شهرستان نیشابور و دیگر شهرهای استان دعوت ما را لبیک گفتند و در این مراسم حضور یافتند.

مهدی مزینانی خاطر نشان کرد: انتظار می رود مسئولین مملکتی در سالهای آینده بیشتر دراین مراسم حضور داشته باشند چون شریعتی تنها متعلق به مزینان نیست و تمامی ایرانیان به وجودش افتخار می کنند لذا می طلبد که این مراسم با جدیت بیشتر و حضور  مقامات و چهره های فرهیخته برگزار شود.

رئیس شورای اسلامی مزینان باردیگر بر پیگیری تکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر شریعتی که قریب به دو دهه از کلنگ زنی آن می گذرد تأکید کرد و گفت : مزینان به لحاظ نام خاندان شریعتی در طول سال پذیرای میهمانانی است که می خواهند زادگاه دکتر شریعتی را ببینند و امیدواریم این مجتمع و منزل پدری دکتر برای بازدید علاقمندان با کمک دستگاه های دولتی هرچه سریعتر آماده شود.


سالگرد شریعتی مزینان مصطفی جلالی پور

سالگرد شریعتی مزینان1

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

مراسم بزرگداشت سی و هفتمین سالروز شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی  با حضور اساتید و دانشجویان دانشگاه ها و علاقمندان به شریعتی در زادگاهش مزینان صبح روز پنجشنبه 29 خردادبه همت شورای اسلامی وستاد مردمی مراسم بزرگداشت شریعتی برگزار شد .

در ادامه تصاویر این مراسم را ببینید

سالگرد شریعتی مزینان10

سالگرد شریعتی مزینان11

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳
از کویر تا اسطوره: گزیده کتابشناسی دکتر علی شریعتی      
آن چه در این گزارش خواهد آمد، کتابشناسی گزیده‌ای از آثار دکتر علی شریعتی و نیز کتاب‌های منتشرشده درباره واکاوی شخصیت او و نقد آثار اوست که به بهانه 29 خرداد، سی و هفتمین سالگرد درگذشت او فراهم آمده است.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سعیده زادقناد: 29 خرداد سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی (1312 ــ 1356 هـ.ش) از متفکران برجسته و چهره‌های انقلابی تاریخ معاصر ایران است. دکتر علی شریعتی به سبب نوشته‌های اثرگذارش در حوزه‌های دین، فلسفه، تاریخ، ادبیات و جامعه‌شناسی جایگاهی ویژه در حافظه ملی و مذهبی نسل انقلابی و حتی نسل‌های بعدی دارد. سابقه مبارزاتی او نیز که هم با کلام و سخنرانیها و هم با سال ‌های گذشته از عمرش در زندان رقم خورده، اسطوره‌ای از یک روشنفکر انقلابی را از او در ذهن نسل‌هایی ساخته و پرداخته که از تاریخ انقلاب اسلامی ایران جداشدنی نیست. شریعتی از معدود اندیشمندانی است که رواج جملات قصارش در میان نسل رنگارنگ امروز جوانان این مرز و بوم، حکایت از جاودانگی و نفوذ کلام و اندیشه‌اش دارد.

آنچه در این گزارش خواهد آمد، معرفی گزیده‌ای از آثار دکتر شریعتی و نیز کتاب‌های منتشرشده درباره واکاوی شخصیت او و نقد آثار اوست که به کمک داده‌های وبگاه «خانه کتاب» فراهم آمده و در یک دسته‌بندی موضوعی به ترتیب تاریخی مرتب شده است. 
  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳


چرایی دفن پیکر دکتر علی مزینانی شریعتی در سوریه

44030_879با وجودی که شریعتی وصیت کرده بود پیکرش در حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود، شرایط طور دیگری پیش رفت تا دمشق، آخرین میزبان او در دنیا باشد.

 بهاران نیوز: دکتر شریعتی در سال های پایانی عمر، به شدت تحت نظارت ساواک بود. تا جایی که بالاخره تصمیم گرفت از کشور خارج شود. او به دلیل ممنوع الخروج بودن با نام خانوادگی «مزینانی» گذرنامه گرفت و به بروکسل بلژیک و از آنجا به انگلستان رفت اما سه هفته بعد از اقامت در ساوت همپتون انگلیس، در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ درگذشت. با وجودی که شریعتی وصیت کرده بود پیکرش در حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود، شرایط طور دیگری پیش رفت تا دمشق، آخرین میزبان او در دنیا باشد.

 مرحوم دکتر ناصر میناچی، مدیر حسینیه ارشاد و یکی از بنیان‌گذران این موسسه‌ فرهنگی – مذهبی، چهارسال  قبل در مراسم بزرگداشت سی و دومین سالگرد اسارت امام موسی صدر روایت مرگ شریعتی را این طور عنوان کرد: «مطلع شدیم که تیمی از ماموران و کارشناسان حرفه‌ای ساواک (حدود ۴۰ نفر) عازم لندن شده‌اند و هدفشان ربودن جسد شریعتی و انتقال آن به تهران به هر وسیله‌ای می‌باشد. آنها حتی به منزل آقای فکوهی مراجعه کردند و درخواست خود را اظهار داشته بودند. هدف آنها که توسط شخص شاه و ساواک تعیین شده بود، انتقال جسد شریعتی به ایران و برپایی یک مراسم گسترده و پر سرو صدا برای شریعتی در مشهد بود. آنها می‌خواستند کاری را که در دوران حیات شریعتی نتوانستند با او انجام دهند، در این شرایط محقق سازند و او را بدنام و بی‌آبرو سازند. خودشان برایش مراسم بگیرند و از او تجلیل کنند! و پس از تشییع در حرم امام رضا و طواف او در حرم، در کنار ضریح، جایی او را دفن کنند و برای همیشه به خاطره‌ی شریعتی پایان دهند!

ما در آن روزها بسیار حساس و هوشیار بودیم و حتی تیمی از دانشجویان دائم کشیک می‌دادند که مبادا کسی بیاید و جسد شریعتی را از سردخانه برباید. در همین حال بود که افراد نظرسنجی می‌کردند و هرکس برنامه‌ی خود را برای فرار از چنین موقعیتی شرح می‌داد… با استاد محمدتقی شریعتی تماس گرفتیم و نظر ایشان را پرسیدیم، که در جواب ایشان در جریان امور قرار گرفتند و با این نظریه که شریعتی را به سوریه برده و آنجا دفن کنیم موافقت کردند. ایشان همانجا گفتند که بدلیل علاقه‌ دکتر شریعتی به زینب(س) و ارتباط خوب آقا موسی صدر با روحانیون شیعه، این امر میسر است و قابل قبول.

امام موسی صدر تلاش‌های بی‌دریغ خود را برای کمک به علاقمندان شریعتی و خانواده و شاگردان او انجام داد و با نفوذ و اعتباری که در لبنان و کشورهایی نظیر سوریه و فلسطین داشت، توانست مستقیما با حافظ اسد رئیس‌جمهوری سوریه صحبت کرده و مراحل انتقال پیکر شریعتی را به آن کشور آسان گرداند. حافظ اسد ضمن حمایت از آقا موسی‌صدر در شرایطی که سوریه سه روز در تعطیلات بسر می‌برد، یک هواپیمای اختصاصی برای ما در لندن ارسال کرد و تمام آن جمعیت حاضر در لندن را همراه با جسد دکتر شریعتی، بدون ویزا و مراحل امنیتی سوار هواپیما کرد و به مقصد سوریه فراخواند.

امام موسی صدر از ما پرسید که آیا دکترشریعتی وصیتی کرده است یا خیر؟ پاسخ من مثبت بود و اعلام کردم که طبق وصیتی مکتوب که از شریعتی بجای مانده ایشان قبلا با مشورتی که با من و دوستان کردند، علاقمند به دفن خود، در همین حسینیه ارشاد بودند. از آنجا که این وصیت عهدی است در زمان حیات او، با این وصیت نیز موافقت شده است، بنابراین واجب است که پیکر این مسلمان نهایتا در همین محل دفن گردد و هرکس که با این موضوع به هر طریقی مخالفت کند، گناه بزرگی مرتکب شده است. امام موسی صدر نیز این موضوع را متذکر شدند و از این رو ایشان خود اقدام به برگزاری آن مراسم‌های با شکوه برای شریعتی کردند و بخشی از فعالان و شخصیت‌ها و احزاب سیاسی لبنان و فلسطین و سوریه نظیر «عرفات» نیز در مراسم‌های شریعتی حضور پیدا کرده و اعلام حمایت کردند»

منبع : بهاران نیوز،

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳


downloadاین سند را علی شریعتی در آذرماه ۱۳۵۵ (حدود شش ماه قبل از مرگش) خطاب به محمدرضا حکیمی نوشته است. خانواده‌ی شریعتی پس از باخبر شدن از نوشته شدن این نامه، متنی خطاب به محمدرضا حکیمی نوشتند و درخواست کردند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بازبینی کند اما حکیمی هرگز چنین نکرد و نهایتاً اصل نامه را نیز به خانواده بازگرداند.


 

بهاران نیوزاین سند را علی شریعتی در آذرماه ۱۳۵۵ (حدود شش ماه قبل از مرگش) خطاب به محمدرضا حکیمی نوشته است. خانواده‌ی شریعتی پس از باخبر شدن از نوشته شدن این نامه، متنی خطاب به محمدرضا حکیمی نوشتند و درخواست کردند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بازبینی کند اما حکیمی هرگز چنین نکرد و نهایتاً اصل نامه را نیز به خانواده بازگرداند.

 

بسمه تعالی

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره‌های بیهوده تر، شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست نشانهای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی (که به قرن بوق تعلق دارند). گرچه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور،عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود!؟ جز اینکه همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بیدریغی، تماماً واگذار کنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشته‌هایم و آنچه دارم و ندارم، بپردازد که چون خود میداند، صورت ریزش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به احسان است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و اُمل بودن من است. به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است. که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی، همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقار کردن‌های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن، و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدّد. و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقض هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح. مستراح شرقی گردد، یا مستراح فرنگی. و آن گاه در برابر این تنها دو بیراه‌هائی که پیش پای دختران است، سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزه‌آسا و زمانه شکن باشد، و کودکی تنها در این تند موج این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند برخلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

گرچه امیدوار هستم که گاه در روح‌های خارق العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان‌های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه‌ها، و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته‌ها، و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخارمن حمامستون»، و اینشتین از همین نژاد پلید، و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار، و لومومبا از همین نژاد برده، و مهراوه پاک از همین نجس‌های هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوند ریز و به هرحال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بُت تراش و … محمد از خاندان بتخانه دار، به دل من امید می‌دهند که حساب‌های علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم، در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بتخانه می‌پرورد، امیدوار باشم.

دوست می‌داشتم که احسان، متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می ترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مابی این خواجه، تا شأن نسل جوان معاصر و عقده‌ها و حسدها و باد و بروت‌های بیخودی این روشنفکران سیاسی، که تا نیمه‌های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجوفروشی‌ها، از کسانی که به هرحال کاری میکنند بد میگویند، و آنها را با فیدل کاسترو ومائو تسه تونگ و چه‌گوارا می‌سنجند و طبیعتاً محکوم می‌کنند، و پس از هفت هشت ساعت درگوشیهای انقلابی و کارتند و عقده گشایی‌های سیاسی، با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن درگیر است، و طرح درست مسائل، آن چنان که به عقل هیچ کس دیگر نمیرسد، به منزل بر‌می‌گردند و با حالتی شبیه به چه‌گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.

و نیز میترسم از این فضلای افواه الرجالی شود: از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی و از روی فیلمهای دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی، و از روی مقالات و عکسهای خبری مجلات هفتگی ونیز دیدن توریستهای فرنگی که از خیابان شهر می‌گذرند، نیهیلیست، و هیپی و آنارشیست، و یا نشخوار حرفهای بیست سال پیش حوزه‌های کارگری حزب توده، مارتیالیست و سوسیالیست چپ، و از روی کتابهای طرح نو «اسلام و ازدواج»، «اسلام و اجتماع»، «اسلام و جماع»،اسلام و فلان بهمان … اسلام شناس و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار دوران بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات و از روی کتاب چه میدانم، در باب کشورهای در حال عقب رفتن، متخصص کشورهای در حال رشد. و از روی ترجمه‌های غلط و بی‌معنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر وراج چرند باف لفاظ ضد بشر هذیان گوی مریض هروئین گرای خنک، که یعنی، “ناقد” و شاعر نوپرداز…

و خلاصه، من به او«چه شدن» را تحمیل نمیکنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم، البته اگزیستانسیالیسم ویژه خودم، نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه «ت» منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقی زاده و تاریخ.

از نصیحت نیز هم؛ از هیچ کس هیچ وقت نپذیرفته‌ام و به هیچ کس، هیچ وقت نصیحت نکرده‌ام. هر رشته‌ای را بخواهد میتواند انتخاب کند اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می‌خواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتی جامعه شناسی به دردبخور (آنچنان که جامعه شناسان نوظهور ما برآنند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را «اتود» می‌کنند و تصادفاً به همان نتایج علمی می‌رسند که صاحبکار سفارش داده)، امروز وصیتنامه‌ام به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط، از سهام و املاک و منازل و مغازه‌ها و شرکتها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم میکردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمیکردم اما بیرون از همه حرفهای دیگر، اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیبایی‌های احساس و فهم، و مگر ارزش برخی کلمه‌ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است!؟ چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت می‌برند و چه گاو انسانهایی که فقط از آخور آباد و زیر سایه درخت چاق میشوند.

من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می‌خواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه و شرابم هنر و دیگر بس! اما من از آغاز متاهل بودم. ناچار باید برای خانواده‌ام کار میکردم و برای زندگی آنها زندگی می‌کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان، که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی‌کسم، کوزه آبی آورده باشم.

او آزاد است که یا خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو، هیچ چیز در جهان به انتخاب کردن نمی‌ارزد، پلید است، پلید فرزندم! تو میتوانی «هرگونه بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب، سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خدا است و انسان، و دیگر هیچ کس، هیچ چیز.

انسان بودن یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان) و میآفریند (خود را و جهان را) و تعصب می‌ورزد و میپرستد و انتظار می‌کشد و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می‌زند. اگر این صفات را جز ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می‌بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری همه دارد پایمال میشود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت‌هایش دارد مسخ میشود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند. تو هرچه میخواهی باشی باش، اما… آدم باش.

اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن می‌پوسی هجرت کلمه بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین. اما وقتی که ایران را دیده باشی، و گرنه کور رفته‌ای، کر باز گشته‌ای. آفریقا مصراع دوم بیتی است که مصراع اولش اروپا است در اروپا مثل غالب شرقی‌ها بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. این مثلث بدی است. این زندان سه گوش همه فرنگ رفته‌های ماست. از آن اکثریتی که وقتی از این زندان به بیرون می‌گشایند و پا به درون اروپا می‌گذارند، سر از فاظلاب شهر بیرون میآورند، حرفی نمیزنم که حیف از حرف زدن است! اینها غالباً پیرزنان و پیرمردان خارجی دوش و دختران خارجی گز فرنگی را با متن راستین اروپا عوضی گرفته‌اند. چقدر آدمهایی را دیده‌ام که بیست سال در فرانسه زندگی کرده‌اند و با یک فرانسوی آشنا نشده‌اند. فلان آمریکایی که به تهران میآید و از طرف مموشهای شمال شهر و خانوادههای قرتی لوس اشرافی کثیف عنتر فرنگی احاطه میشود، تا چه حد جوّ خانواده ایرانی و روح جاده شرقی و هزاران پیوند نامرئی و ظریف انسانی خاص قوم را لمس کرده است؟

اگر به اروپا رفتی، اولین کارت این باشد که در جائی اتاق بگیری که به خارجیها اتاق اجاره نمی‌دهند. در محله‌ایکه خارجیها سکونت ندارند. از این حاشیه مصنوعی بی‌مغز آلوده دور باش. با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن، نه سخت است و نه با ارزش. «کن مع الناس و لا تکن مع الناس» واقعاً سخن پیغمبرانه است.

«واقعیت، خوبی و زیبایی» در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگر به جستجو نمی ارزد، نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب. و سومین با هنر، عشق، می تواند تو را از این هر سه محروم کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنک. چیزی شبیه جواد فاضل، یا متین ترش نظام وفا، یا لطیف ترش لامارتینیا احمق ترش دشتی و کثیف ترش بلیتیس! ونیز می‌تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره‌‌ای بگشاید و شاید هم … دری و من نخستینش را تجربه کرده‌ام و این است که آنرا دوست داشتن نام کرده‌ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی بخشد وهم، همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن وهم، زیبایی و زیبائی‌ها (که کشف میکند، که میآفریند، چقدر در همین دنیا بهشت‌ها و بهشتی‌ها) نهفته است. اما نگاه‌ها ودل‌ها همه دوزخی است، همه برزخی است و نمی‌بیند و نمی‌شناسد، کورند، کرند، چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی‌شنوند. همه جیغ و داد و غرغر و نق‌نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.

وای که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه‌دار است، لبریز است. چقدر مایه‌های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته است. زندگی کردن وقتی معنی می‌یابد که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیا‌موزی و تو میدانی که چقدر این حرف با حرفهای ژید به ناتانائلش شبیه است، با آن متناقض است! تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می کنم، تصادف با یکی دو روح خارق العاده، با یکی دودل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیشتر؟ بیشتر نیست! «یکی» بیشترین عدد ممکن است. دو را برای وزن کلام آوردم و نیست گرچه من به اعجاز حادثه‌یی، این کلام موزون را در واقعیت ناموزون زندگی‌ام به حقیقت داشتم، برخوردم (به هر دو معنی کلمه).

کویر را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته‌ام و به میراثت میدهم بخوان و آن دست خط پشت عکسم را که در پاسخ خبر تولدت فرستادم برای تنها و تنها (نصیحت) که در زندگیم مرتکب شده‌ام حفظ کن.

اما تو، سوسن ساده مهربان احساساتی زیبا شناس!منظم و دقیق و تو، سارای رند عمیق. عصیانگر مستقل! برای شما هیچ توصیه‌ای ندارم. در برابر این تندبادی که بر آینده پیش ساخته شما می‌وَزد، کلمات، که تنها امکاناتی است که اکنون در اختیار دارم، چه کاری میتوانند کرد؟ اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجازگری است که از اعماق روح شما سَر زند، جوش کند و اراده‌ای شود مسلح به آگاهی‌ای مسلط بر همه چیز و نقاد هرچه پیش میآورند و دور افکننده هر لقمه‌ای که میسازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی خود طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار‌کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته‌اند. دعوای امروز بر سراین است که لقمه کدام طباخی را بخورند. هیچ کس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می‌خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده‌اند. وچه مهوع.

آن هم کی‌ها میسازند؟ رهبران روشنفکران امروز اجتماع ما. آنها که مدل نوین زن بودن شده‌اند. «هفده دی‌ایها» آزاد زنان! این تنها صفتی است که آنها موصوفات راسیتن آنند،آزاد از… عفت کلام اجازه نمی‌دهد. این چادرهای سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید و نه رشد فکری و نه شخصیت یافتن واقعی و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیّت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید و آنگاه نتیجه این شد که همان شاباجی خانم شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو میزند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب نشینی می‌کند و پاسور میزند. از خانه به خیابان منتقل شده است.هم اوست که فقط تنبانش را درآورده است و بس. یک ملا باجی، اگر ناگهان تنبانش را در آورد و یا به زور در آوردند چه تغییراتی در نگاه و احساس و تفکر و شخصیتش رخ خواهد داد؟ اما مسأله به همین سادگی‌ها نیست. زن روز آمار داده است که، از ۱۹۵۶ تا ۶۶ (ده سال) مؤسسات آرایش و مصرف لوازم آرایش در تهران پانصد برابر شده است و این تنها منحنی تصاعدی مصرف در دنیا، و در تاریخ اقتصاد است، ونیز تنها علت غائی همه این تجدد بازیها و مبارزه با خرافات و آزاد شدن نیمی از اندام اجتماع که تاکنون فلج بود، زندانی بود و از این حرفها …اما اینها باز یک فضیلت را دارا‌یند، یعنی یک امتیاز بر رقبای املشان. چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صف متجانس متخاصم پیدا کرده‌ام. هر وقت آن «ملاباجی گشنیزخانم»ها را می‌بینم می‌گوییم باز هم آنها و هر وقت آن «جیگی جیگی ننه خانم»ها را می‌بینم می گویم باز هم اینها.

و اما تو همسرم، چه سفارشی میتوانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده‌ای. نه در زندگی، در زندگی کردن به خصوص بدان«گونه» که مرا می‌شناسی و بدان صفات که مرا میخوانی. نبودن من خلائی در میان داشتن‌های تو پدید نمیآورد، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده‌ای، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پُر از صداقت و پاکی و انسانیت توست به هرحال، اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصائل شخصیت انسانی من تو اشتباه کرده باشی، در این اصل هر دو هم عقیده‌ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده‌ام همسر خوبی نبوده‌ام، و من به هر حال، آنقدر خوب هستم که بدی‌های خویش را اعتراف کنم، و آنقدر قدرت دارم که ضعف‌هایم را کتمان نکنم و در شایستگی‌ام همین بس که خداوند با دادن تو، آنچه را به من نداده است، جبران کرده است و این است که اکنون احساس محتضر را ندارم. که با بودن تو میدانم که در حالیکه همچون یک محتضر وصیت می‌کنم، نبودن من، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمیآورد و تنها احساسی که دارم همان است که در این شعر توللی آمده است که:

برو ای مرد برو چون سگ آواره بمیر

که وجود تو به جز لعن خداوند نبود

سایه شوم تو جز سایه ناکامی و یأس

بر سر همسر و گهواره فرزند نبود

از طرف مالی تنها یادآوری است که به حساب خودم آنچه را از پول خود در هنگام زلزله خرج کردم از حساب شماره ۲ بانک تعاونی و توزیع برداشت کرده‌ام و البته دلم از اینکار چرکین بود و قصد داشتم در عید امسال که قرضی می کنم یا چیزی می‌فروشم، برای پول منزل آن را مجدداً باز گردانم و امیدوارم تو این کار را بکنی.

آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که سبزوار تحصیلاتشان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند (که ماهی پنجاه تومان برای هر محصل در ماههای تحصیلی که نه ماه است، یعنی سالی چهارصد و پنجاه تومان برای هر فرد و بنابراین سالی سه محصل می‌توانند از این بابت درس بخوانند البته با کمکهای اضافی من و خانواده خودش)

کار سوم اینکه، جمعی از شاگردان آشنایم، همه حرفها و درسهای چهار سال دانشکده را جمع و تدوین کنند و منتشر سازند که بهترین حرفهای من در لابه‌لای همین درسهای شفاهی و گفت و شنود‌های متفرقه نهفته است… و نیز کنفرانسهای دانشگاهیم جداگانه و نوشته‌های ادبیم در سبک کویر جدا و نوشته‌های پراکنده فکری و تحقیقیم جدا، و آنچه در اروپا نوشته‌ام جمع آوری شود و نگهداری تا بعدها که انشاالله چاپ شود. و شعرهایم همه به دقت جمع آوری شود و سوزانده شود که نماند مگر «قوی سپید» و «غریب راه» و«در کشور» و «شمع زندان» و درسهای اسلام شناسی از «سقیفه به بعد»، با «امت و امامت» در ارشاد و کنفرانسهای مربوط به حضرت علی و علت تشیع ایرانیان و دیالکتیک پیدایش فرق در اسلام و هرچه به این زمینه‌ها میاید ازجمله «بیعت» در کانون مهندسین و «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» و… همه دریک جلد به نام جلد دوم اسلام شناسی تحت عنوان «امت و امامت» تدوین شود.

اگر مترجمی شایسته پیدا شد متن مصاحبه مرا با گیوز به فارسی ترجمه کند درباره این آثار بخصوص کتاب desalienation des societes musu lmanes مرا وهمچنین مقاله خارجی sociologie d’ initiation مرا که با چهار جامعه شناس تحقیق کرده‌ایم و «اوت زتود» چاپ کرده است. کتاب L’ ange solitaire را دلم نمیخواهد ترجمه کنند. کار گذشته‌ای و رفته‌ای است.

همه التماس‌هایت را از قول من نثار… عزیزم کن، که آنچه را از من جمع کرده و درباره‌ام نوشته، از چاپش منصرف شود که خیلی رنج میبرم. از دوستانم که در سالهای اخیر به علت انزوایی که داشتم، و خود معلول حالت روحی و فشار طاقت شکن فکری و عصبی بود، از من آزرده شده‌اند، پوزش میطلبم و امیدوارم بدانند که دوری از آنها نبود، گریز به خودم بود و این دو یکی نیست.

کتاب «کویر» را با اتمام آخرین مقاله و افزودن «داستان خلقت» یا «درد بودن» (پس از پاکنویسی) تمام کنید و منتشر سازید. مقدمه‌اش تنها نوشته عین‌القضا است. و در اولین صفحه‌اش این جمله توماس ولف: «نوشتن برای فراموش کردن است نه به یاد آوردن».

در پایان این حرفها برخلاف همیشه احساس لذت و رضایت میکنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچ وقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است. تنها گناهی که مرتکب شده‌ام، یکبار در زندگیم بود، که به اعوای نصیحت‌گران بزرگتر و به فن کلاه‌گذاری سَرِ خدا، در هیجده سالگی، اولین پولی که پس از هفت هشت ماه کار یکجا حقوق مرا دادند، و پولی که از مقاله نویسی جمع کرده بودم، پنج هزار تومان شد، و چون خرجی نداشتم، گفتند به بیع و شرط بده. من هم از معنی این کثافتکاری بی خبر، خانه کسی را گرو کردم، به پنج هزار تومان و به خودش اجاره دادم ماهی صد تومان. و تا پنج شش ماه، ماهی صد تومان ربح پولم را به این عنوان میگرفتم و بعد فهمیدم که برخلاف عقیده علما و مصلحین دنیا، این یک کار پلیدی است و قطعش کردم واصل پولم را هم به هم زدم، اما لکه چرکش هنوز بر زلال قلبم هست و خاطرهاش بوی عفونت را از عمق جانم بلند میکند و کاش قیامت باشد و آتش آن شعله‌ها بسوزاندش و پاکش کند. و گناه دیگرم که به خاطر ثوابی مرتکب شدم و آن مرگ دوستی بود که شاید میتوانستم مانع شوم کاری کنم که رخ ندهد نکردم، گرچه نمیدانستم که به چنین سرنوشتی میکشد و نمیدانم چه باید میکردم؟ در این کار احساس پلیدی نمی‌کنم، اما ده سال تمام، گداخته‌ام و هر روز هم بدتر میشود و سخت تر. و اگر جرمی بوده است، آتش مکافاتش را دیده‌ام و شاید بیش از جرم. و جز این اگر انجام ندادن خدمتی یا دست نزدن به فداکاری گناه نباشد، دیگر گناهی سراغ ندارم و خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین «شغل» را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو.

و عزیزترین و گرانترین ثروتی که می‌توان بدست آورد، محبوب بودن و محبتی، زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم ثروتمند، و جز این هیچ ندارم و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آنرا بخورند که، حلال‌ترین لقمه است و حماسه‌ام اینکه، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان «من» و «مردم» در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم اینکه، در برابر هر مقتدرتر از خودم، متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تراز خودم، متواضعترین.

وآخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی، مقامات حساس و موفقیتهای سنگین به دست آورند، اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند، بسیار گرانبهاتر از آن چیزی است که به دست میآورند. و دیگر این سخن یک لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که «شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یکبار لکه‌دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمیتواند». و دیگر اینکه نخستین رسالت ما کشف بزرگترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن «متن مردم» است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گـُنگیم. ما از آغاز پیدایش‌مان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای‌مان و عبث کننده همه تلاشهای ماست.

و آخرین سخنم به آنها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند اینکه:

دین چو منی گزاف و آسان نبود

روشنتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم مؤمن

پس در همه دهر یک بی ایمان نبود

ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودیی است که، پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غیر بوروژازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود.

 

 

 http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_38200.jpeg

 

 

  توضیح شاهدان کویرمزینان : این نامه نمی تواند آخرین وصیتنامه دکتر شریعتی باشد و در تاریخ ثبتی آن نیز بهاران نیوز اشتباه کرده است چون در متن وصیت نامه مرحوم دکتر اشاره کرده اند که در سی و پنج سالگی و همچنین هیچ اشاره ای به فرزند چهارمش مونا نکرده است که از چنین انسانی بعید است که یکی از فرزندانش را فراموش کند...

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

 فرزند دکتر علی شریعتی گفت: شریعتی معلم مبارزه با سلطه بود چرا که به جایگاه انسانی بها می داد.

 

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خبرنگار ایرنا ،در سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی، دوازدهمین نشست تفکر از نمای نزدیک با عنوان «شریعتی و روایتی از تجربه های زیسته» معصومه علی اکبری، نویسنده کتاب «قرائتی فلسفی از یک ضد فیلسوف» و دکتر سوسن شریعتی در موزه دکتر علی شریعتی برگزار شد.

سوسن شریعتی فرزند این پژوهشگر دینی دراین مراسم اظهارداشت: همچنان بعد از گذشت این سال ها یاد ،خاطره این پژوهشگر وتاریخ دان همچان زنده و پویا است.

وی گفت: خطوط و اندیشه های فکری شریعتی در اندیشه های جوانان دهه های 40،60و در حال حاضر می توان جست زیرا به جوانان توجه داشت.

شریعتی با بیان اینکه مهم ترین و اصلی ترین کتاب پدرم کویر بود اظهارداشت: در این کتاب به ابعاد اجتماعی این پژوهشگر اشاره شده است .

وی ادامه داد: دکتر شریعتی در حالیکه جغرافیا را بیان می کند با نوعی آگاهی با انسانها ارتباط برقرار می کند.

فرزند علی شریعتی ادامه داد: راز بقای این پژوهشگر سرباز زدن انتخابات دوگانه وی است که در حوزه دین برسر این دوگانگی ها حرکت می کند.

وی اظهارداشت:بهترین منتقد و دشمن شریعتی خودش بود زیرا تفکر نگاه فلسفی شریعتی به بیان آزادی بود.

همچنین در این مراسم سعید رضادوست، شاعر نیشابوری اشعاری در باره یاد دکتر علی شریعتی سرود.

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳
یک جامعه شناس و استاد دانشگاه در نشست «شریعتی و آینده تفکر ما» با بیان اینکه شریعتی در تاریخ ایران منحصر به فرد است و نسخه دومی ندارد که با آن مقایسه شود، گفت: شریعتی یک نسخه ایدئولوژیک طراحی کرد و با آن هزینه اعتقادی افراد را آنقدر پایین آورد و در مقابل هزینه حریف را تا حدی بالا برد که منجر به سقوط حکومت شد. 
 
به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  خبرنگار مهر، به مناسبت سی و هفتمین سالگرد وفات دکتر علی شریعتی، عصر امروز 28 خردادماه انجمن جامعه‌شناسی ایران نشستی با عنوان «شریعتی و آینده تفکر ما» در دو پنل با حضور استادان جامعه‌شناسی و فلسفه برگزار کرد. 
 
بخش نخست این مراسم با حضور دکتر راغفر، هادی خانیکی، تقی آزاد ارمکی، فرشاد مومنی و علی رضاقلی برگزار شد. 
 
علی رضا‌قلی در بخش دیگری از این نشست با اشاره به برخی از خاطرات خود درباره سخنرانی‌های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد گفت: زمانی که دکتر شریعتی ظهور پیدا کرد عرصه جولان نیروهای کمونیستی و چپگرا بود و قبل از آن همه تحت تاثیر جریان توده بودند بنابراین عرصه برای مباحثه با دانشجویان غیرمذهبی بسیار کم بود و البته کتابی هم وجود نداشت. 
 
وی ادامه داد: در این زمان بود که اندیشه‌ها و آثار شریعتی موجب شد تا نهضتی اسلامی فشار بسیاری را به چپها وارد کند. بسیاری از سخنان شریعتی به سرعت تبدیل به کتاب می‌شد. پیش از آن سطح آگاهی افراد نسبت به مباحث ایدئولوژیک بسیار پایین بود و شریعتی این فتح را به حدی رساند که فصل‌الخطاب شد و دیگر هیچ کس حریف بحث‌های دکتر شریعتی نبود. 
 
به گفته وی در تاریخ ایران شریعتی منحصر به فرد است و نسخه دومی ندارد که با آن مقایسه شود. شریعتی یک نسخه ایدئولوژیک طراحی کرد و با آن هزینه اعتقادی افراد را آنقدر پایین آورد و در مقابل هزینه حریف را تا حدی بالا برد که منجر به سقوط حکومت شد. 
 
 
این جامعه‌شناس در بخش دیگری از سخنانش به دغدغه اصلی دکتر شریعتی اشاره کرد و گفت: عملکرد ضعیف اقتصادی و سیاسی ایران در طول تاریخ دغدغه اصلی شریعتی و این موضوع در تمامی آثار او مشهود است شریعتی می‌کوشد تا در دوره‌ای که ایران بین انگلیس و روس تقسیم شده است راهکاری را برای برون‌رفت از این وضعیت اقتصادی و سیاسی ارایه دهد. 
 
رضاقلی یادآور شد: متاسفانه در طول تاریخ حکومت نتوانسته با مردم خود کنار بیاید تا همچنین نتوانسته با کشورهای دیگر نیز رابطه درستی داشته باشد. این موضوع از گذشته وجود داشته و دارد. شریعتی می‌خواهد راهکاری را برای برون‌رفت از این وضعیت ارایه کند. 
 
وی تاکید کرد: شریعتی می‌خواست با بازسازی دین و ایدئولوژی این مساله را حل کند و البته او در زمان خود توانست این کار را انجام دهد. کاری که فردوسی اگر چه می‌خواست آن را عملی کند اما موفق نشد او در شاهنامه بارها می‌خواست ایرانیان را از بند اعراب و ترکان بیرون بکشد. 
 
رضاقلی با بیان اینکه تمام متفکران بزرگ عالم تاریخی‌نگرند اظهار کرد: شریعتی نیز یک متفکر تاریخی‌نگر است باید توجه داشت که مساله وارداتی نمی‌شود چرا که مساله بومی است و باید یک روش بومی برای آن ارایه کرد به همین جهت است که شریعتی گفت: هرکس می‌تواند باید حسینی شود و اگر نتوانست باید زینبی باشد و پیام برساند در غیر این صورت یزیدی است. 
 
این جامعه‌شناس در بخش پایانی سخنانش شریعتی را با محمد غزالی مقایسه کرد و افزود: غزالی مولف کتاب احیاءالعلوم است او یک احیاگر دینی است با این وجود نتوانست حرکت اجتماعی بیافریند اگر چه شرایط هم با او موافق نبود. اما شریعتی توانست در زمان خود به تمامی اهدافش برسد. اینکه بعداً توفیقی حاصل نشد ربطی به شریعتی ندارد. من پس از انقلاب اسلامی هیچگاه شریعتی را نقد نکرده و نمی‌کنم و آمادگی آنرا هم ندارم چون من مجنون او هستم. 
  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

ویژه برنامه "آری اینچنین بود برادر" در روز درگذشت دکتر علی مزینانی  شریعتی، از شبکه جهانی صدای آشنا پخش می شود.


به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران ، به نقل از روابط عمومی و امور مخاطبان شبکه جهانی صدای آشنا ، "آری اینچنین بود برادر" به بررسی تاثیر افکار دکتر شریعتی در رشد و نمو نهضت اسلامی در عصر پهلوی و تاثیر آن بر نسل جوان خواهد پرداخت.

در بخشی از این ویژه برنامه اندیشه، دکتر شریعتی توسط دکتر شریعتی روایت خواهد شد.

طاهره توفیقی تهیه کننده و عباس فراهانی گوینده، در این ویژه برنامه همراه شما هستند.

"آری اینچنین بود برادر" کاری از گروه فرهنگ و تمدن را روز پنجشنبه بیست و نهم خرداد ساعت 22:00 به وقت تهران برابر با ساعت 17:30 به وقت گرینویچ از کانال اروپای شبکه جهانی صدای آشنا بشنوید.

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

تحلیل فرزند دکتر شریعتی از مبنای اختلاف پدرش و مرحوم مطهری

[تصویر :  e2.jpg]

نام دکتر علی شریعتی و حسینیه ارشاد در طول بیش از ۴ دهه اخیر چنان به هم درآمیخته است که شاید نتوان به سادگی از یکی بدون دیگری نام آورد. مهمترین و تاثیرگذارترین سخنرانی‌های «معلم انقلاب» در همین حسینیه واقع در خیابان «کوروش کبیر» سابق انجام شد و جوانان و دانشجویان زیادی را با نام «حسین»، «زینب» و «علی» آشنا کرد. جوانانی که شاید برخی‌‌شان پیش از آن با مسجد و حسینیه و دیانت چندان سرآشتی نداشتند، اما ایجاز کلام شریعتی آنان را به راهی دیگر رهنمون ساخت. این شد که حسینیه ارشاد یکی از مهمترین پایگاه‌های انقلاب اسلامی ۵۷ شد و دکتر علی شریعتی «معلم انقلاب» و یکی از برجسته‌ترین رهبران فکری آن.

به مناسبت درگذشت مرحوم ناصر میناچی پایگاه خبری-تحلیلی پیام نو گفتگویی با دکتر احسان شریعتی، فرزند دکتر علی شریعتی، انجام داده که در آن به جایگاه حسینیه ارشاد و خدمات مرحوم میناچی، مبنای اختلاف بین دکتر شریعتی و آیت‌الله مطهری، تفاوت دیدگاه مرحوم مهندس بازرگان با سایر خانواده فکری نواندیشان دینی زمانه‌اش و دلایل برخوردهای خصمانه کسانی چون دکتر سیدحسین نصر و دکتر نراقی پرداخته شده است.

 آنچه در پی می‌آید مشروح گفتگوی پیام نو با احسان شریعتی است:

در مورد چگونگی راه‌اندازی حسینیه ارشاد و نوع سبک آموزشی که در این حسینیه به جامعه مذهبی ما معرفی شد، توضیح بفرمایید.

در این باره باید به نقش زنده‌یادان محمد همایون و سپس یارِ همراه او، ناصر میناچی که از بنیانگذاران حسینیه ارشاد از سال ۱۳۴۳ بودند، اشاره کرد. پس از سقوط رضاخان و در دهه بیست فضای آزادتری بر کشور حاکم شد. این گشایش موجب شد در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی-مذهبی فعالیت‌هایی شکل گیرد. در برخی شهرهای مذهبی نظیر مشهد، از سویی آزادی فضا از نوعی گرایش قوی بازگشت به سنت ظهور کرد؛ از سوی دیگر نیز در فضای سیاسی، روشنفکران فعال شدند و حزب توده رشد کرد. در این میان، قشر ملی و مذهبی موجود در کشور همزمان با پاگرفتن «نهضتِ ملی»، نظیر استاد محمد تقی شریعتی و طاهر احمدزاده در مشهد با تأسیس «کانونِ نشرِ حقایق اسلامی» و مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی در تهران، فعالیت‌های‌ مذهبی و سیاسی خود را آغاز کردند و تحت تعالیم آنان «انجمن‌های اسلامی» دانشجویان در دانشگاه تهران شکل گرفت و برخی اماکن مذهبی مروج نوعی اسلام‌گرایی با خوانش و رویکردی نوین شدند.

در همین راستا و تداوم همین طرز تفکر بود که «حسینیه ارشاد» به عنوان مکانی برای ترویج نوعی گرایش مذهبی مدرن تشکیل شد و در آن سعی می‌شد تا در تبیین معتقداتِ دینی از روش‌های علمی و منطقی استفاه شود. آن زمان حسینیه ارشاد فعالیت‌های محدودی انجام می‌داد و روحانیون و علمایی نظیر زنجانی، طالقانی و... مشغول سخنرانی و تدریس بودند و در این مرکز دینی بحث‌های علمی‌تر و به‌روزتری برای مخاطبان روشنفکر و اقشار متوسط شهری بیان می‌شد. این فعالیت‌‌های رایج با حضور دکتر شریعتی جهش و کیفیت و رونق قابل ملاحظه‌ دیگری یافت.

 

آقای دکتر! می‌فرمایید که استاد محمدتقی شریعتی در مشهد فعالیت‌های مذهبی را آغاز کرده بود و افرادی چون مرحوم بازرگان و طالقانی و کسانی دیگر نیز در تهران این فعالیت‌ها را در یک دوره نسبتا نزدیک انجام می‌دادند. نقطه اتصال این نیروها در نقاط مختلف کشور و نزدیک شدنشان به هم چه بود؟

به‌ نظر می‌رسد نقطه‌ اتصال و پیشرفت آن جنبش فکری، بروز نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. ببینید بعد از شهریور ۱۳۲۰ که رژیم سلطنتی در موقعیت ضعیفی قرار داشت، نیروهای ملی با دو گرایش عمده ملی‌ و مذهبی به رهبری دکتر مصدق گردهم آمدند. در این میان برخی از روحانیون حامی مشروطه که همچنان به سنت روحانیونی چون آخوند خراسانی، نایینی و... وفادار بودند از نهضت ملی حمایت می‌‌کردند. این‌ها طبیعتا در شهرستان‌ها هم شاخه‌ها و نمایندگانی داشتند. حمایت‌ و حضور اولیه‌ چهره‌هایی چون آیت‌الله کاشانی و به خصوص، آیات سیدرضا و ابوالفضل زنجانی، طالقانی و... یادآورِ سنت مدرس بود و در فراگیر شدن جنبش ملی در اقشار و لایه‌های مذهبی جامعه‌ی ایران موثر بود و همه‌ این‌ها موجب بسط و گسترش اندیشه‌ نهضت ملی به لحاظ سیاسی و در افق بلندتر فکری، شنیده شدن صدا و نظرات جریان نواندیش و اصلاحگر مذهبی در میان طبقات مختلف اجتماعی آن زمان شد. در واقع باید گفت که چسب همه این جریانات در جاهای مختلف ایران همین نهضت ملی (شدن صنعت نفت) بود.

 

چنان که گفتید و از منظر تاریخی نیز روشن است، حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد جهش قابل توجه در کمیت و کیفیت مخاطبان حسینیه ایجاد کرد. فکر حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و دعوت از وی چگونه رقم خورد و بانی این حضور چه کسانی بودند؟

دکتر شریعتی وقتی از اروپا بازگشت، پس از مدتی بازداشت و سرگردانی در دانشگاه مشهد مشغول به تدریس شد، آنجا تحلیل تاریخ اسلام را آغاز کرد. همین پژوهش‌های صورت گرفته در زمینه تاریخ اسلام زمینه‌ساز دعوت او از سوی مسئولان حسینیه ارشاد برای نگارش مقاله، ایراد سخنرانی و تدریس شد. کتاب «اسلام شناسی» منتشر شده بود که بحث‌های بسیاری را هم در پی داشت، زیرا به عنوان متد تحقیق دکتر شریعتی در این درس‌ها، از منابع اهل سنت نیز استفاده کرده بود. وی معتقد بود که ما باید از منابع آن‌ها استفاده کنیم تا آن‌ها نیز از منابع ما بهره برند. این رویکرد باعث شد تا عده‌ای در جامعه مذهبی او را متهم به سنی‌گری کنند. با همه‌ این اوصاف باید گفت که دکتر شریعتی پیش از حضورش در حسینیه ارشاد نیز شناخته شده بود. امت و امامت شاید نخستین سخنرانی ایشان در سال ۴۸ در ارشاد بود. به هر حال ایشان توسط حسینیه ارشاد دعوت شدند چنان‌چه پیش از ایشان پدرش را نیز دعوت کرده بودند.

از جمله در اوایل انقلاب و پس از اشغال سفارت آمریکا «دانشجویان خط امام» جلسه‌ای با عنوان «جنبش‌های رهایی‌بخش جهان» در ساختمان سفارت برگزار کردند که در آن از جمله، ما و بسیاری از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی میهمان بودیم. مهندس موسوی به من می‌گفت که در روزنامه جمهوری اسلامی وارد شده‌ایم و آن‌جا تعد‌ادی از طرفداران مرحوم مطهری با خط فکری شریعتی مخالف‌اند و ما دفاع می‌کنیم. به ایشان گفتم نامه‌ای داریم مبنی بر این‌که خود استاد مطهری خطاب به دکتر نوشته‌اند «از شما دعوت می‌کنیم که با حسینیه ارشاد همکاری کنید»، بنابراین مجموعه‌ مسئولان حسینیه ارشاد و مرحوم شهید مطهری که آن‌زمان با ارشاد بودند، از دکتر شریعتی برای حضور و همکاری در حسینیه ارشاد دعوت کردند.

 

به نظر شما دلیل این دعوت چه بود؟

دکتر در آن برهه چهره شناخته شده‌ای در جامعه‌ دانشگاهی بود و سخنرانی‌هایش در دانشگاه های مختلف کشور او را به جامعه هم شناسانده بود و تنها به مشهد محدود نبود، اما همچون پدرشان در مراکز مذهبی و مساجد حضور نداشت. یادم هست که وقتی دکتر پس از محروم‌التدریسی در دانشگاه وارد همکاری منظم با حسینیه ارشاد شد، بسیاری از دانشجویان دانشگاه مشهد (که اغلب گرایش چپ داشتند)، به خانه ما می‌آمدند و انتقاد می‌کردند که استاد ما در مسجد سخنرانی می‌کند و این برای ما کسر شان است! در سال ۱۳۵۰ در آستانه‌ برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، چند تن از اساتید را از دانشگاه اخراج کردند. در دانشگاه مشهد نیز دکتر سیروس سامی و دکتر شریعتی را کنار گذاشتند و به بخش‌های پژوهشی وزارت علوم تبعید کردند. بعد از گرفتن کلاس‌ها از ایشان در دانشگاه مشهد و محروم التدریس شدن دکتر شریعتی، او بیشتر به سخنرانی در ارشاد می‌پرداخت و در تهران مقیم شد. در واقع وقتش باز شد و این مکان برایش پایگاه شد. در آن زمان حسینیه ارشاد نیز به دلیل حساسیت‌های موجود زیر نظر و مؤاخذه‌ دایم سازمان امنیت بود، اما بین کارشناسان ساواک در مورد ادامه‌ کارش یا ممانعت از آن هنوز اختلاف نظر وجود داشت. اختلاف داشتند که بالاخره چه کنند؟ آن زمان جنگ چریکی آغاز شده بود و فکر می‌کردند این گونه بحث‌های ذهنی مثل تاریخ تمدن و ادیان و اسلام و... جوانان را از جو انقلابی دور می‌کند. البته این تحلیل یک جناح از ساواک بود؛ در جناح دیگر این تصور وجود داشت که اتفاقا این رویکرد خطرناک‌تر است. برای نمونه، تحلیل دکتر سیدحسین نصر به اعتراف اخیر خودشان در این راستا بود. رفته رفته ساواک به این جمع‌بندی رسید که اینجا واقعا در حال تبدیل شدن به پشت جبهه‌ای برای مبارزان شده است و به این نتیجه رسید که باید جلو این مکان و فعالیت‌ها گرفته شود. در این حین شنیدیم برخی از روحانیون وابسته (نظیر امام جمعه شیراز در سفر شاه به آن‌جا) تقاضای تعطیلی ارشاد را می‌کنند. از سوی دیگر برخی از روحانیون توسط ساواک تحریک می‌شدند و سعی می‌شد تا جنگ‌های کاذبی علیه حسینیه راه بیاندازند. با برتری این تحلیل منفی در ساواک و بالا گرفتن تحریک‌ها در میان آن بخش از روحانیت سنتی وابسته، شاه دستور تعطیلی حسینیه ارشاد را صادر کرد. کماندوها به حسینیه ارشاد حمله کردند و درگیری نیز پیش آمد. به هر حال حسینیه ارشاد از آبان ماه سال ۵۱ تعطیل و دکتر نیز مخفی شد و حسینیه نیز تا زمان انقلاب باز نشد.

 

در آن ایام شما و سایر اعضای خانواده همچنان در مشهد بودید؟

بله در حال جمع و جور کردن اثاث خانه جهت عزیمت به تهران بودیم که ارشاد تعطیل شد و این اتفاقات روی داد. در حالی که ما در حال اسباب کشی و انتقال به تهران بودیم، مامورین ساواک به منزل استاد محمدتقی شریعتی و منزل ما در مشهد آمدند و تمام کارتون‌ها را باز کردند و کتاب‌ها را وسط راهرو ریختند و با کامیون بردند. استاد محمدتقی شریعتیاز مشهد و دایی بزرگ ما را نیز از تهران گروگان گرفتند تا دکتر از مخفی‌گاه بیاید و خود را معرفی کند. در پی این اقدام، دکتر پس از چند ماه مشورت با دوستان (از جمله مرحوم میناچی) در این مورد یا خروج از کشور، به خاطر پدر و همچنین برادر همسرش که اصلا سیاسی نبود و بی‌دلیل به زحمت افتاده بود، در اواخر تابستان سال ۵۲ نیمه شبی به همین خانه‌ای که در تهران خریده بودیم آمد و صبح به کمیته مشترک شهربانی-ساواک رفت و خود را تحویل داد. از او دیگر خبری نشد و تا آغاز زمستان که چند ماهی با دکتر حق ملاقات نداشتیم و فشار بسیاری روی او بود. وی تا آخر سال ۵۳ در سلول انفرادی کمیته ماند و قرار بر آزاد شدنش نبود تا اینکه در مذاکرات الجزایر و با توصیه آنها، شاه اجازه آزادی دکتر را در سال ۵۴ داد.

 

به مقطع حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و تاثیرگذاری ایشان بازگردیم. در آن برهه افرادی که با ادبیات نواندیشانه دیدگاه‌های اسلامی را طرح کنند وجود داشتند، اگرچه تعدادشان زیاد نبود. با این حال از نظر شما خصوصیت بارز دکتر شریعتی چه بود که توانست چنین تاثیر به‌سزایی بر شکوفایی فعالیت حسینیه ارشاد و تبدیل آن به کانون نشر اندیشه‌ انقلابی بگذارد؟

تلاش شدید و حجم و کیفیت تولید شریعتی باعث تحول کیفی در حیات فکری حسینیه ارشاد شد. علاوه بر نقش خود او، در زمان ایشان، حضور جوانان و هنرمندان و روشنفکران چشم گیرتر شد. شریعتی نیازها و مقتضیات روز جامعه و جوانان را درک می کرد. ورود عنصری چون ادبیات و هنر (تئاتر و نقاشی و ... که با تئاتر ابوذر از مشهد آغاز شده بود) و همین حضور جوانان پرشور در ارشاد باعث شد که قدرت‌های استبدادی-ارتجاعی احساس خطر کنند. به هر حال این جنبش و شکوفایی ایجاد شده بود و سبب شد تا در کشور تحول فکری بزرگی رخ دهد. در این میان، جامعه سنتی هم تحریک شده بود و روحانیون درجه دو علیه ارشاد بر منابر تبلیغ می‌کردند و جوی به وجود آوردند و عده ای به دنبال تکفیر شریعتی و ارشاد حتی نزد مراجع تقلید افتاده بودند. مجموعه‌ این عوامل و نوع نگاه و عملکرد شریعتی، امتزاج اندیشه و هنر و مبارزه و چندساحتی بودن این جریان و جنبش فکری-اعتقادی و سیاسی-اجتماعی تاثیرگذاری خیره کننده‌ای داشت و حتی هنوز با گذشتِ چند دهه و حوادث بزرگ در ایران و جهان دارد.

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳


  انجمن جامعه شناسی ایران به منظور بازخوانی جامعه شناختی آثار دکتر شریعتی، نشست تخصصی«بررسی اندیشه های اجتماعی علی شریعتی» را همراه با نقد اثر بیژن عبدالکریمی با عنوان «شریعتی و تفکر آینده ما» برگزار می کند.

 

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خبر آنلاین ؛ در این نشست اساتیدی همچون دکتر تقی آزاد ارمکی، دکتر یوسف اباذری، دکتر هادی خانیکی، دکتر حسین راغفر، دکتر سارا شریعتی، دکتر بیژن عبدالکریمی، دکتر علی رضاقلی، دکتر حسن محدثی، دکتر محمد محمدی، دکتر محمد علی مرادی، دکتر عباس منوچهری، دکتر فرشاد مومنی، دکتر سیدجواد میری حضور خواهند داشت.

 

نشست «بررسی اندیشه های اجتماعی علی شریعتی» روز چهارشنبه 28 خرداد 93، از ساعت 14 تا 17 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به نشانی؛: بزرگراه جلال آل احمد، زیر پل گیشا، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نیم طبقه اول، سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی ایران برگزار می شود.

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

سه عاملی که موجب تأسف امام خمینی (ره) از فوت دکتر شریعتی شد


بی گمان یکی از جذاب ترین بخش های تاریخ مبارزات انقلاب اسلامی ایران، به پدیده ای به نام «دکتر علی شریعتی» اختصاص دارد. تاریخی که در کنار شیرینی هایش، حاوی تلخی هایی چون اختلاف افکنی و به حاشیه راندن نظریه پردازان انقلاب اسلامی است. به تعبیر شهید بهشتی، دکتر شریعتی «انسانی در مسیر شدن» بود، همچنان که طبق روایتی شفاهی، از نظر امام (رحمة الله علیه)، اگر فرصت بیشتری برای ادامه حیات شریعتی وجود داشت، امکان اصلاح برخی از مواضع ناصواب وی نیز فراهم می شد.
محمود دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات و از همراهان امام خمینی (رحمة الله علیه) در نجف اشرف، در مورد نگاه امام راحل به شریعتی می گوید: «روزی خدمت امام بودم، ایشان فرمودند از تهران فردی هزینه پرداخت کرده و آمده تا نظر من را نسبت به دو شخصیت عوض کند؛ کتاب حجاب مطهری را گذاشته و گفته این کتاب جنوب تهران را بی ‌حجاب کرده و اسلام‌ شناسی شریعتی را نشان داده و گفته این کتاب جوانان را از دین منحرف کرده است. امام از قسمت ‌هایی که آن فرد معتقد بود باعث انحراف جوانان است پرسیده بودند و پس از آن گفته بودند برخی قول‌ های شاذ و نادر هست ولی این قول ‌های نادر باعث انحراف نمی ‌شود. البته امام تذکراتی نیز درباره شریعتی و نظرات وی درباره علامه مجلسی و مباحثی پیرامون تشیع وی داشتند، ولی بر نوعی وحدت بخشی نیز تاکید داشتند. امام (رحمة الله علیه) به شدت از درگذشت دکتر شریعتی متاثر شدند. یک روز امام (رحمة الله علیه) به من فرمودند: من به سه دلیل از فوت دکتر شریعتی متاسف هستم. یکی این که ای کاش ایشان با آن قدرت بیان و احاطه‌ ای که بر کلام و نفوذی که در جمع شنوندگان داشت، توجه خود را صرفا به نسل دانشگاهی معطوف نمی‌کرد و همه‌ جامعه اعم از روحانی و بازاری را در نظر می ‌داشت و سعی می‌ کرد همه‌ اقشار از اندیشه ‌ها و تفکراتش بهره‌ مند شوند. تاسف دوم من این است که چرا عده ‌ای با او در افتاده ‌اند و ایشان را به خودشان و خودشان را با او مشغول کردند و نگذاشتند درست کار بکند و درست تبلیغ بکند. تاسف سوم من این است که ایشان زود از دنیا رفت و نتوانست بماند و ادامه بدهد و کار خودش را تصحیح بکند.»
شریعتی از سال 48 با پیوستن به مجموعه حسینیه ارشاد، پایگاه اجتماعی خوبی به ویژه در میان دانشگاهیان یافت. قدرت بیان، شناخت استعمار و آگاهی از تاریخ معاصر ایران به وی کمک می کند با رویکردی انتقادی به آسیب های موجود در جامعه وقت بپردازد. آسیب هایی که به زعم شریعتی ریشه اصلی اش به کم کاری روحانیون برمی گشت.
شریعتی صراحتا میان روحانیت و روحانیون تمایز قائل می شد. اما عدم توجه حامیان وی و مخالفانش بدین تمایز موجب بذر افشانی در زمین اختلاف وی و طبقه روحانیت شد که در نهایت شهید مطهری به عنوان چهره برجسته روحانیت در مقابل شریعتی قرار می گیرد.
مقام معظم رهبری درباره جایگاه شریعتی در میان جامعه وقت می گویند: «شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ نسل جدید بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آن ‌چنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچ ‌کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژه ‌ها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می ‌داد، گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند و جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند. شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود به‌ صورتی‌که برای آن نسل پاسخ دادن به سؤال ‌ها و روشن کردن نقاط، مبهم و تاریک بود.»
تفکیک میان روحانیت و روحانیون در بیان شریعتی در نظر مقام معظم رهبری نیز مورد تاکید قرار گرفته است. ایشان در ضمن نقل خاطره ای از جلسات اواخر دهه 40 می فرمایند: «در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می ‌گفتم. در این درس تفسیر، یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که در مورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم. گفتم چهار نظر وجود دارد. یکی حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی‌ خواهیم. دو، قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. سه، تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و به‌ جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیان گذاری کنیم. و چهار، اصلا همان چیزی که هست، بحث کردم روی مساله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارائه دلیل به نظر چهارم معتقد بودم.
جلسه‌ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می‌ کردم، با علاقه فراوانی گوش می‌ داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت به‌کلی، که گفت این غلط است. دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است. سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلا برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می‌ کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناک ‌تر است، این از همه استعماری ‌تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است.»
شریعتی خود در بخشی از کلام خود پیرامون این موضوع می گوید: «من به عنوان کسى که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعى است، ادعا مى ‏کنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قراداد استعمارى، امضاى یک آخوند نجف رفته، نیست. در حالى که در زیر همه این قراردادهاى استعمارى امضاى آقاى دکتر و آقاى مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سرکار!). این یک طرف قضیه، از طرف دیگر، پیشاپیش هر نهضت مترقى ضد استعمارى در این کشورها همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالم راستین اسلام و به خصوص شیعى وجود دارد.»
اگرچه ممکن است در پاره ای از موارد شریعتی براساس این دیدگاه دچار نوعی رفتار و موضع گیری افراط گرایانه نیز شده باشد، اما بر اساس انتقاد منطقی و ارزیابی منصفانه از شرایط زمانی وقت و مطالعه سیر عملکرد وی مشاهده می شود که این مواضع افراطی نیز در طول زمان در حال فروکش کردن بود و با توجه به نگاه امام (رحمة الله علیه) احتمال اصلاح قطعی آنها در صورت تداوم حیات وی کاملا وجود داشت.
رهبری در ادامه بیانات خویش در مورد نگاه شریعتی به روحانیت می فرمایند: «شریعتی به ‌خلاف آنچه گفته می ‌شود درباره او و هنوز هم عده ‌ای خیال می‌ کنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقا مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می ‌گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند، یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می ‌شود. این ‌ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید. این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما در مورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به ‌طور کامل عمل نمی ‌کنند.»
نگاه دیگری که از شریعتی در مورد رویکرد انتقادی وی به روحانیون مطرح شده است نیز اعتقاد و باور عمیق وی به این نهاد را نشان می دهد. وی در توضیح چرایی انتقادات فراوانش به روحانیت اعلام می کند که روحانیت بستر ایجاد توقع بسیار بالا از آن نهاد را فراهم می سازد. جامعه از جریان روشنفکری غرب گرا انتظاری ندارد، اما این روحانیت است که انتظار می رود بتواند در مسیر اصلاح گری حرکت کند. شریعتی یکی از دلایل عمده خود برای نقد عریان از روحانیت را میزان بالای انتظاری که از این نهاد وجود دارد، معرفی می نماید.
در کتاب «جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران»، نوشته رسول جعفریان نیز به موضوع شریعتی و اختلاف افکنی میان وی و شهید مطهری و نیز نوع نگاه مطهری به شریعتی از منظر مقام معظم رهبری پرداخته شده است. در این کتاب در خصوص نامه نگاری شریعتی به ساواک و نوع تعامل وی با رژیم شاه، جعفریان دو نظر را مطرح می کند: نخست نظر سیدحمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می کند. دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و ...، دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده اند.
در این زمینه مقام معظم رهبری با هر دو نظر فوق مخالفت می کنند و بر نظری تاکید می کنند که مطابق آن، نامه نگاری به ساواک و انتخاب محتوای خاص در این نامه ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت شاه تلقی می شود. این نظر رهبری که در یکی از چاپ های نخست این کتاب به طور حاشیه نویسی ثبت شده بود در چاپ های جدید کتاب توسط جعفریان در متن اصلی قرار می گیرد.
مقام معظم رهبری در این باره می نویسند: «به نظر من و با شناختی که از دکتر داشتم، وی تلاش کرد تا از وجود نقاط مشترک خود با دستگاه مانند ضدیت با مارکسیسم و انتقاد از روحانیت استفاده کند و ساواک را درباره خود به طمع بیندازد و در واقع آنها را فریب دهد و موفق شد. شاکله او با نوکری ساواک سازگار نبود. حداکثر این بود که وی اهل خطر کردن در مبارزه با دستگاه نبود و مایل بود در حاشیه عرصه مبارزه قرار داشته باشد. در سال 54 که من از زندان آمدم و همه به دیدن من می آمدند، او به منزل من نیامد و برای دیدار من منزل جوانی از دوستان مشترکمان را معین کرد و چند ساعتی با هم بودیم.»
دومین موضوعی که در این کتاب از حاشیه نویسی های مقام معظم رهبری منعکس شده است، مربوط به قضاوت تند و همراه با سوءظنی است که نسبت به دکتر شریعتی در نامه شهید مطهری به حضرت امام (رحمة الله علیه) در سال 56 آمده است. ایشان در این زمینه می نویسند: «نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی - چه در آغاز آشنایی شان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش می کرد و چه در سال های بعد که از او به نحو شگفت آوری مذمت می فرمود - غالبا مبالغه آمیز بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانه های بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را در باره اظهارات شهید مطهری داشتند.»
از سوی دیگر با آنکه اصرار هواداران شریعتی بر نکات اختلافی منجر به موضع گیری چهره های برجسته روحانیت علیه وی می شد، شریعتی خود رویکردی تاییدی نسبت به شخصیت و مواضع شهید مطهری داشته است. مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمایند: «شریعتی به خود من بارها می ‌گفت که من مرید مطهری هستم، مطهری را استاد خودش می ‌دانست و ستایشی که او از مطهری می‌کرد، ستایش یک آشنا به شخصیت عظیم و پیچیده و پرقوای مطهری بود، اما مطهری در سایه و یا در پرتو حسن ظن و اقبالی که جوان روشن بین روشنفکر و نسل تحصیل کرده به اسلام پیدا کرده بود شناخته شد. قبلا مطهری را همکارها و همدرس ‌ها و شاگردهایش فقط می ‌شناختند، طلوع مطهری در آفاقی شد که آن آفاق را از لحاظ جو کلی کوشش ‌های شریعتی به وجود آورده بود و یا در آن سهم بسیار بزرگی داشت. البته ارج و ارزش فیلسوف متفکر پرمغزی مثل مطهری در جای خود روشن و واضح است.»
از این رو دامنه وسیع قرار دادن شریعتی در برابر نهاد روحانیت به وضوح نشان دهنده یک برنامه توطئه آمیز بوده است. برنامه ای که به راحتی توانست در برهه ای از تاریخ حساس معاصر ایران، هزینه های هنگفتی در مسیر رشد و ثمردهی نظریه پردازی و تقویت بنیان های گفتمان انقلاب اسلامی را بر جامعه تحمیل کند.
حسن رحیم پور ازغدی در سالگرد گرامیداشت دکتر شریعتی در سال 88 در مشهد می گوید: «شریعتی مقلد امام بود، ساواک، دکتر شریعتی را تئوریسین شاخه دانشگاهی خط خمینی (رحمة الله علیه) می دانست. آن زمان که در رساله ها حتی جرات نمی کردند نام امام خمینی (رحمة الله علیه) را بیاورند و به اختصار «خ» می نوشتند، دکتر شریعتی اعلام کرد که مقلد امام خمینی (رحمة الله علیه) است.»

منبع : بیداری اندیشه

مطلب مرتبط شاهدان کویر مزینان را ببینید:
دکتر علی مزینانی شریعتی و امام خمینی(ره) از دیدگاه یکدیگر

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳
 دبیر ستاد مردمی برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در مزینان گفت: مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد شهادت دکتر علی مزینانی  شریعتی 29 خرداد ماه جاری در زادگاهش ˈمزینانˈ برگزار می شود.

 جلسه هم اندیشی «دکتر علی شریعتی و احیاء اندیشه عدالت» به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ احمد صباغ مزینانی  افزود: قرار است این مراسم با حضور ، جمعی از مسوولان، صاحبنظران، فرهیختگان، اساتید و دانشجویان برگزار شود.

وی افزود : پیش از این قرار بود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم حضور داشته باشند اما به دلیل سفر ایشان به خارج حضور آقای جنتی به روز دوشنبه موکول شده است که اگر قرار باشد به سبزوار تشریف بیاورند برای ادای احترام به شریعتی و مردم مزینان نیز سفری به زادگاه دکتر شریعتی خواهند داشت.

احمد صباغ تصریح کرد: حضور در این مراسم برای عموم مردم و علاقه مندان به فرهنگ و اندیشه آزاد است و ما از طریق پیامک و ارسال کارت دعوت به مسئولین و فرهیختگان  اطلاع رسانی کرده ایم.

وی خاطرنشان کرد : شریعتی یک چهره فراملیتی است و متعلق به هیچ گروه و یا جناحی نیست که ما از طیف خاصی خواسته باشیم که در مراسم بزرگداشتش شرکت نماید .او به قدرکافی شناخته شده است و علاقمندان و دوستدارانش در سرتاسر جهان بی شمارند همان گونه که بعد از سی و هفت سال یاد و خاطره اش زنده است و در حال حاضر کسانی بانی این مراسم هستند که هرگز دکتر را ندیده اند.

وی سخنرانی، قرائت مقاله و میزگرد پرسش و پاسخ را از جمله برنامه این مراسم عنوان کرد و افزود: برپایی نمایشگاه عکس، پوستر و نمایشگاهی از آثار دکتر شریعتی از برنامه های جنبی این مراسم است.


مراسم بزرگداشت سی و هفتمین سالگرد فرزندشایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی به همت شورای اسلامی مزینان و جمعی از علاقمندان به معلم شهید انقلاب و با همکاری فرمانداری شهرستان داورزن روز پنجشنبه 29 خرداد از ساعت 10 تا 14 در مزینان برگزار می گردد.
  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

در آستانه سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی، دوازدهمین نشست تفکر از نمای نزدیک با عنوان «شریعتی و روایتی از تجربه های زیسته» برگزار می شود.

 

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  ایرنا  این نشست با حضور معصومه علی اکبری، نویسنده کتاب «قرائتی فلسفی از یک ضد فیلسوف» و دکتر سوسن شریعتی، روز چهارشنبه 28 خردادماه در خانه موزه دکتر شریعتی برگزار خواهد شد.

قرائت اشعاری درباره دکتر شریعتی توسط سعید رضادوست، شاعر نیشابوری از دیگر بخش های این مراسم است.

«شریعتی و ادبیات» عنوان نشست سی و ششمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی بود که توسط مصطفی مستور و سوسن شریعتی مورد مباحثه قرار گرفت.
شریعتی نقش بسیاری در انقلاب ایران و احیای مذهب و سنت در جامعه و بیدادگری نسبت به سلطنت وقت داشته است.
شریعتی را در ادبیات معاصر معلم شهید می نامند و از زمان انقلاب تاکنون یادبودهای بسیاری به یاد او بر گزار کرده اند و از آن زمان نقدها و تحلیل های بسیاری پیرامون آثار، آرا و تاثیراتی که او بر چند دهه معاصر ایران گذاشته وجود دارد.
شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت. او به طور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده می داند و آن را توام با اسارت پذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی می کرد.
وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد می کرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملت های شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیموده است.البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی بود.
علاقه مندان برای شرکت در دوازدهمین نشست تفکر از نمای نزدیک با عنوان «شریعتی و روایتی از تجربه های زیسته»می توانند روز چهارشنبه 28 خرداد ماه از ساعت 16 تا 18 به خانه موزه دکتر شریعتی واقع در خیابان جمالزاده شمالی، نرسیده به خیابان دکتر فاطمی غربی، کوچه نادر، پلاک 9 مراجعه کنند.

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

پیشنهاد بزرگداشت دکتر علی شریعتی در شورای شهر سبزوار مطرح می شودنایب رئیس شورای شهر سبزوار از پیگیری برای برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در این شهر خبر داد.

 به گزار شاهدان کویرمزینان به نقل از مجله اینترنتی اسرارنامه ، مسعود پسندیده عضو جوان شورای چهارم شهر، بعد از ظهر یکشنبه طی تماسی تلفنی به خبرنگار اسرارنامه گفت: دکتر شریعتی از معلمان ، نویسندگان و متفکران برجسته معاصر است که از محبوبیت بالایی در جامعه برخوردار است و چنین شخصیتی می بایست به درستی در شهر زادگاهش مورد توجه و تجلیل قرار گیرد.

 

پسندیده در ادامه افزود: خوشبختانه بزرگداشت دکتر شریعتی در سالروز وفاتش ، همه ساله در خاستگاه اجدادیش مزینان برگزار می شود، اما این مقدار هرچند ارزشمند است اما برای بزرگداشت چنین شخصیت برجسته ای کافی نیست و می بایست در سبزوار که شهر بزرگ و مرکز دانشگاهی و فرهنگی غرب خراسان رضوی است ، هم مراسم مناسبی برای تجلیل از دکتر شریعتی برگزار گردد.

 وی در ادامه افزود: در همین راستا طی گفتگویی که با مهدی مقصودی رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر داشته، قرار است در جلسه بعد از ظهر امروز شورا، موضوع برگزاری بزرگداشت دکتر شریعتی در عصر روز 29 خرداد در سبزوار، توسط او و تعدادی دیگر از اعضا مطرح شده و مورد پیگیری قرار گیرد.

 پسندیده همچنین از پیشنهاد راه اندازی پروژه پارک مطالعاتی دکتر شریعتی در سبزوار خبر داد و گفت این موضوع نیز بعد از ظهر امروز در جلسه شورا مطرح می گردد.

 وی در پاسخ به این سئوال خبرنگار اسرارنامه که آیا از برگزاری نمایشگاه "شمع" که قرار است پیرامون شناخت شخصیت دکتر شریعتی در بعد از ظهر 29 خرداد در سبزوار برگزار گردد، خبر دارد؟ اظهار بی اطلاعی کرد ، اما گفت: قطعا از هر برنامه ای که قرار باشد در رابطه با دکتر شریعتی در سبزوار برگزار گردد، استقبال و حمایت می کند.

 گفتنی است پسندیده که به تازگی و پس از یک وقفه چند ماهه فعالیت خود را در شبکه اجتماعی فیسبوک از سر گرفته است، ساعاتی قبل خبر این تصمیم را روی صفحه رسمی خود که تا کنون توسط 1677نفر پسند شده ، نیز منتشر کرده است.

 وی در این جدیدترین پست فیسبوکی خود 4 عکس مرتبط با دکتر شریعتی را نیز انتشار داده است که یکی از این تصاویر مربوط به دستخطی از حضرت آیت الله خامنه ای در ارتباط با دکتر علی شریعتی و دیگری مربوط به صحنه اقامه نماز میت توسط امام موسی صدر بر پیکر دکتر شریعتی است.

 تصاویر را در ادامه مشاهده می کنید:

 


 

 

 

 

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۳

شهیدنیوز: مادر شهید مزینانی گفت: احساس می­کنم که امید پیش ماست. امید فراموش شدنی نیست. نام امید هیچ وقت از ذهنمان فراموش نمی شود. نه امید بلکه همه بچه هایی که مثل امید رفتند و شهید شدند. یاد امید همشه در خاطرم زنده است.


 برای ر فتن به دانشگاه عجله داشت. مادرش قول داده بود «اگر دانشگاه قبول شدی، رضایت می دهم که بروی جبهه». آن روزها که قبول شدن در دانشگاه به این راحتی ها نبود، امید در آزمون سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و یک ضرب در چهار رشته قبول شد. از شادی در پوست خود نمی گنجید. البته نه به خاطر قبولی در دانشگاه بلکه به خاطر رفتن به جبهه.

 

امید خیلی زود قید دانشگاه را زد و به جبهه رفت و در عملیات نصر 7 شرکت کرد. سرانجام در زمستان سال 66 در ماووت عراق جواز عبور گرفت و از دروازه شهادت گذر کرد و آسمانی شد. برای آشنایی بیشتر با سیره و سلوک این شهید به سراغ خانواده محترم ایشان در شهرک گلستان غربی رفتیم.

 

حاج غلامرضا مزینانی پدر بزرگوار شهید فقط سکوت کرد و چیزی از امید نگفت. اما خانم زهرا وهابیان مادر گرامی شهید با صبر و حوصله فراوان از روزهای گذشته یاد کرد. از روزهایی که با «امید»، شیرین تر و دوست داشتنی تر بود. صحبت های خانم وهابیان به قدری شنیدنی بود که یادمان رفت از ایشان درباره روزهای «بی امید» هم چیزی بپرسیم. مثلاً از غربت دیرینه اش  یا از دلتنگی ها و بیقراری های مادرانه اش. راستی یادمان رفت از حاج غلامرضا دلیل سکوت معنا دارش را بپرسیم و...

 

***

 

بزرگ اما کوچک

 

امید متولد بهار بود. 12 اردیبهشت 47 در خیابان شاپور به دنیا آمد. اسمش را خودم انتخاب کردم. سعید و حمید و امید. پسر اولم اسمش سعید است. دومی حمید. اسم سومی را امید گذاشتم. امید وقتی به دنیا آمد خیلی ریزه میزه بود. به قدری کوچک بود این بچه که بغل کردنش سخت بود. یادم هست امید 10 ماهه بود، بغلش کردم و رفتم دکتر و گفتم: امید به قدری کوچک است که می ترسم بغل کنم. دکتر خندید و گفت: «روحی بزرگ در جسمی کوچک است». از بچگی روح بلندی داشت. بیقرار بود. جسم کوچکش طاقت روح بلندش را نداشت. هیچ وقت به خاطر کارهای کوچک گریه نمی­کرد. عمیق بود امید. فهمیده و باهوش. در سه سالگی اعداد ریاضی را به طور کامل یاد گرفته بود. خودم اعداد و ارقام را به امید یاد دادم. اعداد دو رقمی را به راحتی در ذهنش حل می­کرد و جواب می داد، زرنگ بود خیلی.

 

 

شاگرد نمونه

 

دوره دبستان را در خیابان پیروزی درس خواند. همین که از مدرسه به خانه می رسید، به فکر درس و مشق بود. دو زانو می نشست و کارهایش را انجام می­داد. در دوران تحصیل یک بار نشد به امید بگویم: «بنویس یا بخوان». به قدری مقید و منظم بود که کارهایش را سر فرصت انجام می داد. به خاطر همین کارها بود که در فامیل و خانواده زبانزد بود. از بچگی به درس علاقه نشان می داد. درسش واقعاً عالی بود. یک بار گفتم: امید من هیچ وقت ندیدم که تو در خانه درس بخوانی. خندید و گفت: «مامان، نیازی نیست که در خانه درس بخوانم. سر کلاس حواسم را جمع می کنم و یاد می گیرم». سال 62 از محله پیروزی جابجا شدیم و آمدیم سمت میدان نور. دوره دبیرستان را در دبیرستان تزکیه ثبت نام کرد. باز هم درسش خوب بود.  موقع تعطیلات تابستان می رفت پیش حمید و توی کارها کمک اش می کرد. آن موقع حمید سپاهی بود. امید هم می رفت و کمک حالش بود. خیلی ریزه میزه بود اما پشتکار عجیبی داشت. هر وقت می رفت پیش حمید، آنجا لب به چیزی نمی­زد. می رفت بیرون و با پول خودش غذا می خرید و می خورد. دوستان حمید گفته بودند: امید چرا این کارها را می­کنی؟ تو اینجا با ما کار می کنی پس می توانی همراه ما غذا هم بخوری. گفته بود: «نه این طور نیست. اینها بیت المال است. من مجاز نیستم از امکانات اینجا استفاده کنم». از همان موقع حواسش خیلی جمع بود

 

هوای جبهه

 

امید سوم دبیرستان بود. یادم هست روز 27 اسفند 64 وقتی از مدرسه برگشت خانه؛ بعد از ناهار گفت: «مامان اجازه می دهید بروم جبهه؟» بچه ها همیشه حرف هایشان را به من می گفتند. از اول به خاطر حجب و حیا به طور مستقیم چیزی به پدرشان نمی گفتند. الان هم اینطوری هستند. آن روز هم وقتی امید اجازه خواست برود جبهه، جوابم منفی بود. گفتم: نه اجازه نمی­دهم. فعلاً مدرکت را بگیر تا بعد. امید پرسید: چرا؟ گفتم: دلیل دارم. وقتی حمید دیپلمش را نگرفت و رفت جبهه. خیلی ها گفتند حمید به خاطر فرار از درس و مدرسه رفته جبهه. حالا نمی خواهم که این حرف را در مورد تو هم بگویند. اول دیپلمت را بگیر. بعد اگر خواستی برو جبهه. امید نگاهم کرد و اشک هایش ریخت. بدون اینکه حرفی بزند از اتاق رفت بیرون. پشت سرش گفتم: امید ! اگر خواستی تعطیلات تابستان برو جبهه. من حرفی ندارم. سال آخر دبیرستان دوباره اسفند ماه آمد سراغم و گفت: «مامان اجازه می دهی بروم جبهه». گفتم: امید اول دیپلم ات را بگیر. حالا هم خواستی دانشگاه نروی، مشکلی نیست. بعد از اینکه دیپلم گرفتی، برو دوره آموزشی. بعد هم برو جبهه. من این طوری نمی گذارم بروی جبهه. امید خوشحال شد و گفت:« آن وقت اجازه می دهی بروم؟» گفتم: تو که برای من از حمید و سعید عزیزتر  نیستی. آنها را گذاشتم رفتند جبهه. به تو هم اجازه می دهم که بروی. زیادی نگران نباش. دو باره بی صدا گریه کرد و بدون حرف و بدون چون چرا دو باره گذاشت رفت. خیلی با حیا بود. فهمیده و سربزیر.

 

 

امدادگر

 

امید وقتی دیپلمش را گرفت، همان سال در کنکور سراسری شرکت کرد و در چهار رشته نمره آورد. بعد از مشورت بالاخره رشته متولوژی دانشگاه تهران را انتخاب کرد و رفت سراغ ادامه تحصیل. درست تابستان همان سال(1365) بود که باز هوای جبهه به سرش زد. آمد و گفت:« مامان حالا که دانشگاه هم قبول شدم اجازه می دهی بروم جبهه یا نه؟» دیگر حرفی نداشتم. با رفتن امید هم موافقت کردم. امید وسایلش را برداشت و رفت. حدود 45 روز در بیمارستان امام خمینی (ره) دوره امدادگری را گذراند. سری اول به عنوان امدادگر رفت جبهه. در عملیات نصر 7 در جبهه حضور داشت. سال دوم دانشگاه دو باره پاییز همان سال از دانشگاه که برگشت خانه گفت: «مامان می خواهم دو باره بروم جبهه». گفتم امید پس تکلیف دانشگاهت چی می شود ؟ جواب داد: «درسم را آنجا می خوانم و ادامه می دهم.» سری دوم باز رفت و 45 روز در پادگان قصر فیروزه تهران دوره دید. بعد از پایان دوره آموزشی ، این بار به عنوان آرپی جی زن رفت به جبهه. سری دوم که داشت می رفت، موقع خداحافظی محکم بغلم کرد و چیزی نگفت. فقط سکوت کرد. لحظه آخر که داشت خداحافظی می کرد، جلوتر آمد و گفت: «مامان زیاد توی خانه تنها نمان ، برو بیرون» این جمله را گفت و دور شد.

 

کادوئی

 

موقعی که امید در دانشگاه تهران پذیرفته شد، گفتم امید! می­خواهم برایت یک کادویی بخرم. بلافاصله جواب داد و گفت: «مامان جان لازم نیست. من که کار خاصی نکرده ام. وظیفه ام بوده که درس بخوانم. چیز خاصی نیست». گفتم: نه من دوست دارم برای قبولی دانشگاهت یک کادویی خوب برایت بگیرم. هر چی لازم داری بگو تهیه کنم. گفت: «مامان!  حالا که اصرار می­کنی باشه می گویم. من یک کیسه خواب و یک بادگیر لازم دارم». گفتم اینها را برای چی می خواهی؟ خندید و گفت: «می خواهم موقع رفتن به کوهنوردی استفاده کنم». امید رفت کیسه خواب دوستش را گرفت و آورد خانه. من هم رفتم بازار و یک مقدار پارچه مخصوص خریدم. خودم یک بادگیر، یک شلوار، دستکش و یک کیسه خواب مخصوص برایش دوختم و آماده کردم. وقتی آماده شدند به عنوان کادویی دانشگاهش دادم به امید. از ته دل خوشحال شد. به نظرم بهترین کادویی که گرفته بود همان ها بودند. امید به کوهنوردی خیلی علاقه داشت. هر وقت فرصت می کرد همراه دوستانش می رفتند کوهنوردی. دوستانش می گفتند: امید موقع کوهنوردی توی کوله پشتی اش وزنه می گذاشت و می رفت بالا. خیلی ها نفس کم می آوردند و از نفس می افتادند اما امید خودش را می کشیده بالا. نگو آن موقع با این کارها خودش را برای رفتن به منطقه غرب (کردستان ) آماده می کرده است.

 

صورت زخمی

 

دفعه دوم که رفت جبهه، بعد از مدتی زود برگشت تهران. پرسیدم امید برای چی زود آمدی؟ گفت: «مامان بچه ها مرخصی گرفتند من هم همراه آنها آمدم». یک هفته در تهران ماند و دو باره برگشت جبهه. این سفر آخرش بود. رفت و دیگر ...(بغض می کند). شب شهادت حضرت زهرا (س) بود (27 دی 66). آن شب حال عجیبی داشتم. خواب دیدم امید از جبهه آمده خانه اما صورتش زخمی است. هول کردم و گفتم: امید چیزی شده؟ چرا صورتت زخمی است؟ امید نگاهم کرد و فقط یک کلمه بیشتر نگفت: «قلبم!». دیگر چیزی نفهمیدم. از خواب پریدم. دلم داشت از جا کنده می شد. خیلی بیقرار بودم. گویا حمید بو برده بود که امید شهید شده، دنبال جنازه اش بودند. گویا جنازه­اش گم شده بود. حمید توی خودش بود. چیزی هم به کسی نمی گفت. دلم عین سیر و سرکه می جوشید. به حمید گفتم: امید چیزیش شده انگار. چرا نمی روی سراغش؟ حمید باز سکوت کرد و چیزی نگفت. فردای آن روز رفتم پایگاه مقداد. خودم را معرفی کردم و گفتم همه بچه ها از جبهه برگشتند اما از امید من خبری نیست. مسئول اعزام تلفن را برداشت و یک شماره ای گرفت. حواسم به ایشان بود. دیدم یک شماره الکی گرفت و گفت: امید را فرستاده اند جای دیگر. منتظر باشید برمی­گرده!

 

 

امیدم کو؟

 

کم کم داشتیم نا امید می شدیم. هیچ خبری از امید نبود. آن شب (18 بهمن 66) وقتی حمید آمد خانه، مرا کنار کشید و گفت: «مامان از امید یک خبرهایی رسیده».  خانه مان پر مهمان بود. آمده بودند برای سالگرد مادرم. گفت بیا برویم بیرون دنبالش. سوار ماشین شدیم. بی هدف در خیابان ها چرخ می زد. پرسیدم خوب بگو بینم امید الان کجاست؟ حمید کمی مکث کرد و گفت: مثل اینکه کمی مجروح شده و در بیمارستان است. گفتم حمید راستش را بگو. فرمان ماشین توی دستش می لرزید. خودش هم. آن قدر اصرار کردم که گفت: مامان امید شهید شده. من هم مثل حمید لرزیدم. هنوز آن لرزش توی بدنمه( بغض می کند). برگشتیم پایگاه مقداد پی جنازه امید.

 

پلاک امید

 

بعد از شهادت امید، دوست هم کلاسی اش (افراسیابی) پلاک امید را برداشته بود. بعد از مدتی خودش هم مجروح شده و اعزام شده بود به بیمارستان. پلاک امید مانده بود پیش خودش. از آن طرف، جنازه امید را به عنوان شهید ناشناس به کرمانشاه فرستاده بودند. بعد از 22 روز پیگیری بالاخره از روی پلاک شناسایی کرده بودند. همان شب جنازه امید را با هواپیما فرستادند تهران. بعداً متوجه شدم که امیدم همان شب شهادت حضرت زهرا (س) یعنی شب 27 دی 66 شهید شده بود. همان شبی که خودم خوابش را دیده بود. بالاخره 19 بهمن 66 جنازه امید رسید دستمان. مدیر دبیرستان تزکیه آمد خانه و گفت: اگر اجازه بدهید امید را از مدرسه تشییع کنیم. گفتم: اختیار دارید. فردا همگی رفتیم مدرسه برای خداحافظی آخر. مدیر مدرسه سخنرانی کوتاهی کرد و گفت: « امید زنگ های تفریح می آمد دفتر مدرسه و اشکال دبیران هندسه، ریاضیات و مثلثات را رفع می کرد. بدون اینکه کسی از این ماجرا خبر داشته باشد. امید توی مدرسه بیشتر با دبیران مدرسه دوست بود تا بچه های دیگر»

 

 

تشییع غریبانه

 

امید را غریبانه تشییع کردیم. خیلی غریبانه. تنهای تنها. هیچکس از اقوام خودم در کنارم نبودند. با انقلاب میانه نداشتند. تنهای تنها بودم. سومین روز خاکسپاری امید، یک اتوبوس از بچه های آموزشگاه خیاطی ام آمدند خانه برای عرض تسلیت. یکی از شادگردانم (خانم نظری) گفت: خانم وهابیان، برادرم توی جبهه فرمانده امید بوده . امید چندین بار به برادرم گفته بوده که من دلم برای مامانم خیلی می سوزه؟ برادرم پرسیده بود برای چی؟ امید گفته بود: «چون مادرم خیلی غریبه.» سه چهار ماه بعد از شهادت امید باز یکی از اقوام، خواب امید را دیده بود. می­گفت: خواب امید را دیدم همه اش نگران حال شما بود. می گفت:« مادرم تنهاست. چرا کمک اش نمی کنید» حالا هم احساس می­کنم که امید پیش ماست. امید فراموش شدنی نیست. نام امید هیچ وقت از ذهنمان فراموش نمی شود. نه امید بلکه همه بچه هایی که مثل امید رفتند و شهید شدند. یاد امید همشه در خاطرم زنده است.

 

گفت‌و گو از محمد‌علی عباسی‌اقدم

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۳

واکاوی خط خبر از افراط و تفریط موافقان و مخالفان اندیشه های دکتر علی شریعتی

«علی شریعتی» اسیر دست دوستانی که دشمن شدند

مقام معظم رهبری : به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.

محمدجواد مشتهر: «از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه‌دارند.» این سخنان را مقام معظم رهبری در رابطه همه افراط و تفریط های موافقان و مخالفان تفکرات شریعتی بیان داشتند چراکه به نظر می رسد شریعتی مورد ظلم واقع شده است؛ ظلمی که از سوی دو طیف موافقان و مخالفان علی شریعتی نسبت به او روا داشته می شود و سعی می‌شود تا او را آن طور که می‌خواهند و نه آن چنان که بود معرفی کنند. در این مقال قصد داریم با واکاوی اظهار نظرهای بیان شده پیرامون علی شریعتی به ابعاد تازه ای از او دست پیدا کرده و به این پرسش ها پاسخ دهیم که براستی شریعتی وابسته به طیف خاصی بود؟! ملی مذهبی بودن او تایید شده یا خیر و کسانی که مدعی هستند او پیش قراول «روشنفکری دینی» است، باید دریافت که چه تعریفی از روشنفکری در حوزه دین و مکتب دارند.
  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

   پنجشنبه 29 خرداد ماه مصادف با سالروز شهادت دکتر علی مزینانی شریعتی تعدادی از آثار وی به نمایش گذاشته می شود.

 

  به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از لیزنا، روز پنجشنبه 29 خرداد ماه مصادف با سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی، نویسنده، جامعه شناس، تاریخ شناس 30 اثر منابع مربوط به وی از ساعت 8:30 تا 12 در کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد به نمایش گذاشته می شود.

   در کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد مجموعاً 342 عنوان کتاب و سایر منابع موضوعی مرتبط با علی شریعتی وجود دارد، که در روز پنجشنبه 29 خرداد ماه مصادف با سالروز درگذشت این استاد ارزشمند، 30 اثر از این منابع از ساعت 8:30 تا 12 به نمایش گذاشته می شود.

  گفتنی است علی شریعتی مزینانی در تاریخ دوم آذر 1312 زاده شد و در تاریخ 29 خرداد 1356، در انگلستان درگذشت. علی شریعتی، نویسنده، جامعه شناس، تاریخ شناس، پژوهشگر دینی و از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی، حدود 10 سال یکی از سخنرانان موسسه حسینیه ارشاد بود.

   بازدید از این نمایشگاه برای عموم علاقه مندان آزاد است و در صورت نیاز به کسب اطلاعات بیشتر افراد می توانند با شماره تلفن 22866465 بخش روابط عمومی موسسه حسینیه ارشاد تماس حاصل نمایند.

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

یکی از همشهریان خوش ذوق مزینانی شعری به مناسبت  میلاد فرخنده حضرت ولیعصر (عج) ارسال نموده ولی به همان دلیل سفر کاری نتوانستیم به موقع تقدیم نماییم اما به دلیل اینکه شعر در باره امام زمان (عج) و از یک مزینانی است انتشارش برما واجب است و بس ...

 

 

 

 

پنهان شدی ز دیده، رنگ از رخم  پریده

 

خشکیده آب دیده، کی می شود بیایی؟

 

 

 

دل خسته شد ز زاری، از رنج و بی قراری

 

ای مه وش بهاری، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

شب تنگ از  سیاهی، دل تنگ از جدایی

 

روز وصال باقی، کی می شود بیایی؟

 

 

 

خون است دیده ما، عشق است گریه ما

 

آرامش  دل ما، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

جانم به لب  رسیده، عشقت به تب  کشیده

 

هان نور جان و دیده، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

ای روح و جان نرگس، سرو روان نرجس

 

بی روی ماهت هرگز، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

در موسم بهاران ، جمع است جمع یاران

 

ای یار بی قراران، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

میلاد روز عیدت، گشته دوباره فرصت

 

پایان پذیرد غیبت، کی می شود بیایی ؟

 

 

 

دل منتظر به راهت، چشم  پرتپش به پایت

 

تا جان کنم فدایت، کی می شود بیایی؟

 

 

 

ای منجی هدایت، خشکیده بحر طاقت

 

کی می شود بیایی؟ کی می شود بیایی؟

 

محمدرضا مزینانی

 

بهار 93، تهران
  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

باعرض پوزش از تمامی شهروندان و مخاطبان گرانسنگ شاهدان کویرمزینان که به دلیل یک سفر کاری مجبور بودم چند روزی را کنار دریا به سر ببرم و همین عامل موجب شد که دسترسی به اینترنت نداشته باشم و نتوانم مطالب را به روز تقدیم نمایم ولی به محض حضور و با مشاهده شاهدان کویرمزینان از همه ی دوستان و یاران همراه که در این چند روزه ما را با نظرات شایسته خود مورد لطف قرار دادند تشکر و قدردانی می کنم و از فرصت استفاده می کنم و خبر معمم شدن یکی از طلاب گرامی مزینانی را که همزمان با میلاد قائم آل محمد (ص) به صورت رسمی لباس روحانیت را برتن کردند تقدیم می نماییم.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ ابراهیم محمدزاده مزینانی پس از طی کردن دروس مقدماتی و سطوح مختلف حوزوی در شهرمقدس مشهد با حضور همشریان مزینانی ساکن در این شهر زیارتی ؛  با دستان حجت الاسلام نظافت  از اساتید و مسئولین حوزه علمیه مشهد مقدس  معمم شد.

این طلبه جوان که از مخاطبان و یاران همیشه همراه شاهدان کویرمزینان نیز می باشد همزمان با شب میلاد حضرت ولیعصر (عج) در حضور زائرین و شهروندان مزینانی در هیئت چهارده معصوم(الغدیر) مزینانی های مقیم مشهد مقدس لباس روحانیت را به صورت رسمی برتن کرد و به جرگه روحانیون مزینانی پیوست.

ابراهیم محمدزاده دومین روحانی از این خاندان روحانی زاده است که پس از برادرش حجت الاسلام شیخ مسلم محمد زاده لباس مبلغی را برتن نموده است . عموی ایشان نیز استاد شیخ اسناعیل محمدزاده  از روحانیون برجسته مزینان است که عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) می باشد و سالهاست به تبلیغ علوم دینی در حوزه و دانشگاه می پردازد.

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟

 میزگرد «تاریخ ایرانی» با حضور محمدمهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان.

تاریخ ایرانی: گفت «می‌خواهم فریاد کنم؛ اگر نتوانستم، سکوت می‌کنم؛ خاموش مردن بهتر از نالیدن است» و خاموش ماند و مُرد با حرف‌هایی برای گفتن که نگفته ماند که گفته بود: «همیشه حرف‌هایی است برای گفتن و حرف‌هایی است برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرف‌هایی است که برای نگفتن دارد، حرف‌هایی اهورایی و برآمده از دل.» از خدا خواسته بود، «چگونه زیستن» را به او بیاموزد، «چگونه مردن» را خود خواهد دانست و پسرش احسان نقل کرده، پدر وقتی مقالاتی با امضای خود در روزنامه کیهان را دید، برآشفت و گفت: «اگر بی‌شرمی کیهان‌ها نبود، من خود را آتش می‌زدم.» حرف‌های نگفته دکتر علی شریعتی از آزادی‌اش از زندان انفرادی 18 ماهه در 29 اسفند 1353 با حرف‌های گفته بسیاری چه در زمان خود و چه طی این 40 سال تفسیر شد؛ مقالاتی که به نام او در سال 1354 تحت عنوان «مارکسیسم، ضد اسلام» در مجموعه «اسلام، انسان و مکتب‌های مغرب زمین» در روزنامه کیهان منتشر شد، در‌‌‌ همان زمان به شائبه همکاری وی با ساواک به عنوان جواز آزادی‌اش دامن زد که تا امروز که 37 سال از آن می‌گذرد، همچنان یکی از نقاط کانونی نقد و نظر موافقان و منتقدان این روشنفکر مذهبی است و در سالی که گذشت هم نظرات مختلفی پیرامون آن مطرح شد.

  احسان شریعتی گفته مقالاتی که در کیهان منتشر شد، جزواتی بود با جلد آبی که قبل از زندان وجود داشت و در چاپخانه حسینیه ارشاد به دست ساواک افتاد و بعد از اینکه نتوانستند از شریعتی مصاحبه تلویزیونی بگیرند، این مقالات را منتشر کردند. به گفته فرزند شریعتی، چاپ این مقالات در کیهان با اعتراض دکتر مواجه شد و آقای احمد صدر حاج‌ سیدجوادی، وکیل شریعتی هم علیه کیهان شکایت کرد.

  سعید حجاریان اما قائل به فریب خوردن شریعتی است: «ساواک به شریعتی گفته بود که جزوه‌ای برای ساواک و سایر مقامات درباره اعتقاد خودش نسبت به مارکسیسم و تحلیل شرایط تهیه کند و دکتر نیز همین کار را کرده است. در واقع سازمان اطلاعات، دکتر را فریب داده بود و با چاپ مقالاتی از دکتر در کیهان، که قرار بود برای مقامات باشد، تلاش کرد تا این طور وانمود کند که شریعتی با ساواک همکاری کرده است، در حالی که چنین چیزی نبود.»

  در چاپ ششم کتاب «جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی - سیاسی ایران» نوشته رسول جعفریان که خردادماه امسال از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر و روانه بازار نشر شد، دو نظر مطرح شده است؛ نخست نظر سیدحمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می‌کند، دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی‌دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و... دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده‌اند. چنانکه در این کتاب آمده، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، مقام معظم رهبری با هر دو نظر فوق مخالفت می‌کنند و بر نظری تاکید دارند که مطابق آن، نامه‌نگاری به ساواک و انتخاب محتوای خاص در این نامه‌ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت شاه تلقی می‌شود.

  سیدحمید روحانی، رییس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی ایران در گفت‌وگویی در اردیبهشت ماه سال 1390 به سوالی درباره اختلاف دیدگاه خود با آیت‌الله خامنه‌ای درباره نوع روابط شریعتی با ساواک چنین پاسخ داد: «رهبر معظم انقلاب به خاطر ارتباطی که از نزدیک با شریعتی داشته‌اند و با توجه به شناختی که دارند فرموده‌اند که گروه خونی شریعتی به ساواکی بودن نمی‌خورد. من هم ادعا ندارم که ایشان ساواکی بوده است. اتفاقا تحلیل من این است که شریعتی قصد داشت از ساواک استفاده کند و کار خودش را پیش ببرد، ساواک هم از 2 جهت دید که شریعتی برایش مفید است، یکی از آن جهت که ضد آخوند است و یکی هم اینکه ضد مارکسیست است، اما اینکه کدام یک در این بازی برنده بودند و کدام ضرر کردند بحث دیگری است، اما این چیزی که شایع شده است من گفته‌ام او ساواکی بوده است اصلا این طور نیست و اگر کتاب نهضت امام را هم مطالعه کنید، هرگز تعبیر ساواکی بودن را در آن نمی‌بینید و مطالبی مبنی بر اینکه او مامور ساواک بوده یا پادو ساواک، غلط است. مساله این است که شریعتی اعتقاداتی داشت و در چارچوب اعتقاداتش، آن حساسیتی را که یک انقلابی نسبت به رژیم شاه داشت، نداشت. حرف من این است که ایشان مساله انقلاب سفید را باور داشت و مطالب او در این زمینه برای فریب ساواک نبوده است.»

  «تاریخ ایرانی» در سالروز آزادی دکتر شریعتی از زندان، میزگردی با حضور محمد مهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان با عنوان «دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟»، برگزار کرد که نگاهی دارد به شایعه همکاری شریعتی با ساواک، چرایی و چگونگی آزادی وی از زندان و بالاخص نقش عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس‌جمهور فعلی الجزایر در آزادی ایشان و نیز نظرات شریعتی در خصوص مارکسیسم.

  جعفری و منصوریان که از دوستان نزدیک و صمیمی شریعتی بودند، خاطراتی از وی در ایام بازداشت و آزادی وی از زندان نقل کرده و برای نخستین بار به طور مشروح به شائبه‌ها درباره همکاری شریعتی با ساواک پاسخ دادند. عبدالمجید معادیخواه، دبیرکل بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی نیز در این میزگرد به تشریح فضای خاصی پرداخت که زندانیان سیاسی دهه 50 با آن مواجه بودند.

  در میزگرد «تاریخ ایرانی»، غلامعلی خوشرو، معاون سابق وزارت امور خارجه در دوره اصلاحات و معاون علمی دانشنامه اسلام معاصر نیز حضور داشت و به ذکر خاطراتی از دوران دانشجویی و نقش خود در چاپ و تکثیر سخنرانی‌های شریعتی پرداخت.

 

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳


 
  درنگی در کویر دکتر شریعتی
محمّد فخارزاده

 

دکتر علی شریعتی (١٣٥٦-١٣١٢)

چکیده: دکتر علی شریعتی یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌های اجتماعی و فکری ایران در نیم قرن اخیر به شمار می‌رود. در این نزدیک به سی سالی که از درگذشت او می‌گذرد، موافقان و مخالفان در مدح و ذم او سخنان بسیار گفته‌اند و طیف‌های تندروی هر دو گروه بنا به یک قاعده‌ی تجربی، «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». آن‌چه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته، واکاوی نوشته‌های او به منظور کشف زوایای پنهان شخصیت او از لابه‌لای آن‌هاست. به بیان دیگر بیشتر اندیشه‌ها و عقاید صریح و هویدای او در ترازوی نقد قرار گرفته است -نظیر آن‌چه در تشیع علوی و صفوی گفته است- و به ندرت سواحل دوردست وجود او یا «من ِ او» بررسی شده است. در این نوشتار قطعاتی از کتاب کویر را که محصول لحظات تنهایی شریعتی است با نگاهی ادبی و با هدف آشکارسازی برخی از روحیات نگارشی او مرور می‌کنیم.

*****

 دکتر شریعتی در مقدمه‌ی کویر می‌نویسد: «وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف، اما بر سه‌گونه: سخن گفتن، معلمی کردن و نوشتن. آن‌چه تنها مردم می‌پسندند: سخن گفتن، آن‌چه هم من و هم مردم: معلمی کردن و آن‌چه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار که زندگی می‌کنم نوشتن». از این جملات به خوبی آشکار می‌شود که نوشتن برای شریعتی مفهوم دیگری دارد و از نظر او صرفا رسانه‌ای برای انتقال عقاید و نظریات نیست. حال این سوال مطرح می‌شود که در میان انبوه نوشته‌هایی که از او برجای مانده کدامشان بیشتر مورد توجه او بوده‌اند و در این «زندگی» که از آن یاد می‌کند همدم و همراه صمیمی‌تری بوده‌اند؟

 شریعتی خود به این سوال پاسخ می‌دهد: «نوشتن‌هایم بر سه گونه‌اند: اجتماعیات، اسلامیات و کویریات. آن‌چه تنها مردم می‌پسندند: اجتماعیات، آن‌چه هم من و هم مردم: اسلامیات و آن‌چه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار ... که زندگی می‌کنم: کویریات». البته در بیان این جملات و تثلیثی که از آن یاد می‌کند اشاره‌ای دارد به کلام معروف شمس تبریزی که آن خطاط سه‌گونه خط نوشتی ... به این ترتیب جایگاه کویریات در میان نوشته‌های شریعتی بهتر آشکار می‌شود و با توجه به این‌که جایی اشاره می‌کند که «من این سیصد صفحه را با تردید از میان نزدیک به ده هزار صفحه از نوشته‌هایم انتخاب کرده‌ام ...» بهتر در می‌یابیم که منظور او از زندگی کردن با نوشته‌هایش و به‌خصوص کویریات چیست.

 

یکی از نکاتی که خواننده را در مواجهه با کویر شگفت‌زده می‌کند، انبوه اطلاعاتی است که در ذهن نویسنده موج می‌زده و هنگام نگارش بر روی صفحه‌ی کاغذ جاری شده است.
نام‌ها و نمادها دو ویژگی شاخص نوشته‌های شریعتی هستند.

 شریعتی در کویریات به دنبال ایجاد سبک تازه‌ای در نوشتن نبوده١. بلکه این نوشته‌ها را بث‌الشکوی٢ و نامه‌هایی می‌داند که به «هیچ‌کس» نوشته و سخنی سرشار از حقیقت که هیچ مصلحتی گفتن آن را ایجاب نکرده و از قید عنوان و مخاطب آزاد است٣. هم‌چنین تعابیری مانند شقشقیه٤، نفثة‌المصدور٥ و بث‌الشکوی که گاه و بیگاه برای نام‌گذاری این دست از نوشته‌های خویش به کار می‌برد، گویای این واقعیت است که کویریات آیینه بی‌زنگار روح و روح بی‌زنگار اوست، روحی گریزپای و ناآرام و پر از اندوه، اندوه‌هایی که نوشتن بهانه‌ای برای فراموش کردن آن است.

 

شریعتی در برخی از نوشته‌هایش به خواننده می‌قبولاند که مشغول خواندن رمز و رازی است و در پشت الفاظ پرکشش و جذابی که او را با خود می‌برد حقیقتی پنهان شده که باید نقاب از روی آن بردارد.در همین حال به او گوشزد می‌کند که نشانه‌هایی برای دست‌یابی به راز کویر در گوشه و کنار قرار داده است: «با کاروان دل من بر روی جاده‌ی تاریخ سرزمین من، بر سینه‌ی این کویر بران تا به بوی سخنم به دلالت٦ الفاظم به دل این کویرها راه یابی ... و از آن‌جا به ماوراءالطبیعه‌ی این دنیا ... راه پیدا کنی.» شریعتی بر روی این نمونه از کویریات که حاصل تنهایی و خلوت اوست بسیار کار کرده و دست کم مدت‌ها در ذهن فعال و سیال خویش آن‌ها را پرورش داده است.

 شریعتی در جای‌جای این کتاب به‌ویژه در نوشته‌ی اول که نام این کتاب را بر پیشانی دارد، در ترسیم فضاهای مورد نظر خویش از تشبیهات و توصیفات متصل و متوالی استفاده می‌کند. توصیفات او درباره‌ی مزینان (زاد بومش) و کویر، آدمی را به یاد نوشته‌های نویسندگان قرن ١٨ و ١٩ فرانسه و امثال بالزاک و آندره ژید می‌اندازد که توصیف‌گرایی و احساس‌گرایی دو ویژگی غالب آثار آنان است، جالب این‌که در جایی از این کتاب٧ اظهار می‌کند که زمانی بسیار شیفته‌ی دکارت و آندره ژید بوده است و با توجه به سال‌ها زندگی در فرانسه طبیعی است که از ادبیات غنی این کشور نیز بهره برده باشد، بنابراین نمی‌توان تاثیر نویسندگان فرانسوی بر فضای ادبی کویر را انکار کرد.

 

یکی از نکاتی که خواننده را در مواجهه با کویر شگفت‌زده می‌کند انبوه اطلاعاتی است که در ذهن نویسنده موج می‌زده و هنگام نگارش بر روی صفحه‌ی کاغذ جاری شده است. گویی هنگام مطالعه‌ی کویر حجمی از اسامی و اصطلاحات ادبی، تاریخی، جغرافیایی و مذهبی در قالب نام‌ها و نمادها - که دو ویژگی شاخص نوشته‌های او هستند - به سوی خواننده هجوم می‌آورد، گاهی نیز رشته‌ای از اسطوره‌ها را به هم پیوند می‌دهد از بودا تا مانی، تا محمد (ص)، تا ویرژیل، تا الهه‌های یونان و ... گویی هیچ‌کدام از آن‌ها او را راضی نمی‌کند و هر کدام برای تکمیل مثال‌های قبل آمده و باز خود به تکمیل دیگری نیاز دارد: «که روزگارم از روزگار سیزیف سخت‌تر است و همجون لااوکون در شکنجه‌ی افعی‌هایی که بر اندامم پیچیده‌اند که کاهن معبد آپولونم، در این ترازوی مجعولی که خود مستعمره‌ی آتن است و مردمش بندگان و پرستندگان پالس (الهه‌ی یونانی اغنام) و افعی‌ها را نه سربازان یونانی، بل مدافعان و دروازه‌داران تروا بر گردنم پیچیده‌اند»٨.

با توجه به خاستگاه شریعتی که از دامن خراسان برخاسته و آموزش‌ها و تحصیلات ادبی داشته، نوشته‌های او سرشار از آرایه‌های ادبی و تضمین مصراع‌هایی از شاعران پیشین و معاصر است، از رودکی گرفته تا اخوان. گاه می‌بینیم با ظرافت‌ جواهرسازی چیره دست این مصراع‌ها را چنان در نوشته‌های خود می‌آورد که گویی بخشی از کلام اوست و با بافت نوشتار او سنخیت تام دارد؛ مثلاً:

 «بر سر راه عبور بادهای وحشی وحشت، به زمین نشسته و سایه‌ی سیاه اندوهی تلخ سیمایش را پوشانده، چه بگویم؟ شو تا قیامت آید زاری کن! چه سود؟ دریا رحم ندارد ...»٩

 که در این فراز، مصراعی از رودکی را (شو تا قیامت آید زاری کن) از قصیده‌ای که یازده قرن پیش در سوگ امیر سامانی سروده در کلام خویش آورده است. شریعتی گذشته از شعر، از آیات قرآن، جملات نهج‌البلاغه، سخنان نویسندگان و متفکران اروپایی، هندی، چینی و ... به کرات برای انتقال مقاصد خویش استفاده می‌کند مثل این فراز:

 «در هیچ قالبی نتوانستم محصورش کنم که به قول جلال هرجایی جوری بود و همه‌جا یک جور ...»

 در این عبارت هم که نمونه‌ی کاملی از نثر شریعتی محسوب می‌شود، عبارت زیبایی از عین‌القضات همدانی را با مصراعی از حافظ پیوند می‌دهد:

 

«و من که جهان را با چشم‌های شکاک و پرتفکر مترلینگ می‌دیدم از این افیون که ساقی در می‌ام افکند دیدنی تازه یافتم که این کار به درس و کتاب و کلاس میسر نمی‌شود و به گفته‌ی عین‌القضات همدانی این کار را الم باید نه قلم ...»١٠

 

شریعتی بسیار خوش می‌دارد که قاعده‌ای کلی را بیان کند و بعد استثنایی از میان آن بیرون بکشد و به تقدیس آن بپردازد. او همیشه تفاوت‌ها را تحسین می‌کند و از هرچه معمولی و عادی است دلگیر می‌شود

 شریعتی در کویریات در چندین مورد با عین‌القضات «هم‌ذات‌پنداری» می‌کند و حتی این نابغه‌ی ناکام را که در سی و دو سالگی شوکران مرگ نوشید، برادر خویش می‌خواند. بررسی شباهت‌های این دو بزرگ مرد می‌تواند خود مقاله‌ای مستقل باشد و به شناخت بهتر شریعتی رهنمون گردد. آن‌چه به اجمال می‌توان گفت این است که عین‌القضات جان عاشقی بود که حقایق لطیفی از عالم هستی را درک کرده بود، پرده‌هایی را کنار زده بود و جلوه‌هایی را دیده بود که چشمان جاهلان زمانه و شیخان گمراه از تماشای آن ناتوان بود و عاقبت جان خود را بر سر هویدا کردن این اسرار از کف داد و سرٍ دار را سربلند کرد.

 اما رویکرد شریعتی به طنز و شوخ‌طبعی او هم از لابه‌لای کویر جلب توجه می‌کند که شاید در دیگر آثار جدی او مجال ظهور نیافته باشد. شریعتی گه‌گاه از طنز برای تغییر ذائقه و نحوه‌ی بیان استفاده می‌کند، گاهی هم برای تلطیف‌کردن حملات خود به دیدگاه‌های مخالف. چند مثال را مرور می‌کنیم:

 - «مثل این می‌ماند که شما یک موسیقی‌دان بزرگ را که سراسر روحش مملو از هنر است به صفات خوش‌اندام، مهربان، سخاوتمند و «قهرمان شنای قورباغه» معرفی کنید ...»١١

 - «هر دو قرائت را ضبط کرده‌اند به دو اعتبار. توضیحش را از نیمه‌مرحوم معین بخواهید و یا از تمام مرحومان حی و حاضر ...»١٢ (اشاره به سال‌هایی که دکتر معین در حالت کما بود تا جان داد.)

 - «با قیافه‌ای که با همه‌ی بلاهتی که از آن می‌ریخت سخت حکیمانه می‌نمود و هرکس از آن احساس می‌کرد شاغلام چیزهای بسیاری می‌داند که او نمی‌داند و او خود نیز بر این عقیده سخت راسخ بود. می‌کوشید لفظ‌قلم هم حرف بزند تا دیگر نقصی نداشته باشد. تنها کمبودی که احساس می‌کرد همین لهجه‌ی دهاتی‌اش بود که آن را هم به طرز مسخره‌ای جبران کرده بود. حقایق اصولی را از قبیل این‌که: «برای جلوگیری از ازدحام در رفت و آمد مردم بر روی جویی، اگر دو پل بزنند که آیندگان از یک پل و روندگان از پلی دیگر عبور کنند بهتر است از این که یک پل بزنند و آیندگان و روندگان همگی بر آن پل عبور کنند»! با طمطراق و آب‌وتاب بسیار می‌گفت و سخت جدیت می‌کرد تا به همه بفهماند و با لب و چشم و ابرو و اصرار و پشتکار از همه‌ی حضار تصدیق آمیخته با تحسین بگیرد ...»١٣

 

 بزرگ‌نمایی یا اغراق هم یکی دیگر از ویژگی‌های نوشتار شریعتی است اگرچه مبالغه، اغراق و غلو هر کدام با تعریقی که دارند در شعر و ادبیات یک نوع صنعت ادبی محسوب می‌شوند اما شاید از یک دانشمند جامعه‌شناس یا اسلام‌شناس توقع دیگری برود. شریعتی به‌ویژه آن‌جا که مهار کلام را به دست احساس می‌سپارد در دریای اغراق غرق می‌شود. مثلاً در توصیف استاد محبوب خویش ماسینیون می‌نویسد: «دست کوتاه بلندترین اندیشه‌ها به او نمی‌رسد.»

 او بسیار خوش می‌دارد که قاعده‌ای کلی را بیان کند و بعد استثنایی از میان آن بیرون بکشد و به تقدیس آن بپردازد. او همیشه تفاوت‌ها را تحسین می‌کند و از هرچه معمولی و عادی است دلگیر می‌شود:

 «چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می‌زنند بی‌آن‌که چیزی بگویند و چه کم‌اند کسانی که حرف نمی‌زنند اما بسیار می‌گویند ...»

 این نوشتار را با ذکر فرازی زیبا از کویریات دکتر شریعتی که تا حدودی متضمن نکته‌ی اخیر است و نمونه‌ی مناسبی از نثر او به شمار می‌رود به پایان می‌بریم:

 «هرکسی دو نفر است. نمی‌خواهم بگویم خاک و خدا ... یا شیطان و الله که دو عنصر متناقض ساختمان آدمی‌اند ... اما این حرف دیگری است: هر اروپایی دو تن است: یک پاسکال و یک دکارت، در هر مسلمانی یک بوعلی و یک بوسعید زندگی می‌کند زندگی و نه جنگ. در هر من چینی کنفسیوس و لائوتزو با هم در کشمکش‌اند ...مگر نه انسان یک عالم صغیر است؟ پس شرق و غرب را در خویشتن خود داراست و انسان عبارت است از یک تردید، یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است. یک دانته‌ی آواره و بی‌سامان در هیچستان نامعلوم برزخ تا ناگهان بر سر راه ویرژیلی قرار گیرد تا او را به غرب براند و به راه دکارت، کنفسیوس، ارسطو ... یا بئاتریسی و او را به شرق کشاند و ...

 

 اما گاه معجزه‌ای در یک زندگی سرمی‌زند. کسی که از برزخ بلاتکلیفی از پوچی نوسان و یا رنج‌های بی‌ثمر تردید، به غرب خویش افتاده است و در آن‌جا سر و سامانی یافته و کاخی برافراشته و جایگاهی معتبر و رفیع دارد، ناگهان صاعقه‌ای بر سرش فرو می‌کوبد و در یک حریق، یک انقلاب شگفت، یک‌باره افق‌های پیش نظر، دیگر می‌شود و آسمان بالای سر دیگر می‌شود و هوای دم زدن دیگر و نگاه دیگر و دل دیگر و خیال دیگر و ... جهان هستی، و حتی خدا دیگر می‌شود ... و تولدی دیگر و عمری دیگر ...

 

شمس چنین صاعقه‌ای بود بر سر مولوی که در مغرب خویش به مرادی رسیده بود.»١٤

 

نتیجه‌گیری

 در این نوشتار، نخست دلایل برجستگی کویریات در میان آثار دکتر علی شریعتی نشان داده شد و بیان شد که کویریات آیینه‌ی بی‌زنگار روح اوست و لذا دریچه‌های تازه‌ای را برای شناخت بیشتر شخصیت او بر روی خواننده می‌گشاید. در ادامه برخی از ویژگی‌های ادبی کویریات از قبیل تشبیهات متصل و متوالی، فضای رمزآلود، استفاده‌ی فراوان از نام‌ها و نمادها، تضمین اشعار و جملات دیگران، شوخ‌طبعی و تمایل به اغراق با ذکر مثال واکاوی گردید. هم‌چنین اشاره شد که بررسی شباهت‌های شریعتی و عین‌القضات همدانی می‌تواند به شناخت بهتر دنیای درون شریعتی منجر گردد.

منبع : ماهنامه ی - ادبی - اجتماعی و فرهنگی دانشجویان واترلو

 پاورقی‌ها: ١ کویر، صفحه ٢٤٩
٢ بث‌الشکوی: شکوه‌های پراکنده، نام کتابی از عین‌القضات همدانی نیز هست.
٣ کویر، صفحه ٢٤٦
٤ شقشقیه: اشاره به خطبه‌ی سوم نهج‌البلاغه که امام علی (ع) در آن بخشی از ناگفتنی‌های خویش را بیان می‌کند و شقشقیه در اصل چیزی است شبیه بادکنک که به هنگام خشم از دهان شتر بیرون می‌آید.
٥ نفثة‌المصدور: آه انسان مصیبت‌دیده
٦ دلالت: راهنمایی
٧ نامه‌ای به دوست، صفحه ٣١٥
٨ کویر، صفحه ٢٧١
٩ معبودهای من، صفحه ٣٦٢
١٠ معبودهای من، صفحه ٣٦٨
١١ نامه‌ای به دوست، صفحه ٣٠٦
١٢ کویر، صفحه ٢٧٧
١٣ کویر، صفحه ٢٨٨
١٤ معبودهای من، صفحه ٣٦٦

  • علی مزینانی
۲۱
خرداد
۹۳

 دکتر شریعتی؛ آن‌طور که ما شناختیم

 رضا کیانیان                                                                               

   آن سال‌هایی که در مشهد زندگی می‌کردیم و کارمان را هم شروع کرده بودیم، دکتر علی شریعتی هم در

نجوای دکتر شریعتی با حضرت زینب(س)

دانشگاه فردوسی مشهد تاریخ و جامعه‌شناسی درس می‌داد و چون پدر دکتر، یعنی مرحوم محمدتقی شریعتی از قبل جلسه‌های هفتگی و ماهانه کانون نشر حقایق اسلام را داشت، وقتی دکتر از پاریس برگشت، طیفی از مذهبی‌های روشنفکر سخنرانی‌های او را گوش کردند و طرفدارش شدند. طیفی از دانشجوهای دانشگاه فردوسی هم که در کلاس‌های او شرکت می‌کردند، با شنیدن حرف‌هایش طرفدار او شدند. آن روزها من در دبیرستان درس می‌خواندم. به دکتر شریعتی و حرف‌هایش هم علاقه داشتم.

حالا که به آن روزهای گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم به دو دلیل طرفدار دکتر شریعتی بوده‌ام؛ یکی انقلابی بودنش و یکی هم شاعر بودن و شوریده بودنش. خب، حالا البته دیگر آن ویژگی اوّلش را دوست ندارم. همین حالا هم بعضی از شعرها و کویریاتش را خیلی دوست دارم. من فکر می‌کنم دکتر شریعتی بیشتر از آنکه جامعه‌شناس باشد، شاعر است. به‌هرحال درس جامعه‌شناسی را خوانده بود، اسلام و مارکسیسم را کنار هم می‌نشاند، درباره هربرت مارکوزه و رژی دبره حرف می‌زد و می‌خواست آنها را با هم مخلوط کند و خیلی چیزهای دیگر هم می‌گفت. ولی هیچ‌کدام از این چیزها برای من جالب و جذاب نبود. بارها دکتر شریعتی را دیده بودم و خب، مثل خیلی‌های دیگر مطمئنم که روی شخصیت من هم اثر گذاشته است.

راستش را بگویم؛ دکتر شریعتی به‌شدّت آدمی کاریزماتیک بود. حرف‌هایش شاعرانه بود و لحن صدایش هم ساحرانه. وقتی در جلسه‌ها حرف می‌زد، هر کسی آنجا نشسته بود محو حرف‌هایش می‌شد. در سال‌هایی که مشهد بودم تقریباً هیچ‌کدام از سخنرانی‌هایش را از دست نمی‌دادم. وقتی هم به تهران آمدم تا در دانشگاه تهران درس بخوانم، بارها به حسینیه ارشاد می‌رفتم تا سخنرانی‌هایش را گوش کنم. این است که فکر می‌کنم کمتر کسی را می‌شود پیدا کرد که در مقابل لحن صدای دکتر شریعتی مقاومت کرده باشد. در مقابل نوشته‌هایش می‌شد مقاومت کرد، ولی در مقابل لحن صدایش نه. وقتی در چشم‌های تو نگاه می‌کرد و حرف می‌زد، حسّی را به وجود می‌آورد که آدم با شنیدن این صدا و آن لحنی که در صدایش بود، واقعاً سحر می‌شد.

در مشهد آن سال‌ها دو گروه تئاتر بود؛ یکی گروهی بود که برادر بزرگ من، داوود کیانیان سرپرستش بود و یکی هم گروهی که داریوش ارجمند سرپرستی‌اش را به عهده داشت. دکتر شریعتی به هر دو گروه سر می‌زد. خود ما هم از او می‌خواستیم که حتماً به ما سر بزند. آن‌وقت‌ها هر تئاتری که اجرا می‌کردیم، یکی از شب‌ها را هم به بحث و انتقاد از کار اختصاص می‌دادیم. تماشاچی‌ها می‌آمدند و درباره کار بحث می‌کردند و خیلی از وقت‌ها سعی می‌کردیم دکتر شریعتی هم در آن شب به‌خصوص آنجا باشد. یادم هست یکبار، چند سال پیش، یادداشت کوتاهی درباره دکتر شریعتی نوشتم و گفتم انقلابی بودن شریعتی واقعاً مهم نیست؛ چون اصلاً انقلابی نبود. اگر نظر من را می‌خواهید، من فکر می‌کنم سهراب سپهری خیلی انقلابی‌تر از دکتر شریعتی بوده است.

چرا؟ به دلیل اینکه در زمانی که سهراب سپهری زندگی می‌کرد، جوّ روشنفکری جامعه ظاهراً انقلابی بودند، ولی انقلابی واقعی سهراب سپهری بود که راه خودش را رفت. دلاکروا، نقاش مشهور فرانسوی، تابلوی مشهوری درباره انقلاب فرانسه دارد به‌اسم «آزادی هدایت‌گر مردم» که خانمی پرچم فرانسه را در یک دست گرفته و در دست دیگرش یک اسلحه است. این خانم ظاهراً نماد آزادی است و خیلی‌ها هم فکر می‌کنند این تابلو یک نقاشی انقلابی‌ است. بله، تم این تابلو انقلابی است، به انقلاب فرانسه هم ربط دارد، ولی واقعاً انقلابی نیست؛ چون نوع تکنیک نقاشی‌اش به‌شدت سنّتی و شاید هم کمی عقب‌مانده است.

ولی «گل آفتابگردان» ون‌گوگ سوژه‌ای واقعاً معمولی دارد، اما تکنیک نقاشی‌اش به‌شدت انقلابی است که واقعاً همه‌چیز را در آن دوره به‌ هم ریخت. حالا اگر انقلابی بودن یعنی بنیان‌کن بودن و علیه سنّت‌ها عمل کردن، کسانی مثل سهراب سپهری و ون‌گوگ انقلابی هستند، نه کسی مثل دکتر شریعتی. خلاصه کنم، چیزی که آن وقت‌ها برای ما جذّاب بود، رهنمودهای انقلابی نبود. چه در دوره دبیرستان و چه در دوره دانشگاه از این چیزها زیاد شنیده بودیم. دکتر شریعتی هم هر وقت چیزی در این مورد می‌گفت، می‌گفتیم بله، چشم، قربان.

ولی جذّابیتش برای ما که عضو گروه تئاتر بودیم در این بود که تئاتر را می‌فهمید، خوب هم می‌فهمید. آن حسّ شاعرانه‌اش باعث می‌شد که تئاتر را خوب بفهمد. همین حالا هم اگر بعضی شعرهایش را بدون اسم منتشر کنیم، بعید است کسی بفهمد اینها احساسات دکتر شریعتی است. این بود که وقتی درباره نمایش‌نامه حرف می‌زد، یا درباره خود تئاتر چیزی می‌گفت، برای ما واقعاً جالب به نظر می‌رسید. البته در آن دوره بعضی کارها هم کاملاً تحت تأثیر طرز فکر دکتر شریعتی انجام می‌شد. مثلاً آقای محمدعلی نجفی، سال‌ها قبل از اینکه سریال تلویزیونی «سربداران» را بسازد، آن را در قالب یک تئاتر در حسینیه ارشاد روی صحنه برد. خب، من هم طراح پوستر آن تئاتر بودم. آن پوستر یک طناب دار بود که در هم پیچیده شده و یک لکّه خون هم آن وسط بود. معنایش هم این بود که شاه حتماً نابود است.

* متن ویراسته شده خاطره‌ شفاهی رضا کیانیان

 

منبع : ماهنامه علوم انسانس مهرنامه

  • علی مزینانی
۲۰
خرداد
۹۳

تصویر دعوتنامه مراسم سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

برای فرزند تاریخ، دکتر علی مزینانی شریعتی

«مردی که غیر مذهبی‌ها او را نادیده می‌گرفتند، روحانیون او را سرزنش می‌کردند و رژیم شاه او را مجازات کرد، اینک تا حدود زیادی «ولتر» و ایدئولوگ انقلاب ۵۷ تلقی می‌شود. گروه نخست او را کم‌اهمیت می‌دانست، دومی او را آدمی مزاحم می‌شمرد و سومی او را مارکسیست اسلامی دردسر آفرینی تلقی می‌کرد که می‌بایست او را خاموش ساخت. به این دلایل محبوبیت شریعتی در ایران از همه روشنفکران غیرمذهبی و مذهبی …بیشتر شده است.» این عبارات را مهرزاد بروجردی در کتاب ارزشمند خود «روشنفکران ایران و غرب» و در معرفی دکتر شریعتی آورده است…

دکتر شریعتی همیشه برایم شخصیتی محبوب، دوست داشتنی و تاثیر گذار بود. اگرچه هرگز نتوانستم از نزدیک سخنان دردمندانه‌اش را بشنوم، اما در لابلای صفحات آثارش فریاد او را می‌شنوم که وجدان خفته ما را به بیداری فرا می‌خواند. استاد عزیز ما، سالها پیش از این به جرم عدالت‌خواهی، اعتراض و خشم و کینه انقلابی‌اش، توسط دستگاه جور خاموش شد، اما فریادش را هرگز نتوانستند خاموش کنند. چرا که پس از سالها صدای او را می‌توان شنید که فریاد می‌زند کسانیکه تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند مرده های خاموش و پلید تاریخ‌اند وقتی در صحنه‌ی حق وباطل نیستی هر کجا خواهی باش ، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب ،هر دو یکی است»

 در زندگی مرحوم دکتر شریعتی یک نکته‌ همیشه برای من جالب بوده و هست، آنهم نوع مخالفتهایی است که در دوره‌های مختلف با او وجود داشته. نام شریعتی چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت، حساسیتهای زیادی در جامعه برانگیخت. قبل از انقلاب عده‌ای او را بهایی، اسماعیلی و سنی ‌نامیدند، در حالیکه در بخشهای زیادی از آثار او دغدغه مذهب تشیع را می‌شد دید. عده‌ای حتی پارا از این هم فراتر گذاشته و او را بخاطر مسائلی جزئی مانند تراشیدن ریش، کلاه بر سر گذاشتن، کراوات به گردن بستن، سخنرانی از طریق بلندگو و حتی راه رفتن از خیابانی که نامش «پهلوی» بود مورد سرزنش قرار ‌دادند!… و جالب اینکه این اتهام را همانهایی به او نسبت می‌دادند که در برابر دستگاه شاهنشاهی سکوت اختیار کرده بودند! البته اگر بخواهیم سابقه و ریشه این انتقادات را بررسی کنیم باید به ماجرای تشکیل «کانون نشر حقایق اسلامی» برگردیم که محمد تقی شریعتی باعث و بانی آن بود. محمد تقی شریعتی که خود از روحانیون معروف مشهد به شمار می‌آمد، در سال ۱۳۲۳با تشکیل کانون، مبارزه‌ای را علیه مارکسیسم و جریان احمد کسروی آغاز کرد تا مانع گرایش جوانان مسلمان به آنها شود. او و همکارانش در طول ۲۰ سال توانستند بسیاری از شاگردان دبیرستان‌ها و دانشجویان دانشگاهها و نیز تعدادی از روحانیون پیشرو را (از جمله آیت الله خامنه‌ای) به خود جلب کنند. راه و روش منحصر به فرد کانون در مبارزه و تاکید بر اسلام مدرن و پویا و ستیزه‌جو و انقلابی، نه تنها آنها را با حکومت شاه و نیروهای چپ درگیر ساخت، بلکه حساسیت اعضای محافظه‌کار حوزه علمیه مشهد را هم برانگیخت. روحانیون سنتی حوزه که چندان علاقه‌ای به عرفان و فلسفه نداشتند، نمی توانستند نظرات غیرسنتی محمد تقی و علی شریعتی را در مورد تعالیم اسلامی تحمل کنند و نیز نمی‌توانستند از عقاید سیاسی و شیوه نامتعارف مبارزه آنان علیه حکومت پهلوی پشتیبانی کنند و این سرآغاز اتهاماتی شد که بعدا گریبان علی شریعتی را هم گرفت. البته من مدعی نیستم که همه آنچه درباره شریعتی گفته و نوشته شده از جنس همان کینه و بغضی است که در دلهای مخالفان پنهان شده بود، چرا که شخصیتهای دیگری هم وجود داشتند که علی‌رغم همکاری و دوستی که با آن مرحوم داشتند نقدهایی جدی بر آثارش وارد می‌کردند، اما نقد منصفانه کجا و دشمنی و کینه‌توزی آدمها کجا؟!

پس از انقلاب نیز عده‌ای از روحانیون بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی دوران شاه، او را متهم به مخالفت با دستگاه روحانیت کردند. البته در میان آنها افرادی هم بودند که از شریعتی حمایت می‌کردند و به او احترام می گذاشتند. هرچند خودشان با واکنش و انتقاد روحانیون دیگر روبرو ‌شدند. انتقاداتی از جنس اینکه چرا دکتر مفتح زیر تابوت شریعتی ایستاده است و چرا امام موسی صدر بر جنازه‌اش نماز خوانده و چرا شهید بهشتی با حذف و سانسور کتابهای شریعتی مخالفت کرده است؟! علاوه بر منتقدان روحانی، روشنفکرانی هم که سالها بخاطر منافع شخصی و سیاسی از دیوار نام او بالا می‌رفتند و برایش سینه می‌زدند، این سالها و مخصوصا از دوران اصلاحات، آرا و افکار شریعتی را شدیدا مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و البته از دایره نقد و انصاف هم گذشتند! او را مخالف دموکراسی، آزادی و حقوق زن و حتی پیرو ابوذر لقب دادند اما نفهمیدند که در دوران شریعتی اصلا، چیزی به نام آزادی، دموکراسی و حقوق بشر وجود نداشت که او بخواهد مخالفش باشد!…

بدون شک شریعتی در بازگرداندن روحیه عدالتخواهی شیعه به جامعه، مخصوصا در بین دانشجویان نقشی اساسی داشت. او نقش تاریخی شیعه را در اعتراض به وضع موجود و نپذیرفتن سه‌گانه شوم «زر و زور و تزویر» به بهترین شکل ممکن احیا کرد. گفتمان شریعتی، بازگشت به خویشتن بود، او روشنفکران و دانشجویان را به این راه دعوت و خود نیز مبارزه‌ای همه جانبه را با چندین نیروی مخالف آغاز کرد. «مبارزه‌ای در برابر ستایش ناسیونالیستهای غیرمذهبی از ایران پیش از اسلام و علیه مارکسیسم و نیز نادانی، سطحی‌نگری و ریای روحانیون محافظه‌کار!»

قسمتی از خاطرات خواندنی حیدر رحیم پور ازغدی (پدر حسن رحیم پور ازغدی):

«به مجردی که خبر شهادت قطعی شد مرحوم حاجی سررشته دار به من تلفن زد که بیایید مغازه کار مهمی داریم و چون رفتم هر دو را گریان دیدم… نخستین مساله نحوه خبر دادن شهادت دکتر به پدر و استاد (محمد تقی شریعتی) بود. اولین طرح این شد که استاد را از خانه‌اش خارج کنند تا از همه چیز بی‌خبر بماند… دوستان و کسانی که بیش از ۵۰ نفر نبودند گرد ایشان را گرفتیم و تا آقا (آیت الله خامنه‌ای) از در وارد شد، با لحن دلنشین خود، بیتی از مرثیه حضرت علی اکبر را خواندند و با این ذکر مصیبت، استاد را متوجه کردند. بلافاصله استاد فریاد زدند:«آقای خامنه‌ای خبر مرگ علی را برای من آورده‌اید؟ بالاخره او را کشتند؟» ناله و ضجه خانه را به لرزه درآورد و عقده‌های چند روزه دوستان و کسان در آن لحظه ترکید. استاد به من گفت پس برای این بود که شماها یک هفته مرا محبوس ساخته‌اید… بنده به شکل معجزه‌آسایی موفق به درج این تسلیت در روزنامه شدم: «استاد محمد تقی شریعتی! سوگند به خدا بر اوجی که گرفته‌ای غبطه می‌خورم. شهادت فرزند تاریخ، دکتر علی شریعتی را به استاد، مراد، پیر و پدر او تسلیت می‌گویم»

منبع : وب آهستان

                                                                   این سلسله مطالب ادامه دارد...

  • علی مزینانی
۱۹
خرداد
۹۳

خرداد ، ماه بسیار پرماجرایی در تقویم ما ایرانی هاست بسیاری از اتفاقات و رخدادها و رویدادهای مهم تاریخی در این ماه که ما ایرانی ها آن را ماه رسایی و کمال می دانیم به وقوع پیوسته است از قیام خونین عاشورا گرفته که بعضی معتقدند در خرداد ماه رخ داده تا قیام خونین 42 که در پانزدهم این ماه اتفاق افتاده است و بعد هم رحلت جانسوز معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) که در چهاردهم خرداد 68 به سوی ملکوت پر کشید.

درگذشت ملاصدرا ، شهادت مصطفی چمران و در نزد ما مزینانی ها که بسیار اهمیت دارد شهادت فرزند شایسته کویرمزینان و دیار سربداران دکتر علی مزینانی شریعتی از دیگر رخدادهای این ماه عجیب است.

و اما ده روز دیگر تا سی و هفتمین سالروز شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی باقی مانده و شاهدان کویرمزینان که بزرگترین رسالتش انعکاس اخبار فرهیختگان و علما و شهدا و در یک کلام شایستگان این کویر تاریخی است سعی می نماید تا ضمن همراهی با ستاد بزرگداشت فرزندشایسته کویر مطالبی پیرامون آن ابر مرد منتشر نماید و در این راه با درخواست همیشگی از صاحبان قلم و اندیشه به ویژه فرهیختگان مزینانی آماده دریافت مطالب ارزشمند تمامی صاحب نظران می باشد.

خاطر نشان می کند در بیست و هفتمین سالگرد پدر ، استاد و مراد دکتر علی مزینانی شریعتی محقق فرزانه ، استاد ارجمند ، سقراط خراسان علامه محمدتقی مزینانی شریعتی نیز مطالب ارزشمندی پیرامون این مفسر عالیمقام در شاهدان کویرمزینان منتشر شد که مورد قبول و رضایت مخاطبان گرانمایه قرار گرفت و علاقمندان می توانند با مراجعه به مطالب فروردین ما و یا صفحه شریعتی رویت نمایند.

به همین منظور اولین مطلب را از مجله همیشه همراه اینترنتی اسرار نامه که به حق دوستدار فرزانگان دیار سربدارن به خصوص خاندان بزرگ شریعتی در مزینان است انتخاب و تقدیم می گردد

تصویر دعوتنامه مراسم سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

تصویر دعوتنامه مراسم سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

صفحه ای که به قصد دعوت برای حضور در مراسم سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی در شبکه اجتماعی فیسبوک راه اندازی شده، به تازگی تصویری از دعوت نامه این مراسم را منتشر کرده است.

 

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، مراسم سالیانه سالگرد درگذشت دکتر شریعتی که همه ساله به همت شماری از مردم فرهیخته مزینان و سبزوار در زادگاهش برگزار می شود، امسال نیز در روز 29 خرداد با حضور احتمالی برخی از مقامات کشوری و چهره های سیاسی برپا خواهد شد.

 

روستای تاریخی مزینان زادگاه خاندان با عظمت شریعتی در شهرستان تازه تأسیس داورزن در 80 کیلومتری غرب سبزوار واقع شده است.

  • علی مزینانی
۱۸
خرداد
۹۳

مراسم بزرگداشت بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) و قیام خونین پانزده خرداد 42 با حضور جمعی از مسئولین شهرستان داورزن و مردم مومن و انقلابی مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویر مزینان ؛ مراسم بزرگداشت بیست و پنجمین سالگرد ارتحال معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) روز  چهارشنبه 14 خرداد در مزینان برگزار شد و به مناسبت پنجاه و یکمین سالگرد قیام خونین خرداد 42 مراسم مشابهی روز پنج شنبه 15خرداد با حضور حجت الاسلام مداحی  امام جمعه ، فلاحی فرماندار و جمعی از مسئولین شهرستان داورزن و مردم انقلابی مزینان در هیئت ابوالفضلی(ع) برگزار شد.

در این مراسم حجت الاسلام معلمی فر پیرامون شخصیت والای امام راحل و قیام پانزده خرداد سخنرانی نمود و در ادامه ضمن برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر از میهمانان با صرف ناهار پذیرایی شد.

این دو مراسم به همت پایگاه بسیج شهدای مزینان ، شورای اسلامی و جمعی از شهروندان انقلابی برگزار گردید.

شایان ذکر است این دو مراسم به طور مداوم هرساله به همت اهالی با غیرت مزینان در سالگرد ارتحال ملکوتی امام راحل و 15 خرداد برگزار می شود.

در ادامه مطلب گزارش تصویری این دو مراسم را ببینید...

  • علی مزینانی
۱۸
خرداد
۹۳

 

به داود مزینانی که در شب           نهیب عشق را می داد بر لب

 

 داوود مزینانی فرزند غلامحسین در سال 1346ه.ش درمزینان به دنیا آمد. عدم درآمد کافی موجب شد تا پدر او به سبزوار مهاجرت کند و پس ازآن خانه و زندگیش را برای همیشه به این شهر منتقل نماید.داوود در کنار تحصیل در سبزوار همواره یار و مددکا ر پدر بود همت بلند و مقاومت در برابر سختی را از او می آموخت همین آموزه ها موجب شده بود تا در جبهه های نبرد حق علیه باطل شجاعانه سخت ترین مأموریت ها را برعهده بگیرد.

 با شروع انقلاب اسلامی حضور فعالی در مساجد داشت و باتشکیل بسیج او نیز به عضویت پایگاه محل در آمد و باجدیت درکارهای فرهنگی و رزمی شرکت می کرد چندبار برای اعزام به جبهه اقدام کرد اما به دلیل قانونی نبودن سنش نمی توانست رضایت مسئولین را کسب کند ولی بالاخره پس از تلاش فراوان و سپری کردن آموزش نظامی به آرزوی دیرینه خود رسید و عازم سرزمین های نورشد.درجبهه به عضویت گروه تخریب درآمد و در ماموریتهای ویژه داوطلبانه شرکت می کرد . به دلیل خلق خوش و برخورد مهربانانه اش از احترام خاصی نزد رزمندگان و فرماندهان برخوردار بود.

 پس ازیک سال و نیم حضور در جبهه عاقبت در اول اردیبهشت ماه هزار و سیصد و شصت و شش درحالی که هنوز بیست سال از بهار زندگیش می گذشت دعوت حق را لبیک گفت و در منطقه عملیاتی غرب به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای سبزوار در کنار همسنگرانش  به خاک سپرده شد

  فرازی از وصیت نامه شهید داود مزینانی

 خــــداوندا ، شنیده ام که حین شهادت آقایمان امام زمان (عج) بر بالین سربازانش و خود امام حسین (ع) در صحراى کربلا بر بالین یارانش مى شتافت و خواهد شتافت . پس دوست دارم که اگر مورد قبول درگاه حق هستم بارها و بارها بمیرم و زنده شوم که یعنى مرا شهید گویند و گناهانم ریخته شود و امام زمانم را ببینم که سرم بر دامنش گرفته و نوید وصال حق را مى دهد .
آه ! چقدر شادمان و خوشحال مى شوم آن وقت است که خود را از این کالبد خالى مى رهانم .
عاجز است دستم از نوشتن ، احساس مى کنم که نمى توان بیان کنم که فقط تو را دوست دارم و براى رضاى خاطر تو جان مى دهم و دشمنان تو را که دشمنان دین اسلام است مى کشم تا جایى که بتوانم و ننگ اســـــارت را بر پیشانى شـــان خواهم گذاشت و اگر نتوانستم خواهم مرد و تو اى خدا این مردن من را شهادت در راه خودت قرار ده که من شرم دارم از گناهـــــانى که نموده ام و ترسم از عقوباتى که تو در روز یوم الورود تو بر ما روا دارى .دوست دارم در بهترین و سخت ترین حال جان دهم و بمیرم و بارها این عمل تکرار شود تا تو از من راضى شوى و من اینک احساس مى کنم که شهادت مرا به زندگى نوینى مى کشاند و من نیز با آغوش باز او را مى پذیرم و افتخار مى کنم که این فیض نصیبم گشته که این لذت چشیدنى را که باید حتما چشید و فهمید بر من روا داشته ، اینک آنچـــــــه دیده ام"

 

 بسیجی شهیدداوود مزینانی ،سردار شهید حاج حسین محمدیانی، سردار شهیدعبدالحسین برونسی

 

  • علی مزینانی
۱۸
خرداد
۹۳

سیدمصطفی جلالی پور استاد موسیقی سنتی به همت مردم با غیرت مزینان در رقابت با اساتید برجسته موسیقی در فینال برنامه 7 ترانه با اختلاف 100 رأی به مقام دوم رسید.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ استاد سید مصطفی جلالی پور هنرمند جوان مزینانی در یک ماراتن هنری با حضور خوانندگانی از جمله محسن چاوشی و محسن یگانه و مرتضی پاشایی ونمایندگانی از استانهای کردستان و ... که محبوبیت خاصی نزد مردم این استانها دارند در فینال برنامه 7 ترانه روز جمعه شانزدهم فروردین در حالی که تا آخرین دقایق از تمامی حریفان خود پیش بود به مقام دومی دست یافت.

شهروندان با غیرت مزینانی و دیگر همشهریان خراسانی و علاقمندان به موسقی سنتی با ارسال 8 هزار پیامک و انتخاب گزینه یک به دعوت شاهدان کویر مزینان تمامی مخاطبان این برنامه را شگفت زده کردند و  در آخرین لحظه مرتضی  پاشایی هنرمند جوان موسیقی پاپ  که در حال حاضر با بیماری سرطان دسته و پنجه نرم می کند و امیدواریم زودتر بهبودی کامل را کسب کند ؛ از سید مصطفی جلالی پور پیشی گرفت و با اختلاف صد رأی به مقام اولی رسید.

از نکات جالب توجه این فینال قرار گرفتن محسن چاوشی و محسن یگانه در مقام های سومی و چهارمی بود که محبوبیت خاصی نزد علاقمندان به هنر موسیقی دارند.

توضیح : به دلیل اختلال در سیستم وب موفق نشدیم خبر فوق را تقدیم مخاطبان گرانمایه نماییم و با یک روز تأخیر این مطلب منتشر می شود.

  • علی مزینانی
۱۶
خرداد
۹۳

سیدمصطفی جلالی پور استاد موسیقی سنتی امشب با حضور در فینال برنامه هفت ترانه شبکه شما که از کانال 10 تلویزیون دیجیتال پخش می شود با کد یک شرکت می نماید.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ پس از شگفتی آفرینی شهروندان مزینانی در روز سه شنبه سیزدهم خردادماه با ارسال پیامک و رأی به خواننده محبوب مزینانی سید مصطفی جلالی پور در رقابت با هفت خواننده موسیقی سنتی و پاپ توانست با رأی بسیار عالی به فینال برنامه هفت ترانه راه یابد.

این خواننده جوان مزینانی امشب جمعه شانزدهم خرداد بار دیگر با همتایان نام آشنای خود با گزینه یک به هنرنمایی می پردازد و انتظار می رود همشهریان خراسانی اعم از خراسان جنوبی ، شمالی و رضوی به ویژه شهروندان باحمیّت مزینانی با ارسال گزینه 1 به شماره پیامک 30000999 بار دیگر همت والای خود را در انتخاب ایشان به نمایش بگذارند.

همشهریان گرامی می توانند از ساعت 20:45 همان هشت و چهل و پنج دقیقه شب خودمان ضمن تماشای هنرمندی سیدمصطفی جلالی پور در برنامه هفت ترانه از شبکه شما گزینه 1 را به شماره 30000999 بفرستند. امید است رسانه های خراسان به خصوص رسانه های محلی شهرستانهای سبزوار و داورزن با انتشار این خبر خواننده جوان مزینانی را که نماینده تمامی خراسانی هاست یاری نمایند.

استاد سیدمصطفی جلالی پور مزینانی مدت ده سال است که در زمینه موسیقی سنتی فعالیت می نماید این خواننده جوان مزینانی با حضور در کلاسهای اساتید صاحب نام از جمله ؛ مرحوم محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان توانست فن خوانندگی را بیاموزد و پس از آن با تشکیل کلاسهای آموزش موسیقی به عنوان استاد شاگردان هنرمند و شایسته ای را تربیت نماید در ادامه گوشه هایی از فعالیت وی را که پیش از این در شاهدان کویرمزینان منتشر شده است تقدیم می نماییم.

سوابق هنری استاد مصطفی جلالی پور:

*  مدرس آواز ایرانی و دارای ده سال سابقه ی کاری و عضو کانون خوانندگان ایرانی .

 * از سال1374 فراگیری آوازنزد اساتید برجسته
 
 * تدریس در آموزشگاه های مختلف وهمچنین فرهنگسراهای تهران از سال 1382
 
* بر گزاری کنسرتهایی در تهران و شهرستانهامانند هرمزگان ، اصفهان و...
 
* ضبط دوکاست از بهنرین اجراها
 
 * از محضر اساتیدی چون ابراهیم زمانی(شاگرد استاد مهر تاش) محمدعشاق(مکتب تبریز واستاد صالح عظیمی)استاد سید کمال الدین عباسی(مکتب اصفهان محمد صامر زاده)استاد آل آقا و... کسب فیض کرده و همچنین در یک دوره کارگاه آوازی استاد شجریان حضور داشته اند. 

* اجرا در شبکه های مختلف رادیویی و تلویزیونی به مناسبتهای مختلف از سال 91 به صورت مداوم از جمله ؛ شبکه یک سیما ، شبکه های جهانی جام جم یک ، دو ، سه و شبکه شما و شبکه های رادیویی آوا ،پیام ، ایران ، تهران و...

*اجرای تصنیف های خوشه چین ، نغمه نوروزی ، جان جانان و چندین ملودی خراسانی

  • علی مزینانی
۱۵
خرداد
۹۳

با پیگیری های مستمر رئیس بانک تجارت مزینان دومین عابر بانک مزینان نیز آماده خدمات دهی به شهروندان مزینانی شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ دومین دستگاه عابر بانک به همت مهندس نقیب زاده رئیس زحمتکش و مزینان دوست در محل فعلی این بانک که به لحاظ موقعیت مکانی در کانون خرید مزینانی ها قرار دارد و به شدت وجود آنان احساس می شد از سیزدهم خرداد نصب و به بهره برداری رسید.

بانک تجارت مزینان دومین بانکی است که در مزینان فعالیت می نماید و در مرکز بازار  قرار دارد. پیش از این بانک صادرات که قدیمی ترین بانک این منطقه است اقدام به راه اندازی سیستم عابر بانک نموده است و امیدواریم پست بانک مزینان هم که خدمات فراوانی به شهروندان ارائه می نماید برای رفاه حال همشهریان مزینانی و روستاهای همجوار که برای بهره مندی از خدمات یارانه و یا بیمه ای خود به این مرکز مراجعه می نمایند از این تکنولوژی بهره مند شوند.

 

  • علی مزینانی
۱۵
خرداد
۹۳

عکس : محسن مزینانی

  • علی مزینانی