دکتر احسان شریعتی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر احسان شریعتی» ثبت شده است

۳۰
خرداد
۰۲

🔹مراسم چهل و ششمین سالگرد عروج فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی با حضور فرزندش دکتر احسان شریعتی و استادان و دانشجویان دانشگاه های خراسان رضوی در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار شد.

🔹دکتر احسان شریعتی در این مراسم از اهتمام مردم قدرشناس مزینان که در بیست و نهم خرداد هر سال یاد و نام پدرش را با برگزاری چنین مراسمی زنده نگه می دارند تقدیر و تشکر کرد.

🔹حجت الاسلام معلمی فر روحانی مستقر در مزینان و از شاگردان حاج شیخ قربانعلی شریعتی با توجه به تقارن و همزمانی سالروز شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام و سالگرد شهادت علی پسر مزینان به گوشه ای از خدمات معنوی و علمی خاندان شریعتی اشاره کرد.

🔹وی با پرداختن به شرح بخش هایی از خطبه امام علی(علیه السلام) درباره جهاد، گفت: دکتر شریعتی، معلمی مجاهد، مبارز، انسانی آگاه، بصیر و نستوه بود.

🔹 معلمی‌فر افزود: دکتر شریعتی زمانی که پدرش استاد محمدتقی شریعتی از زندان رژیم ستمشاهی آزاد شده بود، بر مظلومیت شیعه گریه کرد.

🔹وی با اشاره به اینکه دکتر شریعتی از مبارزان علیه رژیم طاغوتی بود، گفت: زمانی که ساواک او را متهم کردند که مقلد امام خمینی است، دکتر پاسخ داد که همواره مقلد ایشان هستم.

🔹علی اکبر رضوانی پناه دبیر برگزاری مراسم شمع سوز کویر ضمن عرض خیر مقدم به فرزند و اقوام شریعتی و میهمانان حاضر در مجلس و مردم شریف مزینان از همراهی فرماندار و بخشدار بخش مرکزی داورزن و اعضای شورای اسلامی و دهیار مزینان در برپایی این مراسم قدردانی کرد.

🔹در این مراسم مداحان و ذاکران آل الله به ذکر مداحی پرداختند.

 

  • علی مزینانی
۰۵
تیر
۰۰

چهل و چهارمین سالگرد عروج ملکوتی فرزند شایسته کویر مزینان دکترعلی شریعتی مزینانی در حالی فرا رسید که ایران اسلامی علاوه بر درگیری با سایه ی شوم کرونا در یک ماراتن انتخاباتی بزرگ به دنبال انتخاب و معرفی سیزدهمین ریاست جمهور خود و چند انتخابات دیگر مانند شورای شهر و میان دوره ای مجلس و خبرگان رهبری بود.

در چنین شرایطی شاید حتی فرزندان دکتر شریعتی هم به فکر برگزاری مراسم و یا برنامه بزرگداشتی برای او نبودند ولی بازهم این مردم مزینان بودند که نمی توانستند خاطره بزرگمرد سرزمین خود را فراموش کنند و به همین مناسبت در بیست و نهم خرداد 1400 با برگزاری مجلس ختم قرآن و مداحی و سخنرانی نام و یاد علی پسر مزینان را گرامی داشتند.

مردم مزینان که به تعبیر علامه محمدتقی شریعتی مزینانی چه قبل و یا بعد از انقلاب بیشترین ضرر را از نام شریعتی ها دیده اند و به جرم انتساب این نام کمترین تسهیلات را دریافت کرده اند اما هیچگاه قصه ی علی و مظلومیتش را فراموش نکرده و پس از پیروزی انقلاب با ورود استاد شریعتی به مزینان همواره در سالگرد شهادت فرزندش به سوگ می نشینند و البته در این میان صاحب منصبان و متنفذان سیاسی بی نصیب نمانده و خود را یه مزینان رسانده و در مراسم سالگرد این خروس بی محل کویر شرکت و سخنرانی کرده و هزار وعده و وعید دادند که به جز مردی به نام دکتر نوذری وزیر نفت دولت نهم حتی به یکی از آنها عمل نکرده اند.

بی تردید نقش دانشجویان و فرهنگیان مزینانی و اساتید دانشگاهی سبزوار مانند دکتر سیدابوالفضل حسینی و عاشقان شریعتی و شورا و دهیاری مزینان در برپایی این مراسم به طور منظم در هرسال انکار ناپذیر بوده اما آنچه قابل اهمیت و مهمتر است مردمی بودن این مجالس و حضور همشهریان دکتر شریعتی می باشد که هزینه برگزاری مراسم و پذیرایی از میهمانان را خود عهده دار شده اند.

 بعضی از چهره ها و شخصیت ها و مقاماتی که در مراسم مختلف سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی به مزینان آمده و سخنرانی کرده اند:« دکتر سید محمد مهدی جعفری( استاد دانشگاه شیراز)، احمد مسجد جامعی( وزیر فرهنگ)، دکتر محسن رضایی(دبیر تشخیص مصلحت نظام)،دکتر مصطفی معین(وزیر علوم) دکتر هادی خانیکی( معاون فرهنگی رئیس جمهور، خاتمی)، ناصر آملی( مولف کتاب شریعتی در دانشگاه مشهد) ، طهماسبی( اسطوره شناس و قرآن پژوه)، محمد علی گندمی، سید حامد علوی(صاحب نظر و قرآن پژوه)، دکتر عباس منوچهری( استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس)، دکتر عطاء الله مهاجرانی( وزیر فرهنگ دولت خاتمی)، موسوی لاری( وزیر کشور)، غلامحسین نوذری ( وزیر نفت دولت احمدی نژاد)، رحیم عبادی ( رئیس سازمان ملی جوانان دولت خاتمی)، دکتر غفاری ( معاون فرهنگی وزارت علوم)...»

مزینانی های وفادار در شهرهای دیگر از جمله پایتخت نیز جزء اولین نفرات و گروه ها بودند که برای بزرگداشت دکتر علی شریعتی سرازپا نمی شناختند و در این گونه مراسم از جمله اولین مجلس یادبود که سال 1358 در دانشگاه تهران برگزار شد حضوری فعال داشتند و هیئت مرکزی مزینانی های مقیم تهران با چاپ اطلاعیه و رساندن همشهریان به دانشگاه و برعهده گرفتن انتظامات نقش بی بدیل خود را رقم زدند.

مردم خونگرم و قدرشناس مزینان نه تنها برای علی سنگ تمام گذاشته اند که خانواده او را نیز همیشه مورد تکریم و احترام قرار داده و با همان عشق و ارادت به استاد و فرزند برومندش خاندان بزرگ شریعتی را گرامی می دارند.حضور شهروندان مزینانی در مراسم تشییع و خاکسپاری دکتر پوران شریعت رضوی همسر دکتر شریعتی و برگزاری اولین مراسم سالگردش با حضور فرزندان و بستگان او در مزینان از جمله ی این وفاداری دل سوختگان کویر است...

📸اطلاعیه ی هیئت مزینانی های مقیم مرکز... سال 1358

📸حضور جوانان مزینانی به عنوان انتظامات مراسم دومین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی مزینانی... دانشگاه تهران،سال 1358

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۲
اسفند
۹۸

🔷🔸"از امید تا مسئولیت"

🖋نویسنده؛ دکتراحسان شریعتی مزینانی

🔸تلاش و رشادت شبانه‌روزی پزشکان و پرستاران ایران‌زمین، از تبار پورسیناها، رازی‌ها و..، که با همّتی بلند و به بهای ایثار جان، به مبارزه با آفت همه‌گیر و مرگ‌آفرین برخاسته‌اند، فراتر از آفرین‌گویی و تحسین، این درس اخلاقی را به ما می‌آموزد که:
اگر دفاع از زندگی در برابر مرگ، دفاع از سلامت و تن‌درستی و آسودگی در برابر «دردِ» جسم و بدن (آپونیا)، و سرانجام دفاع از آرامش در برابر «تشویش» جان و روان (آتاراکسی)، برترین وظیفهٔ اخلاقی آدمی است، انجام این وظیفه نوعی نبرد است؛ نوعی مبارزه و کُنش‌گری بر پایهٔ دانش تجربی و کارشناسی.

🔹جنگ با بلایای طبیعی و ابتلاهای اجتماعی در اینجا، نه تنها انگیزهٔ قوی و نیروی مثبت می‌خواهد، که توفیق و پیروزی این جنگ به‌میزان «شناسایی» درست و علمی حریف است. چراکه «بر طبیعت نمی‌توان فرمان راند مگر با تبعیت از او»(فرانسیس بیکن). و درست در هم‌اینجاست که دشمن دانا برای انسان از دوست نادان مفیدتر است، که به‌گفتهٔ فردوسی: «چو دانا تو را دشمن جان بود / به از دوست‌مردی که نادان بود!» وانگهی، در این آزمون، افزون بر کاردانی، تنها نیروها، انرژی‌ها‌ یا کارمایه‌های مثبت مانند شفافیّت و «راستی» به کار نبرد می‌آیند و ارزش‌های منفی مانند هراس، سراسیمگی، افسردگی، سیاه‌نمایی، تصفیه‌حساب (سیاسی)، و..، بر فراز همهٔ دروغ‌گویی‌ها، بدبینی‌ها، عبث پنداری‌ها، و هیچ‌انگاری‌ها، ..، گناه کبیرهٔ «نومیدی» نابخشودنی است.

🔸ابن سینا، بزرگترین «حکیم-طبیب» جهان اسلام و ایران، زمانی ‌گفته بود: «...می‌بایست بدانیم که یکی از بهترین و مؤثرترین راه‌های درمان عبارت است از تقویت نیروهای ذهنی و روانی  بیمار، تشویق او برای مبارزه، با آفریدن جوّی خوشآیند پیرامون وی و در ارتباط قراردادن او با کسانی که دوست می‌دارد...» (کتاب «قانون در طب»). در سالروز یادمان واپسین حکیم بزرگ ایران، ‌ملاهادی سبزواری (۸ اسفند)، می بایست بر ضرورت بازگشت به همان روحیه و رویکرد «عقلانی-انتقادی» نخست در سنت ایران و تمدن اسلام تآکید ورزید؛ و این‌بار، عقلانیت انتقادی را با نگاه نوین علمی-تجربی در بازتعریف نسبت میان طبیعت و انسان، و در سطح و ساحت اجتماعی-سیاسی به کار بست.
رویارویی با مخاطرات ملی، همچون همین سرایت ویروس به سرزمین ما و گسترش همه‌گیر آن که زیست و موجودیت مردم ما را تهدید می‌کند، نیازمند عزمی ملی و انسانی برای پیشبرد نبرد و پیروزی زندگی است. هدف نه فرمانروایی بر طبیعت است و نه مقهور او شدن، نزاع بر سر بقای انسان در جوار طبیعت «وحشی»، زیرا ناشناخته، است. نبرد با تهدیدهای طبیعت همان گسترش دانش طبّ است که همچون اخلاق بیشتر پیشبینی و «پیشگیری» را می‌آموزد تا درمان قطعی را. زیرا «اخلاق نیز همچون طبّ، در آن‌چه برای پیشگیری دردها انجام می‌دهد بسیار اطمینان‌بخش‌تر است تا در تلاشی که برای درمان آن‌ها می‌ورزد.» (از نامه دالامبر به ژ.-ژ. روسو)
اخلاق «مسئولیت» فردا، تداوم‌بخش و تکمیل کننده اصل «امید» دیروز است. امید پیشین ما نباید جای خود را به نومیدی بسپرد، بلکه می‌بایست پاسخ‌گوی نسل‌ و عصر آینده باشد که در نبرد زمین و آسمان، زندگی و مرگ، و در برابر رنج و اضطراب زندگان چه کردیم و چگونه زیستیم؟ طبع طبیعت و ذات زندگی همین نبرد شاد و لذت‌بخشی است که نزد درمان‌گران رزمندهٔ میهن‌ بازمی‌یابیم. علامه اقبال زمانی می‌سرود: گر فطرت اضدادخیز لذت پیکار می‌بخشد ..، پیکر هستی اما، ز آثار خودی است..، سازد از خود پیکر اغیار را، تا فزاید لذت پیکار را ... پس دست مریزاد..

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۷
بهمن
۹۸

مراسم اولین سالگرد درگذشت زنده یاد دکتر پوران شریعت رضوی همسر فرزند شایسته کویرمزینان دکترعلی شریعتی مزینانی در مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان، در این مراسم که با حضور تمامی فرزندان دکتر علی شریعتی مزینانی و دوستداران و رهروان این معلم شهید انقلاب و مردم قدرشناس مزینان روز یک شنبه 26 بهمن در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار شد دکتر احسان و سوسن و سارا شریعتی فرزندان برومند دکتر علی شریعتی، خانم بتول شریعتی فرزند استاد محمدتقی شریعتی، حاجیه خانم عفت منصوری همسر زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی، دکتر ربابه مزینانی استادیار دانشگاه، استاد محمدشریفی، مسعود فصیحی و علی اکبر رضوانی پناه سخنرانی کردند.

اجرای تصنیف باران و نمایش کلیپ و نماهنگ زندگینامه زنده یاد شریعت رضوی و شریعتی خوانی توسط جانباز سرافراز حاج محمد مزینانی از دیگر برنامه های این مراسم بود.

مردم قدرشناس  مزینان در ابتدای مراسم با اهدای گل به فرزندان شریعتی از آن ها استقبال کردند.

پوران(بی بی فاطمه) شریعت رضوی یکی از هشت فرزند علی اکبر شریعت رضوی، از بازاری های به نام دهه بیست-سی و نیز از سادات رضوی و خادم حرم بود.علی  اکبر شریعت رضوی از همسر اول خود، صاحب دو پسر به نام‌های علیمحمد و علی اصغر(طوفان) و از همسر دوم دارای چهار پسر و دو دختر به نام های زری و پوران بود. پوران در هفت سالگی برادر خود طوفان را که در سال ۱۳۲۰ در جنگ با متفقین کشته شد از دست داد. علی اکبر شریعت رضوی علی رغم بدبینی به عالم علم و تحصیل، به خصوص پس از شهادت پسرش آذر شریعت رضوی در دانشکده فنی در سال ۱۳۳۲، آزاد اندیش بود و فرزندان خود را در انتخاب آینده شان آزاد می گذاشت. پوران شریعت رضوی با همکاری و به پشتوانه برادران بزرگ خود توانست از سرنوشت محتوم زنان آن ایام بگریزد ، از ادواج زودرس سر باز زند و تحصیل کند.

با باز شدن دانشکده ادبیات مشهد در سال ۱۳۳۴ پوران شریعت رضوی تحصیل در تهران را رها می کند و به مشهد بر می گردد و وارد دانشکده ادبیات مشهد می شود.

وی با ورود به دانشکده ادبیات مشهد با علی شریعتی ،همکلاسی خود آشنا می شود. در آن سال ها علی شریعتی با ترجمه کتاب ابوذر و نوشتن مقالاتی در روزنامه خراسان  و البته فرزندی استاد محمدتقی شریعتی بر سر زبان ها افتاده بود .

پوران شریعت رضوی در سال ۱۳۳۷ موفق به اخذ لیسانس شد. پایان نامه لیسانس او درباره «تصوف حافظ» با راهنمایی دکتر رضایی دفاع شده است. پس از فارغ التحصیلی پوران بلافاصله به استخدام فرهنگ در می اید و معلم مدرسه شاهدخت می شود. در همین سال این دو همکلاسی با یکدیگر ازدواج می کنند و علی شریعتی پس از چند ماه برای ادامه تحصیل به فرانسه می رود. این جدایی یکسال به طول انجامید و در این فاصله احسان فرزند اول آنها در مشهد به دنیا  می اید.

اقامت دانشجویی علی و پوران در فرانسه پنج سال به طول می انجامد. سارا و سوسن طی این سال ها به دنیا می آیند. تحصیلات همراه با بزرگ کردن فرزندان در کنار فعالیت سیاسی این سال های سخت دانشجویی را به خود اختصاص می دهد. در سال ۱۳۴۲ پوران شریعت رضوی از تز دکترای خود  تحت عنوان «حروف اضافه گرامری درگلستان سعدی» به راهنمایی ژیلبرت لازار دفاع می کند و همراه با همسرش به ایران بر می گردد. دستگیری علی شریعتی در مرز او را با سه فرزند کوچک در مرز خوی تنها می سازد و در بازگشت به مشهد تدریس در مدارس دبیرستان این شهر(انوشیروان دادگر-رفعت-ارض اقدس) را آغاز می کند و علی رغم مدرک دکتری امکان تدریس در دانشگاه به او داده نمی شود.

از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ پوران همراه با خانواده خود ساکن مشهد است و با آغاز فعالیت های علی شریعتی در حسینیه ارشاد تهران ، نظارت و پیشبرد امور خانواده را به تنهایی بر عهده دارد. با تولد مونا و بازنشستگی زودرس علی شریعتی از دانشکده ادبیات مشهد خانواده به تهران منتقل می شوند و پوران به عنوان معلم مقاطع راهنمایی ناحیه ۱۲ شروع به تدریس می کند. دستگیری همسرش در سال ۱۳۵۲ پوران را بار دیگر تنها مسئول خانواده چهارنفره خود می کند.

تدریس در جنوب شهر تهران، نظارت بر زندگی تحصیلی و تربیتی فرزندان نوجوان در شهری غریب و حفظ امنیت کودکش مونا در کنار ملاقات های هفتگی با همسر زندانی و پدر شوهرش محمدتقی شریعتی وظایف سنگینی است که پوران تا سال ۱۳۵۴، تاریخ آزاد شدن شریعتی از زندان بر عهده دارد.

آزادی علی شریعتی و خانه نشینی اجباری او آغاز مرحله دیگری در زندگی این خانواده است. پس از یک سال خانه نشینی و محدودیت هر گونه فعالیت برای شریعتی تصمیم بر خروج او گرفته می شود و در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ علی شریعتی موفق می شود با نام علی مزینانی از ایران خارج شود به این امید که خانواده اش در خرداد به او بپیوندند. این آخرین دیدار پوران و علی است. علی شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ یک ماه پس از خروجش و فردای ممنوع الخروجی پوران و مونا، در شهر بندری ساتامپتون به مرگی مشکوک از دنیا می رود .

با مرگ علی شریعتی بار زندگی، مسئولیت یک میراث و انتظارات اجتماعی یک ملت بر دوش پوران شریعت رضوی ، زنی در آستانه میانسالگی ، مادر 3 نوجوان و یک کودک گذاشته می شود. باید تصمیم بگیرد و تصمیمش این است که سه فرزندش در اروپا بمانند و خود پس از برگزاری مراسم چهلم همسرش در بیروت همراه با دختر کوچکش مونا برای رتق و فتق امور به ایران باز می گردد.

پوران به ایران باز می گردد و به تدریس ادامه میدهد تا بتواند امور مالی فرزندانش را در خارج بگرداند. اوضاع سیاسی ایران در سال ۵۶ و ۵۷ ملتهب است. آثار شریعتی در تیراژ میلیونی تکثیر می شود و جامعه در تدارک انقلاب است. با پیروزی انقلاب فرزندان به ایران باز می گردند و فصل دیگری در زندگی چوران شریعت رضوی آغاز می شود.

با انقلاب ایران و گسترش نفود شریعتی به عنوان معلم انقلاب موقعیت اداری و نیز جایگاه اجتماعی پوران شریعت رضوی نیز دستخوش تغییرات اساسی می شود. او می تواند از نفود این نام برای پیش برد یک سری فعالیت های اجتماعی و مدنی بهره بگیرد بی آنکه دچار سوءتفاهم های سیاسی بشود.

اما این فعالیت ها موقعیت اداری و حقوقی او را تحت شعاع قرار می دهد و او که معلم و راهنمای تعلیماتی در ناحیه ۱۲ تهران بود به مدت ۴ سال به وضعیت تعلیق در می آید تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۶۲ بازنشسته می شود.

با بازنشستگی زودرس و به پایان رسیدن مشغله های اداری، پوران شریعت رضوی کار نشر و نظارت بر چاپ آثار شریعتی را که به مدت دو سال تحت نظارت  مالی حسینیه ارشاد بود و به سرپرستی دکتر حسن حبیبی و صادق قطب زاده  در خارج از کشور کلید خورده بود، خود بر عهده گرفت. تا زمان انقلاب 8 شماره این مجموعه در خارج از کشور به چاپ رسیده بود و از ۱۳۵۸ پوران شریعت رضوی با همکاری امیر رضایی و مجید شریف این مهم را ادامه داد.

در آغاز دهه شصت و به دنبال انسداد شرایط سیاسی پوران شریعت رضوی به مدت هشت سال ممنوع الخروج شد. او که توانسته بود فرزندان خود را به خارج از کشور بفرستد در پشت مرز ماند و در کنار چاپ آثار همسرش مجبور به نظارت و مدیریت زندگی سه فرزند خود از راه دور شده بود.

پوران شریعتی رضوی کلیه آثار شریعتی را در دهه شصت و بخشی از آن را در دهه هفتاد به چاپ می‌رساند . به دنبال حملات روزنامه ۱۵خرداد مبنی بر همکاری شریعتی با ساواک، با چاپ کتاب طرحی از زندگی به زندگی مشترک خود و علی شریعتی می پردازد. در دهه هفتاد علاوه بر چاپ و نشر آثار شریعتی، بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی را نیز در تاریخ ۱۳۷۷ تاسیس می‌کند. فعالیت های مدنی و خیریه از جمله فعالیت های پوران شریعت رضوی در طی سال های هفتاد است. همکاری با موسسه یاوری، تآمین بودجه  های تحصیلی برای دانشجویان و….از جمله مشغله های او طی این سال ها بود.

پوران شریعت رضوی در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب ایران در روز ۲۲ بهمن دچار عارضه سکته مغزی شد و در روز ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ دار فانی را وداع گفت و در کنار برادرش آذز شریعت رضوی و مادرش در قبرستان امام زاده عبدالله به خاک سپرده شد.روحش شاد و آرام باد./منبع؛ سایت بنیاد شریعتی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی
۲۷
بهمن
۹۸

در آستانه سالروز درگذشت بزرگ بانوی فرهنگی خاندان شریعتی زنده یاد دکتر پوران شریعت رضوی همسر معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی پزشکان متخصص مزینانی و شریعتی دوست با حضور در این دیار ادب پرور به معاینه بیماران پرداختند.

در این طرح که به همت بنیاد دکترعلی شریعتی مزینانی و همراهی و همکاری بانوی جهادگر خانم فاطمه مزینانی گلستانی مؤسس و مدیرعامل مجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان موسسه ی خیریه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان انجام شد رهروان پوران شریعت رضوی که خود او همیشه با حضور در مناطق محروم به یاری نیازمندان می شتافت و در امر مدرسه سازی همراه با خیرین نیکوکار همت والایی داشت با پذیرش بیماران از مزینان و روستاهای همجوار خدمات درمانی و مشاوره ای ارائه کردند.

خانم دکتر مونا شریعتی فرزند فرهیخته دکترعلی شریعتی مزینانی متخصص پوست و مو و خانم دکتر ربابه مزینانی فرزند زنده یاد کربلایی محمدصادق استادیار دانشگاه و متخصص اعصاب و روان (روانپزشک)، دکتر عبدالکریم چوبساز رییس دی کلینیک ابوریحان تهران و پزشک عمومی و همچنین دو روانشناس بالینی خانم دکتر امجدی و زارع پور حیدری حضور داشتندکه از ساعت 8 صبح تا 15روز جمعه 25 بهمن علاوه بر معاینه سالمندان ساکن در مجتمع بهزیستی مزینان به صورت پیوسته به ویزیت رایگان 400 نفر از شهروندان دیار خطه ی کویر پرداختند.

دکتر احسان و سوسن شریعتی مزینانی فرزندان دکتر علی شریعتی با حضور در مجتمع جامع توانبخشی بهزیستی مزینان به همراه خیرین بنیاد شریعتی از ساختمان چند منظوره این بنای خیریه و سالمندان این مرکز بازدید کردند.

خانم فاطمه مزینانی گلستانی با ارسال پیامی به شاهدان کویرمزینان از حضور فرزندان دکتر علی شریعتی مزینانی و رهروان راه پرافتخار دکتر پوران شریعت رضوی تقدیر و تشکر کرد متن این پیام به شرح زیر است:

خجسته میلاد با سعادت فخر دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) بر تمام مادران مهر پرور مبارک باد.

سال ها تلاش بی وقفه و زحمات شما خیرین نیکوکار امروز ثمر بخشیده و حلاوت آن کام مردم شهید پرور این آب و خاک را شیرین نمود.

حضور پزشکان متعهد متخصص و دلسوز، فرزندان شایسته مزینان بزرگ، خانم دکتر مونا شریعتی متخصص پوست و مو،خانم ربابه صدیقی مزینانی متخصص اعصاب و روان و آقای دکتر کریم چوبساز متخصص داخلی و سرکار خانم دکتر امجدی و زارع پورحیدری با تخصص روانشناسی بالینی درمجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان و ویزیت 400 بیمار و ارائه داروهای مورد نیاز برای بعضی از بیماران افتخار آفرین شد.

درود بر شما عزیزان وطن پرست خیر و نوع دوست که با دست های سبز و پرمهرخود این بنا را ساختید و همچنان در راه رسیدن به اهداف والای خداپسندانه ما را همراهی می نمایید.

فاطمه مزینانی(گلستانی)
موسس و مدیرعامل مجتمع بهزیستی و نگهداری سالمندان موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون (س) مزینان

دکتر مونا شریعتی

دکتر مونا شریعتی مزینانی متخصص پوست و مو

دکتر ربابه مزینانی

دکتر ربابه مزینانی متخصص اعصاب و روان

دکترچوبساز

دکتر عبدالکریم چوبساز رییس دی کلینیک ابوریحان

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۹
شهریور
۹۸

دکتر احسان شریعتی مزینانی فرزند برومند دکتر علی شریعتی مزینانی همراه با شخصیت های فرهنگی و سیاسی و افراد شرکت کننده در مراسم بزرگداشت سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی روز جمعه هشتم شهریور در میان استقبال روحانیون و معتمدین و مردم قدر شناس مزینان به زادگاه آباء و اجدادیش سفر کرد.

وی ضمن بازدید از اماکن تاریخی کهن دیار مزینان از خاطرات دوران کودکی و تعطیلات تابستانی که به همراه والدین و خواهرانش به زادگاه پدریش داشت سخن گفت و خواستار توقف ساخت و سازهای مدرن و تغییر بافت تاریخی مزینان شد.

فرزند دکتر علی شریعتی پس از بازدید از خانه زادگاه دکتر شریعتی، مدرسه علمیه صاحب الزمان و کاروانسرای تاریخی مزینان گفت: متاسفانه این بناهای تاریخی که هر کدام به نوعی محل پرورش و رشد و نمای شخصیت های بزرگی چون استاد محمدتقی شریعتی،دکتر علی شریعتی ،مرحوم عبدالکریم شریعتی و علامه بهمن آبادی بوده اند، امروز بسیار غریب افتاده اند و آنگونه که باید از آنها استفاده نمی شود.

دکتر احسان شریعتی  در ادامه خطاب به اهالی مزینان  گفت: در وضعیت کنونی که مسئولان دولتی به دلایل مختلفی چون کمبود هزینه، نداشتن نگاه آینده محور و... نمی توانند به بناهای تاریخی کشور رسیدگی کنند بهتر است اهالی هر منطقه خود آستین همت بالا زده و با نظارت مدیران میراث فرهنگی در احیای این بناها بکوشند.

وی افزود: بر همین اساس از شما اهالی مزینان می خواهم در حد توان خود برای احیای این آثار تاریخی که نه تنها بازگو کننده خاندان شریعتی است بلکه نماد وجود فرهنگ و تاریخی کهن در این خطه است، کوشیده و یک دست و هماهنگ در راه احیای آنها قدم برداری. البته خاندان شریعتی هم در این راه همراه اهالی مزینان و کاهک خواهد بود و حد توان خود برای احیای این بناهای تاریخی خاصه خانه زادگاه استاد شریعتی در کاهک و مدرسه علمیه روستای مزینان تلاش خواهد کرد.

احسان شریعتی در پایان پیشنهاد داد که می توان کاروانسرای تاریخی مزینان را با توجه به وسعت و مکانی که در آن قرار گرفته و حدفاصل سه روستای بهمن آباد، مزینان و کاهک است به یک پژوهشکده شریعتی شناسی یا سبزوار شناسی تبدیل کرد.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۵
ارديبهشت
۹۸

تنها با خوانش تمامی اسناد می‌توان درباره شریعتی قضاوت منصفانه داشت احسان شریعتی می‌گوید: اینکه اسناد امنیتی مثل اسناد ساواک چقدر قابل اتکا هستند خود جای بحث دارد به ویژه آنکه در این اسناد حتی نام شریعتی به انحای گوناگون نوشته شده اعم از شریعتی، مزینانی و شریعتی مزینانی.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل ازخبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) مراسم معرفی و رونمایی کتاب «شریعتی به روایت اسناد» چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی بعدازظهر امروز (11 اردیبهشت ماه) در غرفه انجمن ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد.
 
عبدالمجید معادی‌خواه در این نشست گفت: شریعتی از قله‌های مهم تاریخ انقلاب اسلامی است. ادبیات ساده‌ترین لایه برای شکوفایی استعدادهای او بود و نهایتا  ذوق و قریحه او را در عرصه‌های فلسفی و جامعه‌شناسی نیز شکوفا کرد. شریعتی به واسطه زندگی خانوادگی و پدرش، کمتر قشری از جامعه بود که تجربه نکرده باشد. پدرش محمدتقی شریعتی پایگاهی بود  که همه اقشار جامعه با او در ارتباط بودند و شخصیت شریعتی در چنین فضایی شکل گرفت و نهایتا نیز در دانشگاه‌های دنیا وارد حوزه جامعه‌شناسی شد.
 
او ادامه داد: محمدتقی شریعتی اگرچه لباس روحانیت بر تن نداشت اما کمتر کسی است که اعتراف نکند که او در بحث فلسفه اسلامی و تاریخ اسلام تبحر داشته است. مجموعه این عوامل در کنار فرصت تاریخی انقلاب، شریعتی را به چهره‌ای ماندگار تبدیل کرد که شاید درک و شناخت ویژگی‌های او تنها با کلمات برای نسل جوان امروز ممکن نباشد.
 
معادی خواه سپس با اشاره به اینکه غروب زودهنگام شریعتی اجازه نداد تا از او پس از انقلاب نیز بهره ببریم، گفت: آثار او همچنان زنده هستند و خوشبختانه فرزندانش نیز به خوبی راه او را ادامه می‌دهند. از کارهای خوبی که مرکز اسناد انقلاب اسلامی انجام داده، همین انتشار اسناد مربوط به شریعتی است که قطعا می‌تواند کمک کند. چه آنهایی که با شریعتی سمپاتی دارند و چه آنهایی که از دیدگاه‌های او دور هستند، به قضاوت درستی از شریعتی برسند.
 
این پژوهشگر تاکید کرد: البته باید توجه داشته باشیم که اسناد تاریخی همچون اسناد ساواک باید در  بستر زمانی و شرایط خود تحلیل شود چرا که احتمالا یک فرد انقلابی سعی می‌کرده برای گمراه کردن نهادهای امنیتی، آدرس‌های غلط به آنها بدهند و به صرف آنچه که در اسناد این نهادها آمده، نمی‌توان کسی را قضاوت کرد. اساسا فهم آنچه که پشت ذهن نویسنده اسناد وجود دارد، ممکن نیست مگر با اجتهاد و تجربه و درنظر گرفتن فضای شکل‌گیری سند و روابط میان افراد درگیر در آن.
 
او متذکر شد: به طور منطقی نمی‌توان همه حقایق را از یک سند استخراج کرد اما اگر کسی غرض نداشته باشد، با در نظر گرفتن ابعاد مختلف یک سند می‌تواند  به حقیقت برسد.
 
این روحانی سپس درباره موضع‌گیری‌های متفاوتی که در قبال شریعتی وجود داشته، گفت: من در آن دوره طلبه جوانی بودم که به نوعی به طرفداری از شریعتی محکوم می‌شدم و اساسا نسل جوان حوزه و هوادار انقلاب سمپاتی یا حتی شیفتگی نسبت به شریعتی داشت. البته در بین علمای سنتی نیز نگاه‌های متضادی وجود داشت که بعضا با اتکا به گفتگوهای غرض‌آمیز و صرفا از روی احساس گفته می‌شد. شکی نیست که ساواک به عنوان بخشی از اهرم قدرت دستش برای زدن شریعتی باز بوده و به انواع ابزارها و تهمت‌ها اتکا می‌کرده است.
 
معادی‌خواه در ادامه تصریح کرد: با همه اینها اگر کسی بخواهد همه ابعاد و حقیقت را ببیند، می‌تواند آن را از دل مجموعه اسناد بیرون بکشد و ما هنوز باید کارهای زیادی در این زمینه بکنیم. خدمت شریعتی به اسلام بسیار حائز اهمیت است و این خدمت تا جایی بود که مارکسیست‌های متعصب دشمن شماره یک او شده بودند چرا که معتقد بودند شریعتی اجازه نمی‌دهد آنها نسل جوان را شکار کنند. هرچه هست پیدایش حسینیه ارشاد بی‌ارتباط با بن‌بست حرکت سیاسی در ایران و روی آوردن فعالین به سمت کار فرهنگی نیست و شریعتی به عنوان یک معلم فرهنگ مورد توجه است.
 
احسان شریعتی نیز در این نشست گفت: پیش‌تر نیز چنین مجموعه‌ای البته به صورت مخدوش و گزینشی منتشر شده بود. قضاوت نهایی درباره اسناد مربوط به شریعتی با پژوهشگران است. پس از انقلاب که برای اولین بار با اسناد ساواک درباره شریعتی مواجه شدم گمان می‌کردیم که قرار است تمام این اسناد به زودی دراختیار همه مردم قرار بگیرد و خودمان اقدامی برای انتشار آنها نکردیم اما در دولت‌ بعدی که درخواست اسناد را داشتیم، باید برخی از آنها را انتخاب می‌کردیم تا کپی‌اش را در اختیار ما قرار بدهند.
 
شریعتی افزود: برخی از وقایع زندگی شریعتی تا امروز جزو مناقشات است مثل نحوه خروج او از کشور و امیدواریم روزی با انتشار همه اسناد مربوطه و تحلیل علمی و پژوهشی روی آنها روایت کاملی از زندگی و شخصیت شریعتی به دست بیاوریم. اینکه اسناد امنیتی مثل اسناد ساواک چقدر قابل اتکا هستند خود جای بحث دارد به ویژه آنکه در این اسناد حتی نام شریعتی به انحای گوناگون نوشته شده اعم از شریعتی، مزینانی و شریعتی مزینانی. طبعا شریعتی نیز تصویر روشنی از برنامه‌ها و اهداف خود به ساواک نمی‌‌داده و سعی در گمراهی آنها داشته است.
 
این استاد دانشگاه در ادامه تاکید کرد: با این تفسیر پس اسناد به چه کاری می‌آید که باید گفت سند تاریخی از نظر علم تاریخ مهم است چرا که روایتی است از وقایعی که در یک زمان و مکان واقعی اتفاق افتاده است. در ثانی این اسناد تنها اسناد رده‌های میانی و پایین ساواک است و ما هنوز دسترسی به اسناد رده‌های بالای ساواک نداریم. از این قضیه هم نباید غافل باشیم که با ضدیت با شریعتی و برای زدن او ساواک حتی دست به سندسازی علیه او نیز زده بود و ما بسیاری از این دستکاری‌ها را باید از دل اسناد بیرون بکشیم و تنها با دسترسی به همه اسناد است که می‌توان به حقیقت رسید.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۹
بهمن
۹۷


پیکر مرحوم پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی مزینانی با حضور برخی از شخصیت‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور از مقابل حسینیه ارشاد تشییع شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ، دکتراحسان شریعتی فرزند دکتر علی شریعتی مزینانی و پوران شریعت رضوی با اشاره به بخشی از زندگی نامه و فعالیت‌های مادرش در سخنانی بیان کرد: استقلال، آزادی؛ عدالت توسعه مادی و تعالی معنوی از آرمان‌های انقلاب اسلامی بود. اگرچه پس از ۴۰ سال مستقل هستیم اما با آزادی و عدالت و توسعه فاصله داریم ما مستقل منتقد هستیم.

وی خاطرنشان کرد: فعالیت‌های مادرم را در رابطه با احداث مدرسه، حقوق بشر و قانون اساسی و حمایت از زنان ایران فراموش نمی‌کنیم. مادرمان به ما آموخت که مستقل باشیم.

احسان شریعتی با اشاره به اینکه امروز اجازه نداریم وارد حسینیه ارشاد شویم خاطرنشان کرد: از همین رو در کنار ساختمان حسینیه ارشاد پیکر مادرم را تشییع می‌کنیم.

در بخش دیگر این مراسم خانواده مرحوم پوران شریعت رضوی از حضور مردم در مراسم تشییع پیکر پوران شریعت رضوی تشکر و قدردانی کردند.

در مراسم خاکسپاری پیکر زنده یاد پوران شریعت رضوی دکتر ربابه مزینانی طی سخنانی، گفت‌: او زنی دغدغه‌مند و پر مهر و مهربان بود و با صلابت به راه خود ادامه می‌داد. پوران شریعت رضوی بدون هیچ تکلفی زندگی کرد و زندگی‌اش همچون دریا پرتلاطم بود. او زنی اهل سیاست، علم، آگاهی و احسان بود و ۴۰ سال نستوه و خستگی ناپذیر برای اعتلای فرهنگ آزادی و برقراری عدالت اجتماعی تلاش کرد و در حال حاضر در کنار مزار برادرش “آذر” آرام خواهد گرفت.

 در بخش دیگری از این مراسم، رضا شریعت رضوی برادر مرحوم پوران شریعت رضوی، بیان کرد: خواهرم برای همه ما دلسوز بود. او از دکتر شریعتی پذیرایی می‌کرد، اما عظمت کاری که او انجام می‌داد همواره تحت تأثیر نام “شریعتی” قرار گرفت و همین موضوع یکی از مظلومیت‌های “پوران” است. دکتر یا در خانه حضور نداشت و یا در زندان عمرش را سپری می‌کرد. پوران توانست شریعتی را بازسازی کند. او به اروپا رفت و تصمیم داشت در رابطه با اقدامات “ساواک” روشنگری کند که دیگر مهلت زندگی نداشت. خواهرم مستقل زندگی کرد. “پوران” گل سر سبد خانواده ما بود. برادرم علی اصغر، ستوان یکم بود و در ارومیه خدمت می‌کرد. مقری که در آنجا حضور داشت، از سوی متفقین بمباران می‌شود. یکی از دوستانش تعریف می‌کند که به او گفتیم که بیا برویم و علی اصغر گفت من برای این روزها ساخته شده‌ام و زندگی کرده‌ام. حالا می‌خواهید که فرار کنم؟! برادر دیگرم “آذر” نیز در دانشگاه تهران ورودی دانشکده فنی مهندسی بود به شهادت رسید. هنگامی که پیکر او را مشاهده کردیم تیری به قلبش اصابت کرده بود جمجمه و پایش نیز شکسته بود. آن وقت‌ها دانشگاه سنگر اول مبارزه بود و بعد روشنفکران و بازاریان مبارزه می‌کردند.

 دکتر سوسن شریعتی فرزند دیگر مرحوم “پوران شریعت رضوی و دکتر علی شریعتی مزینانی” در سخنان کوتاهی، گفت‌: سال‌ها طول کشید که به جای عبارت “بابا علی” بگوییم “دکتر شریعتی” در حال حاضر نیز تجربه‌ای جدید است که بخواهیم بگوییم مرحوم “پوران شریعت رضوی “.

 در پایان این مراسم پیکر مرحوم “پوران شریعت رضوی” با قرائت جمعی فاتحه و سرود “ای ایران” خاکسپاری شد. همچنین به طور عمومی اعلام شد، در صورتی که اجازه دهند روز پنجشنبه مراسم بزرگداشتی برای مرحوم پوران شریعت رضوی در حسینیه ارشاد برگزار خواهد شد.

دکتر احسان شریعتی مزینانی که دقایقی در بین همشهریان خود حاضر شد از همراهی مردم قدرشناس مزینان و همدردی آن ها با خانواده شریعتی تشکر و قدردانی کرد.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۱
بهمن
۹۶
بهمن ٥٧ در گفت‌وگو با احسان شریعتی
شریعتی؛ ولتر انقلاب اسلامی
 

دکتر علی شریعتی(مزینانی) در تاریخ معاصر ایران معمایی پیچیده است که همیشه رازها و ناگفته‌های خاص خود را دارد. میراث شریعتی مانند افکار او نیز پر رمز و راز و همیشه مناقشه برانگیز است. علی شریعتی در سنت روشنفکری ایران جایگاهی به خود اختصاص داده است که کمتر کسی می‌تواند اهمیت آن را انکار کند و این بیش از هر چیز به دلیل همسو بودن نام شریعتی در کنار بزرگ‌ترین تحول و تجربه ایران در صد سال گذشته یعنی انقلاب اسلامی ٥٧ است. شریعتی را معلم انقلاب ایران می‌دانند؛ معلمی که نماند تا ثمره درس‌های خود را مشاهده کند و درباره آن به قضاوت بنشیند. رابطه شریعتی و انقلاب اسلامی را می‌توان یکی از مناقشه‌انگیزترین مباحث دوران پس از انقلاب دانست. چگونه شخصیتی را می‌توان یکی از رهبران فکری یک انقلاب دانست بدون اینکه در آثارش حتی یک بار به انقلاب سیاسی اشاره‌ای نکرده باشد؟ چرا باید شریعتی را معلم انقلاب دانست؟ اساسا نگاه شریعتی به مفهوم انقلاب چگونه شکل گرفت؟ و بسیاری سوال‌های دیگر که نسل امروز ما مطرح می‌کند. در راستای این موضوع روزنامه اعتماد سوالات خود را با احسان شریعتی در میان گذاشت و طی گفت‌وگویی که با وی داشت، رابطه شریعتی و انقلاب را سنجید. دکتر احسان شریعتی فرزند ارشد علی شریعتی است و فارغ‌التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه سوربن فرانسه. در این گفت‌وگو احسان شریعتی (مزینانی) با فروتنی وصف‌ناشدنی و حوصله بالا سوالات را شنید و آنها را پاسخ داد.

   ارزیابی کلی شما از نقش شریعتی در انقلاب اسلامی ایران چگونه است؟ آیا می‌توان برای شریعتی در انقلاب ٥٧ نقشی قایل شد؟
در آغاز با این موضوع باید به شکلی کرونولوژیک یا به عبارتی گاهشمارانه برخورد کرد تا به لحاظ تاریخی مشخص شود چه اتفاقات و رویدادهایی رخ داده است و متناسب با آنها وارد ارزیابی و تحلیل شد. شریعتی پیش از انقلاب یعنی در سال ١٣٥٦ از دنیا رفت و مانند بسیاری دیگر در آن زمان هیچ‌وقت پیش بینی نمی‌کرد که به زودی در کشور انقلابی روی خواهد داد، چرا که زمانی ایران را ترک کرد که همچنان در کشور خفقان حاکم بود اما پس از مرگ او بلافاصله حرکت‌های انقلابی در ایران شروع شد و این مساله همه را غافلگیر کرد. از این نظر می‌توان گفت که شریعتی هیچ ربطی به انقلاب ندارد. هر چند زمانی که شریعتی ایران را ترک کرد گشایش‌های هر چند اندک در فضای سیاسی کشور ایجاد شده بود و نامه‌ای که حاج‌سیدجوادی نوشته بود و دستگیر نشده بود که خود دکتر شریعتی از این نامه خیلی تعریف می‌کرد. دکتر شریعتی در تلاش برای ایجاد یک جمعیت دفاع از حقوق بشر بود که مهندس بازرگان و جمعی از وکلا نیز در آن مشارکت داشتند اما هیچ‌کس به یک پروژه سیاسی رادیکال برانداز فکر نمی‌کرد.

   اگر شریعتی مانند دیگر افراد در آن زمان به انقلاب فکر نمی‌کرد چرا ما باید شریعتی را معلم انقلاب بدانیم؟
بعد از شهادت دکتر شریعتی در سال ١٣٥٦، تشییع جنازه‌ای در خود لندن برای دکتر برگزار شد که این خود یک حالت و مدل تظاهراتی به خود گرفت و عکس دکتر شریعتی درکنار شخصیت‌هایی مانند آیت‌الله خمینی، آیت‌الله طالقانی و شهدای انقلابی آن زمان قرار گرفت. همین موضوع باعث شد فضای منفی که علیه نیروهای مذهبی به واسطه تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین ایجاد شده بود، شکسته شود و جنبشی در خارج کشور به راه افتاد که از همین تظاهرات شروع شده بود. همچنین در چهلم دکتر شریعتی در لبنان شخصیت‌های سیاسی حضور پیدا کردند و در آنجا امام موسی صدر عنوان کرد ما باید این حرکت را ادامه دهیم. چون در آن زمان مراسم ختم بزرگی برای ایشان در بیروت گرفته شد که شخصیت‌هایی مانند یاسر عرفات حضور پیدا کردند و این نشان می‌داد که افکار محدود به ایران نمانده و تبدیل به یک پروژه سیاسی در کل جهان اسلام شده است. بعد از این قضایا بود که در خانه موسی صدر در لندن تصمیم گرفته شد، روحانیون مبارز برای آزادی آیت‌الله منتظری و آیت‌الله طالقانی اعتصاب غذا کنند که این موضوع مصادف با درگذشت آقا مصطفی خمینی و چهلم‌ها در ایران شد که در نهایت انقلاب در ایران شکل گرفت. از این جهت می‌توان گفت شهادت دکتر شریعتی و مناسبت‌های گرفته شده برای او از جرقه‌های اولیه انقلاب بود که متصل شد به حرکت‌های انقلابی. همچنین اگر در ایران به عکس‌ها و فیلم‌های تظاهرات‌های آن زمان دقت کنید نام شریعتی و از بعضی از جملات وی، مانند «آنان که رفتند کاری حسینی کردند آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند» و «شهید قلب تاریخ» حتی آهنگ‌هایی که ساخته می‌شد مانند «دکتر علی شریعتی معلم شهید ما، جان به کفش نهاده بود، ‌الله‌الله نصر من‌‌الله» و همچنین عکس‌های بسیار در تظاهرات‌های مردمی انقلاب مشاهده می‌شد که بیش از هر چیز نشان نفوذ او در بین مردم به عنوان یک معلم انقلاب داشت.
   این موضوعاتی که عنوان کردید بعد تاریخی ماجراست، اما در بعد معرفتی، آیا کسی که در آن زمان کتاب‌های شریعتی را مطالعه می‌کرد حتما تفکری انقلابی کسب می‌کرد؟
شریعتی هر چند به طور کامل به لحاظ سیاسی در پیروزی انقلاب نقشی نداشت اما مانند شخصیت‌هایی مثل ولتر و روسو که در انقلاب فرانسه نقشی فکری داشتند، شریعتی نیز چشم‌اندازی برای جامعه ایجاد کرد که مردم به خصوص طبقه متوسط وارد جریان انقلاب شوند. افقی به وجود آورده بود که مردم به استقلال، آزادی و توسعه‌ای فکر می‌کردند که در بطن فرهنگ ایرانی و اسلامی ما شکل می‌گرفت. به این معنا می‌توان گفت شریعتی نقش زمینه‌ساز و ایدئولوژی‌پرداز انقلاب ایران بود. چه‌بسا اگر دکتر شریعتی نبود اصلا انقلاب پیروز نمی‌شد. برای نمونه می‌توان به قیام‌های زیادی در تاریخ ایران مثل ١٥ خرداد اشاره کرد ولی بدیل فکری و آلترناتیو ایدئولوژیک نداشتند که به ثمر بنشینند.
   یعنی شما اعتقاد دارید اگر دکتر شریعتی را از چرخه انقلاب ایران حذف کنیم امکان پیروزی انقلاب نبود؟
منظورم شخص شریعتی نبود. بلکه این جریان فکری مذهبی بود. کسانی مانند مهندس بازرگان، آیت‌الله طالقانی و بسیاری از روشنفکران مذهبی نیز در آن نقش داشتند. بله، اعتقاد دارم اگر این جریان فکری نبود انقلاب پیروز نمی‌شد. اما شریعتی تبدیل به یک نماد شد.
   انقلاب در پروژه فکری شریعتی به چه معنا بود؟
انقلاب نزد شریعتی به معنای عمیق کلمه نوعی تحول فکری- شخصیتی یک انسان بود. انقلاب نوعی دگرگونی در جهان‌بینی بود. همه ابعاد یک انسان را دربرمی‌گرفت، روح و روان، سبک زندگی، تفکر و دیگر مسائل انسان. از نظر متد زمانی که شریعتی در اسلام بعثت پیامبر (ص) را با انقلاب مقایسه می‌کند از آن به عنوان یک راه سوم یاد می‌کند. در راه سوم هدف این است که انقلاب ساختاری صورت بگیرد، ولی در شیوه تفکر انقلاب یک نوع نگاه رفرمیستی است. یعنی دانش گذشته را می‌گیرد و اصلاح می‌کند و قصد ندارد که گسست ایجاد کند. انقلابات جدید به قول هانا آرنت بر خشونت مبتنی هستند برای اینکه قصد دارند با گذشته گسست رادیکال ایجاد کنند و یک امر نو آفریده شود از این نظر حتی به شکل نمادین باید گیوتین ساخته شود و با یک انقطاع ارگانیک رابطه با گذشته قطع شود.
   پس نتیجه می‌گیریم که شریعتی به گسست و انقطاع از گذشته اعتقاد نداشت؟
شریعتی از نظر متدولوژی یا استراتژی انقلاب به یک انقلاب آگاهی‌بخش اعتقاد داشت. آگاهی‌بخشی به معنای معنوی کلمه که در آن مثلا پیامبران می‌آیند تا انسان‌ها را عوض کنند تا راه رهایی‌بخش خود را پیدا کنند. درواقع نوعی خود‌سازی انقلابی مدنظر او بود که از فرد شروع می‌شود و با تکیه بر سه مفهوم آزادی، برابری و عرفان تحولی کیفی در جامعه ایجاد کند و از این طریق جامعه سمت و سوی عقلانی‌تری بیابد. ولی آنچه به عنوان یک انقلاب در بهمن ٥٧ رخ داد خیلی زودرس بود و شریعتی به انقلاب‌های دیرهنگام و طولانی مدت‌تر اعتقاد داشت.
   به نظر شما آیا در نقش شریعتی در انقلاب ٥٧ با نوعی بزرگ‌نمایی مواجه نیستیم که باعث می‌شود نقش اشخاص و گروه‌های دیگر انقلاب کمرنگ‌تر شود؟
این بزرگ نمایی محدود به شریعتی نیست بلکه در مورد بسیاری دیگر از گروه‌ها و شخصیت‌های مبارز تاریخ ایران نیز هست، اما نکته مهمی که درباره انقلابات وجود دارد این است که افراد به طور کامل در ساخت یک انقلاب دخیل نیستند. درواقع انقلابات یک زمان اجتماعی خاصی دارند که دست نیروهای انقلابی نیست بلکه در دست ضرورت‌های تاریخی و اجتماعی است. مثلا تروتسکی عنوان می‌کند اگر ما یک روز پیش‌تر و بعدتر قیام می‌کردیم انقلاب اکتبر ما شکست می‌خورد. به این معنا گروه‌ها و جریان‌ها در آن لحظه تاریخی باید قیام کنند و انقلاب را به پیروزی برسانند برای ما هم ٢٢ بهمن بهترین زمان برای پیروزی انقلاب بود.
   بنابراین آیا قبول دارید که نسل ما امروزه با ایماژ شریعتی مواجه است و گاهی تصویرهایی که از شریعتی و رابطه آن با انقلاب گفته می‌شود بیشتر یک بزرگ‌نمایی است تا خود واقعیت؟
بله اساسا نگاه شریعتی به انقلاب یک چیز متفاوت بود. در نگاه او انقلاب یک امر بلندمدت است که تاثیر عمیق روحی و روانی دارد. در یک انقلاب سیاسی هرچند هیات حاکمه بطور کل دگرگون می‌شود اما شاید به لحاظ عمقی و فکری با تحول چندانی مواجه نباشیم .
   در زمان انقلاب کدام گروه‌ها و جریانات تحت‌تاثیر شریعتی بودند؟ از گروه‌های خاصی می‌توان نام برد (مانند مجاهدین خلق) یا اندیشه شریعتی را باید یک اندیشه همه‌گیر دانست؟
در واقعیت به لحاظ فرهنگی و فکری، شریعتی بر تمام نیروهای مذهبی تاثیر داشته است. بعد از انقلاب نیز بیشتر گروه‌های مذهبی چه آنهایی که وارد حاکمیت شدند و چه کسانی که اپوزیسیون نظام شدند به نحوی تحت‌تاثیر شریعتی بودند اما از نظر استراتژی بود که اختلاف وجود داشت. مثلا استراتژی مجاهدین خلق استراتژی شریعتی نبود.
   می‌دانیم که شریعتی بعد از اعدام بخش عمده‌ای از نیروهای مجاهدین ، سخنرانی تاثیر‌گذاری در یاد مبارزان مجاهد بیان کرد. آیا این به معنای تایید آنها و راه مبارزه مسلحانه   نبود؟
نه اصلا. سخنرانی‌هایی که در تایید مبارزان مجاهد داشتند در واقع مهر تاییدی بر صداقت و انسانیت آنها بود. شریعتی اعتقاد داشت در «اصل نتوانستن»، «بایستنی» هست که ما فقط باید گواهی دهیم و این ایجاد فلسفه‌ای برای شهادت بود. ولی به لحاظ متدولوژی مبارزه، شریعتی به شیوه‌ای چریکی که از امریکایی لاتین وارد ایران شده بود، نقد داشت و می‌گفت آنها خودشان با این روش‌ها در کشورهای لاتین موفق نشده‌اند چگونه می‌توانند اینجا پیروز شوند.
   چرا جریان‌های راست رادیکال فکری امروزه سعی دارند تفکر شریعتی را با جریان تروریستی همسو کنند و به نحوی شریعتی را تئوری‌پرداز تروریست می‌دانند و برای استدلال سخنان خود ارجاع به تئوری مفهوم شهادت در اندیشه شریعتی دارند؟ نظر شما در این باره چیست؟
من فکر می‌کنم جریان‌های اینچنینی اصلا شریعتی و مفهوم شهادت را درست نفهمیده‌اند. نگاه شریعتی به شهادت به معنای گواهی دادن است یعنی زمانی که شما هیچ راهی ندارید با تمام وجود به میدان آمده و می‌گویید «نه» مانند حرکتی که امام حسین(ع) کردند که با خانواده و هست و نیست خود به میدان جنگ وارد شد و به قدرتمندان و فرصت‌طلبان نه گفت. در واقع آن میدان دادگاه بزرگی است‌و گواهی بر امری می‌دهند که بیش از هر چیز جنبه آگاهی بخشی دارد. چون ما در اسلام خودکشی نداریم پس تا آخرین قطره خون مقاومت می‌کنیم اما تن به ذلت نمی‌دهیم این معنایی شهادت است در نزد شریعتی و با معنای کشتن داوطلبانه کاملا متفاوت است. شریعتی در کتاب شهادت رسالت خود را به عنوان یک روشنفکر تبیین و عنوان می‌کند که وظیفه من ایجاد آگاه‌ بخشی است. پیام‌رسانی وظیفه هر روشنفکری است. جمله «زمانی که نمی‌توانی بمیرانی بمیر» از دکتر شریعتی نقل شده و به تبلیغ خودکشی تعبیر شده است در حالی که او می‌گوید در زمانه‌ای هستیم که اصلا نمی‌توانیم بجنگیم و بمیرانیم بنابراین تنها راهی که می‌ماند این است که حرف‌مان را بزنیم و بمیریم. در حالی که در این عملیات‌های تکفیری امروزه شاهد آن هستیم که نوعی جنگ مبتنی بر خودکشی است که کاملا با اسلام هم مغایرت دارد. درواقع اینجا قصد ندارد پیامی بدهد بلکه می‌خواهد یک خسارت عمیقی به دشمن وارد کند مانند کاری که خلبان‌های ژاپنی در جنگ جهانی دوم انجام می‌دادند، این مردن نوعی ادامه جنگ است و پیام خاصی ندارد.
   شنیده‌هایی هست در بیان بعضی از خاطرات که شریعتی در مقطعی از تاریخ حیات خود با رژیم پهلوی همکاری کرد و مقالاتی هم در این زمینه در روزنامه کیهان چاپ کرد. آیا این موضوع صحت دارد؟
نه به هیچ‌وجه صحت ندارد. در اینجا دو مطلب وجود دارد یکی مطالب و تحلیل‌هایی است که آقای روحانی زیارتی عنوان کرده است که هیچ سندیتی ندارد. در زندان شریعتی با تک‌نویسی‌هایی از سوی ساواک مواجه بوده است و شریعتی نیز مطالبی می‌نوشته تا آنها را بیشتر گیج کند. مطالبی درباره انقلاب سفید و اصلاحات و مسائل دیگر اساسا برای ساواک نقش گمراه‌کننده داشته است اما آقای روحانی زیارتی عنوان می‌کند که اساسا شریعتی مطالبی نوشته که اصلا در زندان و بازجویی نبوده است و به رژیم خط و مشاوره می‌داده است که هیچ اعتباری ندارد. مطلب به مقالاتی بازمی‌گردد که شریعتی با سفارش الجزایری‌ها بعد از معاهده الجزایر از زندان آزاد شد و ساواک می‌خواست شریعتی را به تلویزیون بکشاند و او را بدنام کند. ساواک بعد از آزادی شریعتی نیز برای به ثمر رساندن پروژه خود بدون اجازه برخی از دست نوشته‌های دکتر شریعتی را در روزنامه کیهان چاپ کرد که بعدا شریعتی هم همراه با آقای حاج سید جوادی رفت و علیه این قضیه شکایت کرد.
   از هم بندی‌های دکتر شریعتی خاطراتی نقل شده است زمانی که در زندان بودند خدمات بیشتری به دکتر شریعتی ارایه می‌شد مثلا سیگار برایش می‌آوردند در حالی که برای زندانیان دیگر نمی‌آوردند و این بعضی‌ها را نسبت به دکتر بدگمان کرده بود واقعیت امر چه بوده است؟
قضیه این بود زندانی که الان به موزه عبرت تبدیل شده است شکنجه‌گاهی برای اطلاعات‌گیری از انقلابیون و برای زندانی‌ها جایی موقتی بوده است، ولی دکتر شریعتی تمام مدت زندانی خود در آنجا بود به همین دلیل شرایطش با دیگر زندانیان فرق داشت. درواقع آنجا محل زندگی وی بود و بعد از شش ماه خدمات اولیه یک زندانی را اختیار او قرار دادند که به هر زندانی می‌دادند.
   نقدی که به دکتر شریعتی وجود دارد این است که شریعتی یک متفکر شفاهی بود که صرفا از طریق خطابه و ضرباهنگ‌های کلامی مخاطبان را مسحور می‌کرده است و توان عقلانی و اصلاح گرانه را در بین آنها از بین می‌برده است. چه میزان این نقد را قبول دارید؟
این هم یک درک غلطی از دکتر شریعتی است که امروزه شایع شده است چرا که شریعتی بعد از یک سخنرانی درباره شهادت با این عنوان «امروز شهیدان رفته‌اند و ما زنده‌ایم و جا دارد که دنیا بر ما بخندد» در جامعه شناخته شد و اینگونه فرض شده است شریعتی بیشتر یک روشنفکر شفاهی و سخنور با شور عارفانه بوده در حالی که شما اگر زندگی شریعتی را بخوانید ایشان اصلا سخنران نبوده است اتفاقا بسیار منزوی و گوشه‌گیر بوده‌اند، ولی یک دوره‌ای دانشگاه‌ها از او دعوت می‌کنند که سخنرانی کند و این استعداد نهفته شکوفا می‌شود اما همان سخنرانی‌ها هم حالت درسگفتاری داشته است، تعداد سخنرانی‌های اندکی حالت خطابه و هیجانی دارد. شریعتی در کل یک نویسنده بود که روی پاکت سیگار یا دیوار و هر جا که گیرش می‌آمد می‌نوشته است. بنابراین اگر مجموعه کارهای ایشان را مشاهده کنید بیشتر آثارشان مکتوب است برخلاف آنچه فکر می‌کنند روشنفکر شفاهی است. اصلا دوستان همدوره شریعتی در فرانسه تعجب می‌کردند زمانی که می‌شنیدند شریعتی در حال ایراد سخنرانی است، به قدری در بین آنها به سکوت و منزوی بودن مشهور بوده است.
   اخیرا در برخی رسانه‌ها و مجلات روشنفکری سعی دارند پروژه دکتر شریعتی را همسو با پروژه مارکس کنند و به همین منوال انقلاب ایران را یک انقلاب مارکسیستی تفسیر کنند؛ آیا می‌توان شریعتی را یک مارکسیست مذهبی دانست؟
اگر از شریعتی به عنوان رقیب مارکسیست یاد می‌کردند درست‌تر بود. واقعیت امر این بود که شریعتی به شکل سلبی تحت تاثیر مارکسیسم بود و همیشه آن را نقد می‌کرد و به دنبال آلترناتیوهای دیگری بود. اما مارکسیسم را به عنوان یک علم ماتریالیست قبول نداشت. اما مارکس را به عنوان یک متفکر قبول داشت و مورد مطالعه قرار می‌داد و اصولا سه نوع مارکسیسم را از هم تفکیک می‌کرد؛ مارکسیسم دولتی، مارکسیسم علمی، مارکسیسم سیاسی. ولی به طور کل به مارکسیسم یک نگاه انتقادی داشت. البته دکتر شریعتی اگر قرار بود بین چپ و راست جریانی را انتخاب کند؛ چپ بود، یک سوسیالیست خداپرست. اما به مارکس به دلایل مختلف از جمله ماتریالیسم و سانترالیسم نقد داشت. نکته‌ای که امروزه بدان توجه نمی‌کنند منابع مارکس‌شناسی شریعتی بود که تحت تاثیر منابع اروپایی است نه مارکسیسم شرق مانند مارکسیسم لنینیسم، مائوئیسم و... بلکه مارکسیسمی که در اروپا در زمان ارنست بلوخ و لوکاچ تا زمان آلتوسر و گرامشی مطرح بوده است.
   به عنوان سوال آخر اگر نکته خاصی مد نظر دارید درباره شریعتی و انقلاب با مخاطبان در میان بگذارید.
نکته مهمی که مدنظر دارم ایستادن در مقابل کلیشه‌ها درباره شریعتی است. شریعتی را باید دقیق‌تر شناخت و از هرنوع اتهام و نگاه غیرتاریخی به شخصیت و افکار شریعتی باید پرهیز کرد.

منبع ؛

روزنامه اعتماد ، گفت و گو مرتضی ویسی

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آبان
۹۶

مردم مزینان طی روزهای گذشته پذیرای گردشگر و نویسنده آلمانی خانم شارلوت ویدمن از مریدان و علاقه مندان به دکتر علی شریعتی مزینانی بودند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ این نویسنده زن آلمانی که با هماهنگی دکتر احسان شریعتی مزینانی فرزند برومند دکترعلی شریعتی برای دیدن زادگاه فرزند شایسته کویربه مزینان سفر کرده بود با همراهی دکتر حسین ضیایی از اماکن تاریخی مزینان بازدید کرد.

 نویسنده کتاب ایران نوین ضمن ابراز خوشحالی از این سفر به یادماندنی با اقشار مختلف مردمی به گفت و گو پرداخت.

خانم ویدمن با حضور در منزل زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی مورد استقبال خانواده این واعظ توانا قرار گرفت و از آثار دکترشریعتی و پدر بزرگوارش استاد محمدتقی شریعتی مزینانی به ویژه دست نوشته ها و کتب تاریخی خاندان شریعتی دیدن کرد.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۴
آذر
۹۵
 استاد فلسفه و فرزند دکتر علی شریعتی مزینانی گفت: فضای دانشگاه برای فعالیت جنبش های دانشجویی در دولت یازدهم نسبت به دولت گذشته بهتر است.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از ایرنا، دکتر احسان شریعتی مزینانی دوشنبه شب در نشست سیاسی 'دانشجو و زیست اجتماعی سیاسی' در دانشگاه شهرکرد افزود: اگر فضای دانشجویی در این دوره بهتر یا دلخواه نشده، دستکم از گذشته بهتر است یا در آن سطح باقی نمانده است.
وی در پاسخ به سؤال دانشجویی درخصوص علت نبود فضای دلخواه جنبش دانشجویی در دانشگاه پرسید، یادآور شد: فضای دانشگاه ها برای فعالیت تشکل های دانشجویی در دوره روحانی نسبت به دوره گذشته نه تنها بسته تر نشده، بلکه بازتر نیز شده است.
به گفته وی، همین که نشست های این گونه برگزار می شود و جریان اصلاحات براحتی از سوی دانشجویان به نقد کشیده می شود، نشان می دهد که فضا نسبت به گذشته بهتر است.
این نویسنده و استاد فلسفه در دانشگاه گفت: برای بررسی و تحلیل جنبش دانشجویی باید دید که امکاناتی که در اختیار جنبش دانشجویی قرار گرفته، چقدر است و بر اساس این امکانات، آن را تحلیل کرد.
به گفته وی، مسؤولان باید برای شکوفایی دانشگاه، نگران جنبش دانشجویی نباشند و اجازه دهند در فضا دانشگاه به نقد و نقادی بپردازند.
شریعتی گفت: جنبش دانشجویی دارای یک حافظه تاریخی است که باید آن را به عنوان هویت جنبش دانشجویی مورد تأکید قرار داد و نگاه واقع بینانه به این جنبش داشت.
وی یادآور شد: جنبش دانشجویی و دانشجویان نباید متکی به جریان ها و احزاب بیرون از دانشگاه باشند.
به گزارش ایرنا، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی پس از یک و نیم ساعت معطلی در مقابل درب دانشگاه شهرکرد با وساطت رئیس دانشگاه موفق شد در 20 دقیقه پایانی به این نشست ورود پیدا کند.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۱
ارديبهشت
۹۵

دیار تاریخی مزینان که وجه تسمیه اش را زادگاه دانشمندان و اندیشمندان خوانده اند در سال 1333 شمسی شاهد تولد نوزادی در خانواده مذهبی شریفی مزینانی بود؛ پدرش مرحوم کربلایی حبیب الله  انسانی اخلاق مدار و مردم دار ومادرش مرحومه حاجیه خانم فاطمه بانویی زحمتکش و پرتلاش که سعی می کردند  فرزندانشان تحصیل نمایند و با همین نگاه این نوزاد پسر که نام مبارک محمد را برای او انتخاب کرده بودند در همان اوان کودکی به مکتب خانه مرحوم آخوند ، ملاحسن معلمی معروف به حاجی پیغمبر فرستادند و محمد هم  جزو شاگردان انگشت شماری بود که توانست در طی یک دوره تابستانی در مکتب خانه مفتخر به قرائت کامل قرآن کریم شود .

وی پس ازاتمام دوره ی شش ساله ابتدایی به کسب دروس حوزوی در مدرسه ی علمیه شریعتمدار مزینان و کسب فیض از محضرفقیه عالیقدر حاج شیخ قربانعلی شریعتی (ره) پرداخت و پس ازسه سال تحصیل همراه با چند نفر از طلاب مزینانی  برای ادامه ی تحصیل راهی مشهد مقدس گردید و در مدرسه دو درب مشهد به کسب علوم دینی مشغول شد و با تشویق معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی برای تحصیل در آموزش و پرورش عازم تهران شد و درمدرسه عالی شهید مطهری(سپهسالارسابق)طی شش سال موفق به کسب دیپلم  ادبیات گردید .

استاد محمد شریفی  پس از پیروزی انقلاب اسلامی به زادگاه خویش برگشت و در سال ۶۱ واردسنگرمقدس تعلیم وتربیت درآموزش وپرورش شد وپس از ۲۲سال مدیریت در دبستان شیخ قربانعلی شریعتی وشهدای غنی آ باد و ۵ سال معاونت در دبستان شهدای کلاته مزینان نایل به بازنشستگی شده و درکناراین امرمقدس درخدمت رسانی به مردم اعم از۱۲سال حضور در شورای اسلامی، شورای حل اختلاف و عضویت در هیئت امنا مسجدجامع مزینان حضور فعال داشته و در اغلب برنامه های مذهبی و فرهنگی نقش ویژه ای ایفا کرده است . وی که در برگزاری و کارگردانی تعزیه مزینان همیشه یکی از ارکان اصالی این مراسم می باشد پس از فوت استاد محمدعلی فصیحی ، معین البکاء و کارگردان اصلی عاشورای مزینان شد و الحق جانشین خلف این مرد بزرگ نام گرفته است.

این فرزند ادیب و فرهنگی مزینان که از تبحر خاصی در سخنوری برخوردار است ، مجری گری در اعیاد بزرگ  شعبان و مراسم بزرگداشت 29 خرداد سالروز عروج فرزند شایسته کویر دکترعلی مزینانی شریعتی ودعوت از شخصیتهای بزرگ سیاسی اعم از وزرا، مشاورین و معاونین ریاست جمهوری و اساتید و صاحب نظران بزرگ به مزینان را در کارنامه ی کاری خود دارد که آبرو و عزت مزینان و مزینانی بزرگترین آرزو و هدف وی می باشد و در این راه از هیچ خدمتی دریغ نورزیده است.

 مرحوم کربلایی حبیب الله مزینانی پدر معلم مزینان محمدشریفی

معلم مزینان در کنار دکتر احسان شریعتی مزینانی

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan


  • علی مزینانی
۰۴
آذر
۹۴

دکتر احسان مزینانی شریعتی گفت: ایران در مقایسه با دیگر کشورهای اسلامی نسبت به ناامنی‌های ناشی از بنیادگرایی واکسینه شده است و تنها جای امن منطقه است؛ این از کار روشنفکران دینی ریشه می‌گیرد که براساس تجربه‌هایی که داشته‌ایم کشور را در مقابل چنین تفکراتی واکسینه کرده‌اند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)منطقه البرز، دکتر احسان مزینانی شریعتی ، در نشست «شریعتی و امروز» که توسط انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی در سالن غدیر دانشکده علوم انسانی برگزار شد، گفت: امروز به مناسبت هشتاد و دومین سالگرد تولد علی شریعتی این جلسه توسط انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی تشکیل شده است تا بحث «شریعتی و امروز » را باز کنیم و امیدواریم که این بحث تداوم داشته باشد.

وی خاطرنشان کرد: بحث این است که وقتی نامی از شریعتی مطرح می‌شود؛ گذشته‌ای نیز به همراه آن تداعی می‌شود؛ اما شریعتی علاوه بر اینکه حرف‌هایی را مطرح کرده، تاثیراتی نیز بر جامعه گذاشته است.

فرزند دکتر علی مزینانی شریعتی به برداشت‌های متنوع و گاه متناقض از کلام و تاثیر پدرش اشاره کرد و گفت: شریعتی به همه جور اتهامی متهم است؛ این اتهامات گاهی بیان می‌دارد که شرایط کنونی و موجود اثری از تاثیرات کار وی است و عده‌ای نیز او را به همراهی با نظام‌های محافظه کار و خواستار حفظ وضع موجود زمان خود متهم می‌کنند.

این استاد دانشگاه افزود: پس در حال حاضر با سوء برداشت‌های زیادی نسبت به شریعتی مواجه هستیم و البته این سوء برداشت‌هایی که از شریعتی شده است نشان می‌دهد که نمی‌توان آنها را پذیرفت.

وی ادامه داد: فراسوی همه این سوء برداشت‌ها شریعتی را باید در زمان خود مورد بررسی قرار داد و به این سوال‌ها از جانب وی پاسخ داد که او بحران را در چه چیزی می‌دیده است؟ ریشه بحران را چه چیزی می‌دانسته؟ جامعه ایده آل خود را چگونه ترسیم کرده است و راه رسیدن با آن جامعه را چگونه تشریح کرده است.

شریعتی سوءاستفاده از مفهوم تفکر سلفی را گوشزد کرد و گفت: تفکر سلفی که در حال حاضر مورد سوء استفاده قرار گرفته است متعلق به نواندیشان دینی چون سید جمال الدین اسدآبادی است که ادامه آن به شریعتی می‌رسد؛ شریعتی به عنوان یک گفتمان هنوز مطرح است.

وی ورود جهان به تجدد را از طریق پروژه نودین پیرایی یارنسانس اعلام کرد و گفت: رفورماسیون در جهان اسلام نیز در اندیشه سید جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و علی شریعتی ریشه دارد که همچنان مطرح است و البته برداشت‌های درست و نادرست زیادی از آن صورت گرفته است.

فرزنددکتر شریعتی خاطرنشان کرد: حال باید فهم درست این پروژه و روش آن را دنبال کرد؛ به قول نیچه چندبرخورد را می‌توان در مواجهه با یک پدیده از خود بروز داد یکی اینکه بخواهیم گذشته و عظمت آنرا حفظ و بازگردانیم و دوم روش انتقادی و برخورد روشنفکرانه با گذشته است.

این استاد دانشگاه افزود: هرکدام از این دو روش نقطه‌هایی از واقعیت را به ما نشان می‌دهند اما روشی که شریعتی و دیگر نواندیشان دینی در مواجهه تاریخ گذشته در پیش گرفتند یک روش از سرگیرانه و ساختارگشایانه است که به دنبال تصلب و زنگارزدایی از ساختار متصلب ایجاد شده از تاریخ گذشته است.

وی تصریح کرد: این روش به گذشته رجوع می‌کند ولی بر خلاف روش سنت‌گرا که تمایل دارد عظمت گذشته را حفظ کند؛ با نگاهی نقادانه به دنبال تصلب‌زدایی از شرایطی است که تاریخ گذشته ایجاد کرده است.

شریعتی به نواندیشی دینی و عملکرد آن اشاره کرد و ادامه داد: نواندیشان دینی در عین حالی که گذشته را نقد می‌کردند آینده نگر نیز بودند و گذشته را در خدمت آینده قرار می‌دادند.

فرزند دکتر علی شریعتی مثالی برای بیان تفاوت میان ظاهر و باطن اسلام را ذکر کرد و گفت: دین اسلام به دلیل اینکه شرایط یکباره و ناگهانی تغییر نظام موجود فراهم نبود با برده‌داری به طور واضح مخالفت نکرد اما اگر روح اسلام را در نظر بگیریم همه اشکال بردگی را رد می‌کنیم ولی اگر ظاهر را بگیریم به دلیل وجود بردگی در دوران اسلامی بردگی را مجاز می‌شمریم.

وی ادامه داد: عصر ما با عصر پدران ما متفاوت است؛ شریعتی آن روز با پدیده‌ای به نام بنیادگرایی که رشد کرده و هم سنت‌گرایی را می‌کوبد و هم نوگرایی را طرد می‌کند، مواجه نبود.

شریعتی یادآورشد: بنیادگرایی به پدیده ویژه‌ای تبدیل شده است که در حال رشد بوده و همانند فاشیسم و نازیسم اما در شرایط امروز عمل می‌کند و البته پدران ما چنین پدیده‌ای را ندیده بودند.

این استاد دانشگاه به ناامنی‌های ناشی از بنیادگرایی کنونی از پاریس تا خاورمیانه اشاره کرد و گفت: جهان کنونی با ناامنی زیادی مواجه است و آنطور که پیداست امروز ایران تنها جای امن جهان است که از خطر تفکرات بنیادگرایانه در امان است.

شریعتی مهم‌ترین دلیل این امنیت را عملکرد روشنفکران دینی دانست و افزود: ملت ما امروز به خاطر تجربه‌های گذشته و دستاوردهای مثبت روشنفکری دینی نسبت به خطر بنیادگرایی واکسینه شده است و از این جهت از تمامی کشورهای اسلامی امن‌تر هستیم.

در ادامه این جلسه فرزند دکتر شریعتی به پرسش تعدادی از دانشجویان حاضر در سالن پاسخ گفت که در جواب به سوالی مبنی بر شباهت دنیای امروز با دنیای شریعتی گفت: همانطور که در زمان وی قطب بندی سوسیالیسم و کاپیتالیسم جهان را تقسیم کرده بود امروز نیز این قطب بندی‌ها ادامه دارد با این تفاوت که ایدئولوژی‌ها پایان یافته و عصر پساها فرارسیده است و جهان به دو بخش شمال و جنوب تقسیم شده است.

وی در پاسخ به اینکه شریعتی را باید سیاست مدار بدانیم یا جامعه شناس گفت: شریعتی از دوران جوانی مبارزی سیاسی بود که البته از این مبارزه‌ها متحمل فشار و زندان نیز شد اما در دوره آخر و زمانی که به ایران باز می‌گردد مشکلات جامعه ایران را در مفهومی به نام «استحمار» می‌بیند.

این استاد دانشگاه افزود: شریعتی جامعه آن روز را در بند دین و مذهبی می‌بیند که تا وقتی آن را از زندان ارتجاع نجات ندهیم امیدی به اصلاح آن نیست. شریعتی به دنبال بازنگری درون دینی است و البته در دوران جوانی به دنبال تغییر نظام سیاسی حاکم بود.

یکی از دانشجویان حاضر مساله مشکوک بودن مرگ دکتر شریعتی را مطرح کرد که وی بر این مساله صحه گذاشت و خاطرنشان کرد: این مرگ مشکوک و غیر طبیعی بود و به دلیل مشکلات ناشی از بعد مسافت و به دلیل وقوع حادثه در خارج از کشور این مساله مشکوک مانده است اگرچه همچنان بررسی‌ها ادامه دارد.

وی در توضیح جامعه ایده‌آل و مورد نظر دکتر شریعتی گفت: در اندیشه شریعتی، سوءبرداشت از دین و «استحمار» ریشه تمام مشکلات ما بود؛ پس برای رفع آن به انقلابی فرهنگی نیاز بود تا بعد از آن به جامعه‌ای آزاد، برابر و معنوی دست یابیم.

این استاد دانشگاه خلاصه جامعه ایده‌آل شریعتی را الهام گرفته از پیامبران الهی دانست و گفت: نهایت خواسته وی آزادی، برابری و عرفان است که در چارچوبی سوسیال دموکراتیک جریان دارد و از نظر فرهنگی نیز اخلاقی و متعالی است.

فرزند دکتر شریعتی در پایان روش رسیدن به جامعه ایده‌آل را روش انقلابی به معنای جدید دانست و افزود: این روش نه به دنبال اسقاط نظام از پایین و نه به دنبال اصلاح آن از بالا بود بلکه سعی داشت با انقلابی ارزشی با آگاهی و آزادی بخشی رفتار انسان را عوض کند.

  • علی مزینانی
۰۳
آذر
۹۴
به گفته احسان شریعتی، علی شریعتی قرآن را کتابی متافیزیکی نمی‌داند و می‌گوید روش قرآن متافیزیکی نیست و ما مفاهیمی مانند عقل نداریم، بلکه تعقل و فعل خردورزی داریم که یک پروسه است.
دوم آذرماه، زادروز تولد علی شریعتی، معلم انقلاب، خطیب، نویسنده و اندیشمند ایران اسلامی است و انتشار مصاحبه با فرزند شریعتی کوششی است در بازخوانش وی؛ احسان شریعتی هنوز معتقد به تاثیر شریعتی در همه سطوح جامعه ایران است. احسان شریعتی به بررسی ابعاد اندیشه شریعتی و نیز نواندیشی دینی در جهان معاصر می‌پردازد.

فهم شریعتی تا چه حدی متاثر از احادیث بود؟
شریعتی نسبت به احادیث و روایات رویکرد تاریخی دارد، آن‌ها را بر اساس تاریخی فهمیده و برای فهم وقایع تاریخی به کار می‌برد و البته معنای قدسی هم در این میان نهفته است. این نکته‌ای است که زیاد در گذشته به آن توجه نمی‌کردند و فکر می‌کردند اگر شیعه بحث تقیه را مطرح می‌کند، بحث در واقع کلامی است و عقاید باید همیشه پنهان شود و این جا سوالات زیادی ایجاد می‌شد که چرا باید عقایدمان را پنهان کنیم و برخی اوقات واکنش‌هایی مانند آنچه در میان بهاییان رخ داد، روی می‌دهد که معتقد بودند اتفاقا باید همه عقایدمان را آشکار کرده و بر آن تاکید کنیم.
باید دانست تقیه ربطی به ابن الوقت بودن ندارد و نوعی رازدار بوده و از اصول مبارزه است و باید تقیه را در زمان خاص  خود و کاربردی که داشته است، تفسیر کرد. شریعتی احادیث را در بستر تاریخ فهمیده است. برخی از عقاید تبدیل به اصولی جزمی شده است و مثلا نماز خواندن به شکل خاصی صورت می‌گیرد. آداب و رسوم از نظر شریعتی منشائی تاریخی داشته است و با سنت‌های بومی و محلی غیر اسلامی و قبل از اسلام مخلوط شده است و وقتی شما به حج می‌روید متوجه این تفاوت‌ها می‌شوید و اینکه چگونه تفاوت‌ها وجه اسلامی پیدا کرده است. خلط سنت و دین، سنت‌های غیردینی را نیز دینی کرده و باید به خود قرآن باز گردیم.
این شبیه بحث ذاتی و عرضی که بعد‌ها مطرح شده است، نیست؟ یعنی بخش‌هایی از قرآن که ذاتی‌اند، ثوابت هستند؟
این‌‌ همان بحث است، اما متد ذاتی و عرضی متدی متافیزیکی است و شریعتی با آن مخالف است و می‌گوید روش قرآنی متافیزیکی نیست و ما مفاهیمی مانند عقل نداریم، بلکه تعقل و فعل خردورزی داریم که یک پروسه است و وقتی در قرآن از روح پرسیده می‌شود، بیان می‌شود که از امور الهی است و به همین دلیل که خداوند کارکرد روح را مطرح می‌کند، اما اینکه روح چیست، موضوع قرآن و اسلام نیست.
شریعتی تمایزی و تقدمی میان ناسوت و لاهوت قائل نبود، درست است که امری ذاتی داریم که جهان شمول و همیسشگی است، اما اتفاقا بر عکس اهمیت ذاتی برای کسانی که بحث ذاتی و عرضی دین را بعد از انقلاب مطرح کردند، برای شریعتی این مهم است که عرضی دین چه مشکلاتی را و چگونه، حل می‌کند و نه اینکه عرضی را کنار بگذاریم. شریعتی به دنبال این است که اعراض یا شریعت هم مهم است، چون ما را پیش می‌برد و در همین راستا است که فقه برای او بسیار مهم است، زیرا موجب تحول حقوقی شده است و نقد او این است که فقه متصلب شده است و خود مانع تحول حقوقی شده است و همین تصلب یکی از عللی است که باعث شده است تا ما الان در اسلام فیلسوف سیاست نداشته باشیم. پارادوکسی که پیش آمده این است که اسلام چون توجه حقوقی داشته است باعث تحول می‌شد، اما همین توجه حقوقی حالا مانع کاکرد دین شده است.  
اتفاقا اعراضی مانند حقوق و سیاست و اخلاق مهم‌اند و شهروندان با برخورداری از اعراض متناسب می‌توانند به اموری اصلی دینی و معنوی بپردازند. پس باید مدینه عادلانه و آزاد درست شود که دین شکوفا شود. در شرایطی که استبداد و استثمار مثل مکه بود چنین کاری نمی‌شد و مسلمانان در مکه در سرکوب و تفتیش بودند، در حالی که در مدینه آزادی سیاسی به وجود آمد و قراردادی که شد بین همه قبایل مسیحی و یهودی و مسلمان نوشته شده بود، چون قراداد سیاسی بود و آزادی دینی را محترم می‌شناخت.
دکتر علی شریعتی چه نسبتی با تفسیر داشته است و نظرشان در خصوص تفسیر قرآن چیست و اگر مطالعات تفسیری داشته‌اند، چه نسبتی با مفسران داشته‌اند؟
ایشان تفاسیر را خوانده و در ترجمه‌ها دقت کرده بود، مثلا ترجمه اخلاص به یکتایی، که می‌گفت در نسخ قرن چهارم آن را یافته است، ولی از طرف دیگر در این‌ها محدود نمی‌شد. یک بار به شوخی پدرشان به ایشان گفته بود که برداشت‌های تازه‌ای که می‌کنید را از کجا می‌آورید، در حالی که ما این‌همه تفاسیر را خوانده‌ایم، نیافته‌ایم که دکتر شریعتی جواب داده بود که این حرف‌ها دقیقا به دلیل نخواندن آن تفاسیر بوده است.
به نظرم سهروردی است که بیان می‌کند باید آیات را طوری خواند که انگار الان دارد نازل می‌شود و شما باید برداشت و تجربه‌ای خاص از آن پیدا کنید. استاد محمدتقی شریعتی هم در تفسیر نوین که نام دیگر قرآن است، به دنبال عرضه نشان دادن نوین بودن قرآن بوده است. شما با مستند کردن به تفاسیر دیگران در گذشته، محدود به برداشت‌های گذشتگان می‌شوید، در حالی که شما باید فلک را سخت بشکافید و طرحی نو دراندازید.
واقعیت هم این است که اگر شما سنت را بشناسید می‌توانید طرحی نو دراندازید و نمی‌توان بدون شناخت از گذشته امری جدید پیشنهاد کرد. مثلا شعر حجم که جدید‌ترین سبک شعر است، اما برای اینکه هجو از کار درنیاید، باید شما حافظ و شعر سنتی را خوانده باشید. شریعتی البته تحصیلاتی در خصوص علم سنتی داشت و هم به دنبال ابتکار بود. به قول هگل نوآوری راستین تربیت راستین می‌خواهد و شما باید تربیتش را داشته باشید و از طرفی نو باشید.
وقتی رجوع مستقیم به متن پیش می‌آید یک سری برداشت‌های خشونت بار ممکن است از متن انجام شود که نمونه‌اش داعش است، یا قوچانی مطرح می‌کند که روشنفکری دینی نیای داعش است، در این خصوص چه نظری دارید؟
این‌ها برخوردهایی ابزاری از متن است. به این معنا، اگر اسلام هم دین این جامعه‌ها نبود، ممکن بود پدیده‌ای مثل پل پوت به وجود بیاید. درست است که جهان اسلام در حالت بحرانی است، اما در فرهنگ‌های دیگر مانند بودایی‌ها که بسیار صلح طلب هم هستند، به یک باره قتل عام‌های عجیب و غریبی علیه مسلمانان در برمه رخ می‌دهد.
دین امری خطیر است، زیرا شما با امر قدسی سر و کار دارید که از امور ظاهری فرا‌تر می‌رود. مانند کیرکگارد که بحث قربانی را مطرح می‌کند، اگرچه از نظر اخلاقی ایراد دارد، اما به لجاظ سمبلیک خداوند می‌خواهد برای حقیقت خدا و معنویت از عزیز‌ترین وابستگی‌ها دست برداری و هر کس اسماعیلیش می‌تواند چیز خاصی باشد، اما این تفسیر کیرکگارد به لحاظ ظاهری می‌تواند در حرکت‌هایی مانند داعش تعبیر شود.
این نشان می‌دهد که خوانش درست و فهم معنا اهمیت زیادی دارد و اگر دین ظاهری و جزمی و صوری بشود و صورت‌گرایی دینی حاکم گردد، می‌تواند شرایط وحشتناکی پدید بیاید و جامعه به جاهلیت بر گردد. اسلام در زمان جاهلیت‌ زاده شده اما ضد آن بوده است. تعریف اسلام طبق آنچه گلدزیهر و برخی از اسلام‌شناسان بیان کرده‌اند حلم است.  فرق میان مسلمان و جاهل در علم نیست بلکه در حلم است، مسلمان یعنی کسی که متمدن شهری بوده و صلح آورده است، اما جاهل به معنی که الان است لمپن و لات و چاقوکش خوانده می‌شود. اسلام می‌خواست توحش قبایل را در مقابل نظامی مدنی و توحیدی قرار دهد.
اما اسلام بسیاری از قوانین عربستان آن زمان را پذیرفت و این‌ها آداب و رسوم جاری بوده است، برخی معتقدند باید بردگی احیا شود و داعش نیز چنین است. رفتار داعش هیچ ربطی به سلفی که سیدجمال می‌گوید ندارد، در حالی بازگشت به سلف صالح که شعار سید جمال بود، معنی‌اش این نبود که به شرایط آن دوره و زیست تاریخی آن برگردیم، بلکه به دنبال این بود که ما باید به پیام اسلام توجه کنیم که در آن سیستم جاهلی آن زمان چه تغییری داد و ما اکنون در خصوص جاهلیت جدید و استعمار و برای فهم وقایع تاریخی روز باید به پیام اسلام توجه کنیم و البته سیدجمال خیلی بر علم، فلسفه و دستاوردهای تمدن جدید از جمله مدنیت و دموکراسی تاکید داشت و خودش منشا همه انقلاب‌های دموکراتیک، ضد استعماری و ناسیونالیستی در کشورهای عربی و اسلامی شده و از تفکراتی مدرن برخوردار بود، اما سلفیان جدید نوعی سنت‌گرایان اقتدارگرای سیاسی‌شده هستند و می‌خواهند به گذشته برگردند و ربطی به نواندیشی ندارند و نواندیشی بدیل این سنت‌ها مانند داعش است و نباید در اینجا مغطله انجام داد.
آیا داعش ثمره نوعی توقف اندیشه دینی از زایش و نوآوری نیست؟
متوقف شدن برداشت‌های نو از دین به خشونت دینی کمک می‌کند و این را در همه کشورهای اسلامی می‌توان ملاحظه کرد. ما از زمان شریعتی این بحث‌های نظری و فرهنگی را داشته و تجاربی داشته‌ایم که جامعه ایران به نوعی در مقابل این خشونت‌گرایی واکسینه شده است.
توقف روند نواندیشی دینی یا ضعف آن پرسشی ایجاد می‌کند که چرا نواندیشان دینی در جهان اسلام نتوانستند توده‌ای بشوند، درحالی که اصلاح گران مسیحی دهقانی و مردمی شدند و بخشی از عالم مسیحیت به این نواندیشی گرویدند، اما در عالم اسلام هنوز جای کار وجود دارد و ما یک انحطاط تمدنی داریم و توده مردم در کشورهای اسلامی دچار عقب ماندگی تمدنی، تاریخی فرهنگی ساختاری هستند.
وقتی می‌گوییم عقب‌ماندگی یا انحطاط یا هر اسم دیگری، فقط استضعاف مادی مطرح نیست و بعد فکری را هم در بر می‌گیرد. الان البته با توجه به ابزارهای اطلاعاتی و انقلاب سایبرنتیک، اختلاف سطوح در زمینه ذهن و اطلاع و آگاهی کم می‌شود و ما در دور‌ترین نقاط که از نظر تمدنی رشد نکرده‌اند با ابزارهای جدید آنچه در دنیاست را می‌توانند مطلع شوند که خود حرکت‌های جدید منطقه‌ای این را نشان می‌دهند. اینکه امواج مردمی راه می‌افتند و به جایی می‌روند که امنیت است به این خاطر است که فهمیده‌اند اگر مکان خود را تغییر دهند وضعیت معیشتی‌شان به کل تغییر می‌کند و این آگاهی، اطلاعات و نقشه راه را هم از روی همین نرم‌افزار‌ها به دست می‌آورند. راهپیمایی مسلمانان دارد تبدیل به راهپیمایی قرن می‌شود و خارج از بحث قرآنی، امروزه جهان تبدیل به دهکده کوچکی شده است و شما نمی‌توانید کشورهایی را بمباران کنید و عواقب و پیامد‌هایش به شما بازنگردد و نمی‌توان از بالا بمباران کرد و مشکلات را حل کرد.
از این طرف ما باید این مساله را ملاحظه کنیم که این تحولات چه تاثیرات فرهنگی دینی و اخلاقی خواهد داشت و برداشت‌های منفی که از دین و قرآن می‌شود، می‌تواند چه دافعه‌ای ایجاد کند و چه خدمتی به دشمنان این فرهنگ انجام دهد.
دکتر شریعتی معروف به معلم انقلاب بود و برخی از نقد‌ها به ایشان بحث رادیکال کردن اسلام بود، شریعتی هنوز تاثیرگذار است، به نظر شما شریعتی امروز کجای فرهنگ ما قرار دارد؟
شریعتی امروز مقداری به ادبیات کلاسیک ما تبدیل شده است و شما می‌توانید ببینید که کتاب‌های ایشان جزو کتاب‌هایی است که  تیراژشان بعد از کتاب‌های ادبی و دینی  جایگاه بالا و ثابت دارد و این خود نشان دهنده این است که ما از سویی نیاز به نوشریعتی داریم، یعنی برداشت‌های تازه‌ای که از گفتمان بر اساس شرایط تازه باشد و از سویی نقطه قوتش این است که تثبیت شده است و نمی‌شود آن را حذف کرد.
در بین توده جامعه ما، شریعتی مقامی تثبیت شده یافته است که شما می‌توانید در مناطق مختلف در میان همه ایرانیان آثاری از تعلق خاطر مردم به شریعتی را ببینید. شریعتی الان به هر شکلی در جامعه ما دیده می‌شود و این نشان‌دهنده حضور وی است. برداشت‌های بسیاری از شریعتی وجود دارد که نمی‌توانند همه صادق باشند، زیرا با هم ضد و نقیض هستند و هم را خنثی می‌کنند و نشان می‌دهد هیچ کدام از این‌ها درست نیست و باید یک شریعتی‌شناسی وجود بیاد که نشان دهد اصل حرف چه بوده است.
درباره ایده نوشریعتی یا شریعتی ۲ چه می‌توان گفت، این ایده چیست؟
شریعتی چند بعید کویریات، اجتماعیات و اسلامیات دارد، از اسلامیات امروزه نقد سنتش مطرح است و یا در کویریات چون ما به نوعی زیبایی نیاز داریم، بیشتر مورد توجه قرار دارد که خیلی مهم هم است. ظاهر و لحن شریعتی هم حتی جذابیت‌هایی داشت و می‌توانست از نظر زیبا بودن جذاب باشد. از سویی دیگر بسیاری از نظریات در شریعتی حالا دیگر بی‌مورد و منسوخ شده است و دیگر کارکرد ندارد و موضوعیت خود را از دست داده است. زمانی که شریعتی شعار بازگشت به خویش می‌داد، ما خویشی نداشتیم ولی حالا بعد از انقلاب ما دارای خویش شده‌‎ایم، و حالا باید دید این بازگشت به خویش به چه معناست و به نظر می‌رسد که به معنای خود اندیشی است و این در گفت‌و‌گوی درونی است و این پتانسیل و ظرفیت را نیز برای بقا و تفسیر مجدد دارد.

منبع: انتخاب

  • علی مزینانی
۰۸
شهریور
۹۴
دکتر احسان شریعتی مزینانی فرزند برومند فرزندشایسته ی کویر دکتر علی مزینانی شریعتی که به منظور شرکت در مراسم ترحیم زنده یاد مصیب عطاری به سبزوار مسافرت کرده است با حضور در زادگاهش مزینان از آماده سازی تندیس پدرش بازدید کرد.









عکس : مهدی مزینانی(آزاده)
  • علی مزینانی
۰۵
شهریور
۹۴
شاید خیلی ها در سبزوار نام مصیب عطاری را نشنیده باشند اما گاه ماشینی را که با عکس دکتر علی شریعتی در خیابان های این شهر تردد می کرد و یا مغازه ای سوپر مارکتی که در خیابان چهل متری مزین به تمثال فرزندشایسته ی کویراست و هم کتاب های او در آن موج می زند دیده باشند و ساده از کنار آن گذشته اند.
 راننده ی این ماشین و مدیر سوپرمارکت شریعتی کسی نیست جز مصیب عطاری شریعتی دوستی که هر جا در ولایت خود نامی و یادی از دکتر و خانواده ی معظم او بود خود را به آنجا می رساند و ارادتش را اعلام می کرد حتی در تهران نیز با شاهدان کویرهمراه شد و به بنیاد شریعتی آمد و ساکت و آرام در گوشه ای نشست و به سخنان فرزندان شریعتی گوش می داد. اکنون او دیگر در میان مانیست و سوم شهریور درست در شب میلاد امام رضا (ع) دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
مصیب سال 1354 در روستای یحیی آباد به دنیا آمد و پس از مهاجرت به شهرستان سبزوار به تحصیل ادامه داد و در رشته ی ریاضی فیزیک موفق به اخذ دیپلم شد.6 برادر و پدر بزرگوارش به شغل عطاری مشغول بودند و مصیب نیز همین شغل را انتخاب کرد اما لحظه ای از مطالعه دست برنداشت. او عاشق شریعتی بود و تمامی آثارش را چندین بار مطالعه کرده بود و هرگاه می خواست پیام تبریک و یا تسلیتی برای دوستان بفرستد جمله ای از شریعتی را انتخاب می کرد و می فرستاد. هیچ ادعایی نداشت و همیشه می گفت من سواد آن چنانی ندارم البته منظورش این بود که چون مدرک دانشگاهی ندارد شاید در بین جامعه ی دانشگاهی جایی ندارد ولی حقیقت چیز دیگری بود و مصیب با خواندنی که شریعتی به او آموخته بود می خواند و می خواند و می خواند و معطر به دانشی شده بود که بسیاری از کسانی که میز و صندلی دانشگاه ها را تجربه کرده اند در حسرت دانسته های او مانده اند.
مصیب عطاری عاشق شریعتی بود و این عشق نه فقط برای جلوه دادن خود در جایی و یا به کسی بود او با سخنان فرزند شایسته ی کویر مزینان زندگی می کرد و تا پایان عمر کوتاهش این عشق را همراه داشت.


فرزندان شریعتی  نیز که هرگز میانه ای با عالم سیاست ندارند ! و کمتر در مراسم رجال سیاسی شرکت می کنند وقتی خبر فوت مصیب عطاری را شنیدند تنها به فرستادن پیام اکتفا نکردند و دکتر احسان که به خوبی از ارادت مصیب نسبت به پدر و خانواده اش آگاه بود همراه با فرزندش و جمعی از همشهریان مزینانی در مراسم ترحیم او شرکت کرد تا به فرزندان این بزرگمرد گمنام صبوری را هدیه نماید و تمامی بستگان مصیب دانستند که این محبت و ارادت یک طرفه نیست ...
شاهدان کویرمزینان فقدان همراه خویش را به خانواده معزز عطاری تسلیت می گوید و  برای آن مرحوم غفران و رحمت و اجر جزیل از خداوند متعال مسئلت می نماید.







عکس : مهدی مزینانی (آزاده)



  • علی مزینانی
۲۱
خرداد
۹۴

 هشت روز دیگر سالروز شهادت فرزند کویر مزینان می رسد روزی که با رجعتش سرآغاز خیزش دانشجویان و حرکت توفنده ملت علیه رژیم ستمشاهی شد و او شریعتی شد برای نسل امروز و هر روز سخنان ارزنده اش حتی به طنز بعضی از کسانی که می خواستند شخصیت او را بد جلوه دهند؛ هادی راه و گرمی محافل مشتاقان شد .

سی و هشت سال از شهادت دکتر علی مزینانی شریعتی می گذرد چه برایش سالگرد بگیرند و چه به بهانه های مختلف یادی از او نکنند شریعتی شریعتی است و این شمع کویر همیشه نامیراست و پسر مزینان نامش نامی ترین نامداران مزینان ، سبزوار و خراسان بزرگ است...

شاهدان کویرمزینان به مناسبت فرا رسیدن سی و هشتمین سالگرد شهادت فرزند شایسته ی کویر دکتر علی مزینانی شریعتی همانند سالهای گذشته هر روز مطلبی تازه که تا کنون در در این پایگاه منتشر نکرده تقدیم مخاطبان گرانمایه می نماید و در این راه از تمامی فرهیختگان مزینانی و غیر مزینانی طلب همراهی می نماید تا چنانچه خود نوشته ای دارند و یا مطلبی شایسته ی بازنشر در فضای مجازی سراغ دارند  برای ما به ایمیل alimazinani@mihanmail.ir  ارسال نمایند.


۹۳۰۳-۵t323


سفارش دکتر به پسرش بود که: «اگر می‌خواهی در دستان هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی، فقط یک کار کن… بخوان و بخوان و بخوان»

پدرم می‌گفت، آزادی یعنی آزادی مخالف

دکترعلی شریعتی دارنده پروژه‌ای است که البته با او شروع نشده و بعد از او نیز متوقف نمانده است، طرحی برای تحول اجتماعی و شیوه زندگی که موافقین و مخالفین خود را حتی در میان دوستداران خود شریعتی دارد. احسان شریعتی را می‌توان به‌راحتی به پرسش گرفت و با او صمیمانه به گفت‌وگو نشست.

فرزند ارشد و تنها پسر دکتر علی شریعتی. کسی که مخاطب بخشی از نامه‌های معروف و تاثیرگذار پدرش در روزهای طوفانی منتهی به انقلاب بود. یکی از مشهورترین دیوارنوشته‌های آن روزهای به‌یاد ماندنی، این سفارش دکتر به پسرش بود که: «اگر می‌خواهی در دستان هیچ دیکتاتوری گرفتار نشوی، فقط یک کار کن… بخوان و بخوان و بخوان»! شریعتی پسرش را به عنوان نماینده سیل مخاطبانش محسوب می‌کرد و امید داشت که احسان راه ناتمام او را در پیش گیرد. احسان ۱۸ساله که به خواست پدر برای تحصیل در آمریکا اقامت گزیده بود، در ابتدای تحصیلات آکادمیکش، پدر را از دست داد پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در آمریکا و اروپا در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبت‌نام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود فلسفه اگزیستانسو فنومنولوژی کرد.

شریعتی در سال ۱۳۸۶ و به‌مناسبت سی‌امین سالگرد درگذشت علی شریعتی به ایران برگشت و در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد.

در ترم اول تدریس او در دانشگاه تهران، درس فلسفه‌های اگزیستانس به او واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی به تدریس فلسفه‌های جدید و معاصر در دانشگاه تهران پرداخت. او گاهی به عنوان استاد داور پایان‌نامه‌ها در دانشگاه تهران حضور می‌یابد. سی و ششمین سالگرد درگذشت استاد بزرگ علی شریعتی بهانه‌ای شد تا با وی گفت‌وگو کنیم، مشروح مصاحبه تفصیلی «آرمان» با این استاد دانشگاه در ذیل آمده است:

آقای دکتر برخی می‌گویند که اندیشه را در ابتدای امر دکتر شریعتی بر اساس افکار و اعمال سید جمال الدین اسد آبادی بنیاد گذاشته، آیا شما این تعبیر را قبول می‌کنید؟
اصطلاح اسلام سیاسی توسط مستشرقین اروپایی به وجود آمد و بعد رایج شد واکنون هم ما به کار می‌بریم. اشخاصی مثل اولیویورای فرانسوی و اینگونه شرق‌شناسان، یعنی ایران و اسلام شناسان، این اصطلاح را آوردند برای اصطلاح که چند دهه است در جهان اسلام شروع شده که بعضی اوقات غربی‌ها می‌گویند ولی این اصطلاحات دقیق نیست زیرا اسلام به ذات خودش از روزی که پیامبر (ص) یک دولت شهری را ایجاد کرد، سیاسی بوده و همچنین اسلام به عنوان یک پارامتر دینی، عقیدتی و فرهنگی در همه معادلات سیاسی و تحولات تاریخی نقش بازی کرده است.

دین اسلام از روزی که آمده با امپراتوری‌ها درگیر شد و تا به امروز نقش سیاسی بازی کرده است. بنابراین این اصطلاح اسلام سیاسی رسا و روشن نیست. ولی اگر منظور احیاگری، اصلاح‌گری رنسانس، رفرماسیون معادل‌های اسلامی آن چیزی باشد که در غرب به آن نوزایی و بازپیرایی دینی می‌گویند، بله، این جریانی است که از زمان سید جمال‌الدین اسد‌آبادی تا اقبال لاهوری و تا دکتر شریعتی در ایران یک پروژه‌ای بوده که خیلی به هم پیوسته بوده و یک از حلقه‌هایش شریعتی است ولی پیش از او و پس از او هم تداوم خواهد داشت.

منظورتان این است که دکتر شریعتی از راه و اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی الگوبرداری کرده؟
بله، یعنی سید جمال الدین اسد آبادی را یک پیشگام یا یک بنیانگذاری می‌دانستند که یک پروژه‌ای را طرحی افکنده برای رنسانس نوزایی عالم اسلامی، و بویژه چون از ایران خاستگاه آن بوده است، در ایران هم در نهضت‌های تنباکو و مشروطه و غیره می‌بینیم که اثر آن احساس می‌شود، ولی واقعیت این است که او در سطح بین‌المللی کار می‌کرد، یعنی جهان اسلام و حتی به غرب رفت و با متمکنین غربی وارد بحث شد.

تا چه حد آثار و تفکرات لویی ماسینیون روی رویکرد استاد شریعتی موثر می‌دانید؟
لویی ماسینیون شرق شناس و اسلام شناس بزرگی بود تلاش او این بود که اسلام و مسیحیت را به هم نزدیک کند. خودش در تاثیر عرفان اسلامی قرار داشت بویژه حلاج که تمام عمرش را برای نوشتن زندگی حلاج گذاشت و البته درباره سلمان فارسی هم کار کرده است که درباره سلمان فارسی که دکتر شریعتی آن را ترجمه کرده است و همچنین حضرت فاطمه (س) که در فاطمه فاطمه است دکتر تاثیر آن را می‌بینیم. لویی ماسینیون یک نگاه معنوی بین ادیان توحیدی داشت. که بتواند بویژه در عرفان پلی را بزند.

چون به عرفان خراسانی و ایرانی اولیه یعنی بینش آن عرفان حالی یا عرفان شهودی نزدیک بود که تاثیر آن را بر دکتر شریعتی می‌بینیم هست. اما بعضی از شاگردان ماسینیون مثل هانری کربن تحت تاثیر سهروردی که خود ماسینیون به او معرفی کرده بود و بعدابن عربی قرار داشتند. در این جا یک تفاوت‌هایی بین ماسینیون و هانری کربن هست که همان تفاوت را ما بین شریعتی و سایر نحله‌های عرفان نظری وحدت وجود می‌بینیم.

به نظر شما یا خیلی از کارشناسان آقای دکتر شریعتی اصلا توجهی به عرفان داشتند. ما می‌بینیم که نوشته‌های ایشان حالت عارفانه هم دارد اما این بحث اسلامی که به عنوان راه مبارزه معرفی کرده بودند تا چه حد با عرفان ارتباط داشت؟ آیا می‌شود چیزی را بازخوانی کرد؟
بله، عرفانی که مدنظر دکتر بود. آن سنت عرفان اولیه خراسانی، تسامح و عرفان حالی و شهودی بود که ماسینیون هم در غرب روی آن کار کرده ولی دکتر شریعتی در تفاوت با عرفان نظری، عرفان قالی یا عرفان وحدت وجودی، برای آن یک نقش مسئولیت اجتماعی هم قائل بوده است. یعنی می‌گفت این جنبش‌های عرفانی، جنبش‌های انقلابی هم بودند. مثلا شما می‌بینید در جنبش‌هایی مثل نقطویه، سربداریه و حتی تا صفویه در آغاز، اینها یک نقش اجتماعی مستقیمی پذیرفته‌اند.

نقشی که سر بداریه در همه جا بازی کردند. به جرات باید گفت این عرفانی نیست که دنیا گریز باشد و انزوا گرا باشد بلکه عرفانی است که تعهد اجتماعی دارد. و مشخصاتی دارد که آن را با عرفان‌های صوفیانه هندی و دنیا گریز متفاوت می‌کند، ولی علاوه بر آن باز شریعتی یک بازخوانی از همان عرفان سنتی هم می‌کند یعنی با فلسفه‌های اگزیستانست جدید و یک نگاه مدرن به عرفان که در مثلث تکلیف عرفان برابر با آزادی که از آن صحبت می‌کند، دارد. این عرفانی است که با عقلانیت انتقادی، اجتماعی یعنی آزادی‌های برابری طلبی، رابطه تناسب و تعادل و رابطه اکمال متقابل دارد. این طور نیست که فقط معنویت باشد و تعالی خواهی فردی درونی و دنیا و سیاست گریز.

راه و تفکر پدر بزرگ شما مرحوم محمد تقی شریعتی در جهت‌گیری فکری استاد چقدر موثر بود؟
استاد محمد تقی شریعتی در واقع بیشترین تاثیر بین آن معبودهای من به قول دکتر در کتاب کویر ذکر می‌کند داشته است. خود کتابخانه استاد، آموزش استاد و راهی که باز کرد در زمینه نو اندیشی دینی با تشکل کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، بعد از شهریور ۲۰ ایشان یک جلسات قرآن و تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مشهد داشت که بعدا به تشکیل کانونی انجامید. این کانون، که خود دکتر علی شریعتی هم در آن زمان شاگرد این کانون بود، در ترجمه‌های اولیه‌ای که از جودت مصری می‌کنند، اصول اقتصادی اسلام یا خود استاد ترجمه می‌کند و ابوذر غفاری که دکتر شریعتی ترجمه و تالیف می‌کند. می‌بینیم که این همسویی و تاثیر اولیه را استاد بر دکتر داشته است.

با توجه به این ۳ پیشینه، آقای دکتر تاثیر داشتند. چشم‌انداز انقلاب اسلامی را در تشکیل یک حکومت اسلامی، بر اساس نو اندیشی دینی تصور می‌کردند. آیا این همان چشم‌انداز مدنظر استاد شریعتی بود.
بهتر است بگوییم اسلام نواندیش. به هر حال در برابر اصولگرایی یا سنت گرایی یک نوع اندیشی نوگرایی هم داریم یا نوزایی یا نوپیرایی، باز پیرایی که هر چه اسم آن را بگذاریم. اصولا جامعه ایران که از زمان مشروطه وارد دوره عصر جدید شده بود، و شهر‌ها تشکیل شد و طبقه متوسط شهری و تحصیلکرده دانشگاهی جوانان و افکار عمومی طبعا با نواندیشی دینی بود که با اسلام آشنا شدند و به انقلاب پیوستند.

اگر دعوتی سنت گرایانه یا بنیاد گرایانه بود از روز اول نمی‌پیوستند به همین دلیل شریعتی از سوی مخالفین انقلاب متهم می‌شود که او زمینه‌سازانقلاب بوده و درست هم هست، شریعتی زمینه‌سازانقلاب بوده است. اما منظور شخص شریعتی نیست، مجموعه نسلی است که با شریعتی، پیش از شریعتی و پس از او، این تلاش‌های مشابه کردند. یعنی نو اندیشان و روشنفکران انقلابی مسلمان که این زمینه‌سازانقلاب شد. اما از نظر نظری، از نظر عملی انقلاب ایران دلایل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشخصی دارد که در اکثر مواقع خارج از اراده هست. یعنی اگر اینها هم نمی‌بودند این به صورت شروع یک انفجار و جنبش‌هایی که الان هم در جهان اسلام هم می‌بینیم راه افتاده به وجود می‌آمد. اما نقش اینان این بوده است که یک پرسپکتیو و یک چشم‌انداز دیگری و تازه‌ای به این جنبش بدهند که در مسیرهایی که الان در کشور‌های دیگر اسلامی می‌بینیم نیفتد بلکه یک مسیر پویش عدالت و آزادی خواهانه و استقلال و توسعه طلبانه‌ای باشد که ملت ایران از زمان مشروطه می‌خواسته بگوید.

تحول وارد عصر جدید شود و عدالت و نظامات مدنی و حقوقی جدید شود، البته با فرهنگ ملی و مذهبی خودش می‌پذیرفته و باید ببینیم ذائقه اش چه بوده است؟ اینها این را درست تشخیص دادند و یک زمینه انقلاب و اصلاح و تغییر خواهی و تحول خواهی در ایران به وجود آورده است، جنبشی است که ادامه دارد نه اینکه فقط همان حوادث دوران انقلابی یا دوران نظام بعدش یا اینها باشد. نه این یک جنبش تغییر و تحول خواهی است که می‌بینیم الان زمینه آن در کشورهای مختلف اسلامی هست. اینکه چه سرنوشتی پیدا می‌کند و بعد ممکن است به انحراف بینجامد، مثل انقلاب فرانسه که ۲۰۰ سال گذشت و همه مراحل و فراز و نشیب‌ها را دید و نهایتا تسلیم شد و این جمهوری دموکراسی شکل گرفت.

آقای دکترتعریف شریعتی از آزادی چه بود و رابطه اش با عدالت در چیست؟
آزادی یک آرمانی است مانند عدالت، قدیمی است در تاریخ بشر، بشر به میزانی که آگاه می‌شود ناقد وضع موجود می‌شود و می‌خواهد آزاد شود از وضعیت اسارت‌باری که احساس می‌کند که گرفتار است. چون انسان یک روال طبیعی دارد، یک جسمی دارد، در طبیعتی زندگی می‌کند و در چهارچوبی محدود است و شریعتی به آن زندان طبیعت می‌گوید. این نخستین زندانی است که ایشان تعریف کرده است. زندان دوم تاریخ است. یعنی هر کدام از ما یک تاریخی داریم که در زمان ما متجلی است. سومین زندان، زندان جامعه است، همه جوامع بشری که می‌بینید، بویژه در جوامع هندی – اروپایی، جوامعی که طبقاتی بودند واستعماری بودند و فئودالیزم و کاپیتالیسم اینها نظام‌هایی هستند که استثماری هستند و بشر به دنبال عدالت و آزادی هست و نمی‌خواهد به نظام‌هایی که سلطنت باشند وجباری باشند یا نظام‌های اریستو کراسی و الیگارشی باشند) یعنی اقلیت حکومت کند و دموکراتیک باشد یا تئوکراتیک باشند به تعبیر شریعتی اراده خدا در تاریخ بر این قرار است که مردم حکومت کنند و مردم نمایندگان خدا هستند.

بنابراین مردم هم خواستار یک نظام مردم‌سالار آزاد هستند، آزاد و برابر یعنی شهروندان، تعریف شهروندی، اصولا زمان یونان باستان، تساوی و آزادی فکر، دو شهروند با هم رابطه شان، رابطه دو انسان مستقل و آزاد و برابر است. در حالی که در نظام‌های کدخدا‌منشی واژه دل ستیز به اصطلاح دسپوتیزم واژه ایرانی هم هست یعنی استبدادی که در غرب می‌گویند، این یک نفر آزاد است، ارباب است، بقیه رعیت یا سوژه‌های او هستند. خوب این تفکر توحیدی که همگان را مساوی می‌داند نفی می‌کند و به انسان، خدا در آفرینش در داستان خلقت آدم و نزدیک شدن به شجره ممنوعه، در واقع این آزادی را می‌دهد که انتخاب کند نه بگوید یا آری و مسئولیت انسان بر عهده اوست شروع می‌شود و در تاریخ و در جامعه تا می‌رسد به خود فرد که من از درون خود چگونه می‌توانم آزاد شوم. یعنی روان شناختی که من دارم که به قول روانکاوان که من ناخود آگاهم بر من حکومت می‌کند و من آزاد نیستم، این جا این ۴ زندان با ۴ روش علم از طریق آزادی از طبیعت، تخصیص یا عمل در تاریخ برای حرکت از جبر به سوی آزادی و در جامعه به سوی جامعه مردم سالار برابر آزاد و در انسان به سمت رستگاری، فلاح و نجات معنوی که شعار اسلام هست. لا‌الله الا‌الله.

اینها همه یک سری پروژه‌رهایی‌بخشی در اندیشه شریعتی است، اندیشه شریعتی یک پروژه رهایی بخشی از این ۴ زندان هست و یکی از این ابعاد هم دور سیاسی آزادی هست که به قول یکی از فلاسفه آزادی یعنی آزادی مخالف. یعنی اینکه ما به قول شریعتی، اینکه یک مکتب خود را حق می‌داند یا باطل این نیست که دیکتاتوری ایجاد می‌کند بلکه برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه. پدر می‌گفت: آزادی یعنی آزادی مخالف.

آقای دکتر حالا چرا جوانان این نسل که فاصله زمانی بسیاری با دکترشریعتی دارند به آرای ایشان روی آورده‌اند؟
به این دلیل که اگر شریعتی پاسخی بود به صورت مساله دوران خودش، امروز کاملا منسوخ می‌شد، ولی شریعتی چون چند بعدی بود و فراتر از دوران و گفتمان زمان خودش حرکت کرد، اول اینکه خود شخصیت و منش شریعتی برای نسل ما جذاب هست به همین دلیل کویریات ایشان مورد توجه امروز است، نکته دوم نقد سنت هست در اسلام‌شناسی شریعتی، تا همه مسلمین بتوانند از زندان استبداد، استثمار و استعمار آزاد شوند بنابراین ریشه را دراستحمارمی‌گیرد. این جنبه نقد سنت و آگاهی بخشی هم برای نسل ما امروزه به روز و زنده، چون مورد مصداق دارد، این دو جنبه البته از جنبه‌های دیگری که مربوط است به آن دوران و مسائل خاصی که دیگر گذشته است، امروزه بیشتر مورد توجه است. امروز هزاران شریعتی داریم.

به نظر شما پروژه شریعتی اگر بخواهد امروز ادامه پیدا کند، در چه قالبی بیشتر می‌تواند موفق شود؟
تثلیث نهایی شریعتی که سنتز فکری او بود، تثلیث عرفان برابری آزادی، است؛ که در بعد فردی از عرفان شروع می شود و در بعد اجتماعی هم از آزادی شروع می شود تا به سمت اجتماع و عدالت یا امر سوسیال برود ونهایتا به سمت فلاح و معنویت و تعالی و رشد به معنای اسپیریتوال. این سه جنبه در شریعتی با هم مطرح است و می‌گوید اگر من بخواهم کل اندیشه ام را خلاصه کنم در همین نفی تثلیث زر-و-زور-و-تزویر است. تزویر هم یعنی استحمار و معادل هایش در آثار شریعتی زیاد است.

در قرآن هم ما داریم که جامعه کتاب، ترازو و آهن یعنی جامعه ای که آگاهی و عدالت و رشد و توسعه یا قدرت اقتصادی یا نظامی همراه شوند. این سه بعد از شریعتی یک تفکر جامع می‌سازد و البته در هر مرحله متناسب با تضاد اصلی روز و مانع اصلی یک جنبه اش برجسته می شود. در حال حاضر به شکل محلی local ، یعنی در ایران و منطقه اسلامی، خوب آن جنبه نقد سنت نوزایی دینی برجسته می شود؛ اما در سطح بین المللی اصولا این جنبه اعتراضی- انتقادی علیه نظم نوین جهانی و اینکه چه جهانی می‌خواهیم ، جهان (دیگر) سازی را در بحثی با مجله «ایران فردا» توضیح دادم. می بینیم که در هر دوره و به قول دکتر با تغییر « جغرافیای حرف» یک جنبه از این تفکر می تواند برجسته شود. اما شناخت شخصیت معنوی و روحی شریعتی مهم‌تر از آثار و اندیشه و نظریات اوست.

نظریه امت و امامت سال‌ها دستمایه انتقاد از دکتر شریعتی بود، برخی از روشنفکران سکولار و افرادی که نسبت به طرح نظریه ابراز ناخرسندی کردند. و معتقدند این رویکرد روند دموکراسی را قبل از انقلاب و پس از انقلاب کند کرده است. دیدگاه شما در این باب چیست؟

این بحث امت و امامت، نخستین سخنرانی بوده که در سال ۴۸ در حسینیه ارشاد دکتر شریعتی مطرح کرده و در آن زمان همزمان بوده با کنفرانس‌های باندونگ، که کشورهای غیر متعهد و به اصطلاح رها شده از استعمار و جنبش غیر متعهد‌ها به رهبری ناصر وتیتو و نهرو و… آمدند و در آن جا بحث‌هایی مطرح شد. دکتر شریعتی هم متاثر از آن نتایج و بحث‌ها بود که اینها برای شان این مساله مطرح شد که در جوامعی که توسعه نیافتند، می‌خواهیم دموکراسی لیبرال سوری را چگونه اجرا کنیم؟ اگر بخواهد فقط سوری نباشد.

چون می‌تواند همین دموکراسی لیبرال سوری، با تجربه‌ای که از زمان دکتر مصدق در رای‌گیری انتخابات مجلس پیش آمد که فئودال‌ها می‌آمدند و دهقان‌ها را بسیج می‌کردند و رای‌سازی می‌کردند، بعد او شرط با سواد بودن را مطرح کرد، این جا دکتر شریعتی یک بحثی دارد به نام رای و عدد که چگونه می‌شودرای را به یک رای آگاهانه مستقل کرد، در یک جامعه عقب مانده و در این جا می‌خواهد بخش روشنفکر را برجسته کند یعنی می‌خواهد بگوید که آگاهی بخشی را می‌توان به این جامعه آموزش داد تا بفهمد حقوق اش چیست، وظایفش چیست؟ ولی در اینجا یک ابهامی که وجود دارد در این تز یا نظریه‌ای که در آن کشور‌ها به تجربه گذاشته شد این بود که روشنفکران انقلابی تا اطلاع ثانوی می‌توانند دخالت کنند و این قدرت را در دست بگیرند تا شرایط مساعد بسازند برای یک دموکراسی واقعی یعنی آگاهی را بالا ببرند. آموزش ببینند، تا مردم مشارکت کنند و به تدریج دموکراسی برقرار شود.

این مرحله گذار قائل شدن، یک ابهام و یک اشکال دارد و آن این است که در خود این آزمون دموکراسی، یعنی تناوب قدرت، همین دوره‌های انتخاباتی هست که مردم با نامزدها و برنامه‌ها آشنا می‌شوند و آگاهی بخشی به وجود می‌آید. اگر قدرت خودش را در معرض انتخاب عموم نگذارد و انتخابات دائم نباشد. اولا خود قدرت فاسد می‌شود. و دوما مردم چگونه آگاه شوند؟ مردم باید تمرین کنند دموکراسی، این جا این تجربه در کشور‌های نامبرده ناموفق بود و بعدها دکتر شریعتی در آثار بعدی مثل بازگشت به خویش و دیگر آثار تجدید نظری می‌کند. یعنی می‌گوید اصلا روشنفکر نباید در قدرت وارد شود. بلکه روشنفکر باید زمینه آگاهی بخشی را فراهم کند تا از میان مردم رهبران و قهرمانان و نمایندگانی برخیزند که آگاه شده باشند و بتوانند این دموکراسی را تحقق ببخشند. این نظریه نهایی شریعتی هست ولی امت و امامت چیزی که از آن باقی می‌ماند که همچنان معتبر هست به نظر من خود صورت مساله هست اصلا فلسفه سیاسی اسلام و تشیع چه هست؟ و این کاری است که شریعتی بعد از فارابی و ابن خلدون یعنی آرا اهل مدینه فاضله فارابی و مقدمه ابن خلدون می‌شود گفت که متون اندیشه سیاسی جدی کم داریم.

به شکل ذاتی و مفهومی بگوید که هدف سیاست و جامعه مدنی در اسلام و تشیع چه هست؟ در حالی که مسیحیت با اینکه دینی است که می‌گوید که باید کار قیصر را به قیصر واگذار کرد یعنی خود را غیر سیاسی می‌داند، اما بزرگ‌ترین متفکرین سیاسی در همین تاریخ مسیحیت به وجود آمدند هم در عصر قرون وسطا اندیشمندانی داریم، خود آگوستین که شهر خدا نوشته. فرض کنیم در قرون وسطی اندیشمندانی مثل پادوا و امثال او کسانی بودند بعد راه مدرن را بنا کردند. اینها اندیشمندان فلسفه سیاسی بودند. همین مفهوم جامعه مدنی را آوردند یا بعدا هم که ماکیاول و تئوریسین‌های قرادا اجتماعی اینها متفکرین بودند اما ما از این متفکرین کم داریم.

بعد از شریعتی هم جریان روشنفکری ضربه جدی دید؛ حتی امروز می‌توان گفت طراوات گذشته را ندارد؟
ولی شریعتی آمد با شجاعت، بدون اینکه بترسد که متهم به راست و چپ شود، گفت صورت مساله این است. قطعا فلسفه سیاسی است. اسلام با فلسفه سیاسی کلاسیک غربی متفاوت است. و بعد هم در تشیع این دوره‌ها گذرانده شده و البته اجتهادی که کرد، و دستاورد بزرگ این کتاب هست، این است که دوره غیبت که ما وارد می‌شویم، دوره دموکراسی است، دوره مردم سالاری است.

همان که فرمودید سطح مردم بالاتر می‌رود؟
بله «رای» بتدریج بوجود می‌آید. همان‌طور که اقبال لاهوری می‌گوید در دوره «خاتمیت» وحی به معنای سنتی قطع می شود و عقل به معنای جدید آن جانشین می شود. انسان دیگر خود اجتهاد می کند. در دوره «غیبت» هم رای مردم وارد می شود. و این به اصطلاح مبنایی برای پذیرش دموکراسی می شود. شریعتی طبعا می گوید این دموکراسی، یک دموکراسی لیبرال ۱۰۰ درصد، به معنای غربی، نیست، بلکه یک دموکراسی متعهد و مهتدی است. «متعهد» غیر از معنای خاص جهان سومی جنبش «غیرمتعهدها»، بلکه به معنای پذیرش یک برنامه وبه هدایت نوعی مبارزه و رهبری فکری. اما به هر حال شریعتی به دموکراسی کامل سیاسی معتقد است (ولو همراه با دموکراسی اجتماعی-سوسیال و معنوی-اسپیریتوال).

اخبار سیاسی – آرمان

 

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۳

shariyati2شریعتی برای انجام رسالتش به عنوان روشنفکر در موضوع شهادت مفهوم آگاهی‌بخشی را پررنگ می‌کند

فرزند دکتر علی مزینانی شریعتی با نقد آراء جامعه‌شناختی پدرش، مهم‌ترین تز او را تثلیث آزادی، برابری، عرفان به عنوان لازمه رهایی و نجات انسان از استضعاف دانست و گفت:‌ ما نباید در شریعتی درجا بزنیم و تکرارش کنیم بلکه باید با نور شعله شمع او، برای برون رفت از بحران‌های روز راه‌های تازه‌ای بیابیم.

 به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  ایسنا سمینار بررسی آراء جامعه‌شناختی دکتر علی شریعتی با عنوان “شریعتی، ‌یادگار یا ماندگار” به مناسبت گرامی‌داشت ۸۱ مین زادروز دکتر شریعتی در سالن اجتماعات دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران اهواز برگزار شد، در این برنامه دکتر احسان شریعتی با بیان این‌که یکی از درس‌هایی که از دکتر شریعتی آموختیم این بود که هر مفهوم و مطلب را در حوزه زمان و مکان به‌صورت علمی مطالعه کنیم، با یادآوری استفاده از همین روش توسط او در سفر حج و عربستان در خصوص تاریخ اسلام که وقایع را از حالت دور ذهنی خارج و برای کسانی که در آن مراسم شرکت می‌کردند زنده می‌کرد، خاطره‌ای از زمان جنگ تحمیلی بیان و اظهارکرد:‌ اوایل جنگ که وارد اهواز شدم، به یاد دارم که این شهر به‌طور دائم هدف اصابت موشک بود و چون قبل از اصابت صدای موشک به گوش نمی‌رسید، یک ترس عمومی از مرگ در آن فضا وجود داشت؛ زیرا هر لحظه امکان مرگ بود و انسان هم موجودی معطوف به مرگ است.

 وی افزود: حتی در خط مقدم نیز این حالت و احساس وجود نداشت؛ زیرا در آنجا پشت سنگرها پناه می‌گرفتیم و همه آماده وقوع هر حادثه‌ای بودند اما در خود شهر هر لحظه با مرگ مواجه بودیم و احساس مرگ وجود داشت. این را از آن جهت نقل کردم که بگویم این شهر و همه خوزستان یک منطقه شهید و قربانی جنگ است و حقی در سرنوشت ملی ما دارد؛ اکنون هم باید خوزستان یک ویترین در خاورمیانه ملتهب و بحرانی باشد که هرچه داریم را در مقابل آنچه برای ما به نمایش می‌گذارند، به نمایش بگذاریم.

برای خواندن بقیه ی مطالب احسان شریعتی به ادامه مطلب بروید...


  • علی مزینانی
۱۰
آبان
۹۳

یکی از نقش های برجسته در تعزیه خوانی مزینان نقش قمر بنی هاشم حضرت عباس بن علی (ع) است که تعزیه خوان مزینانی تلاش می نماید چهره ی حضرت ابوالفضل (ع) را شجاع و باصلابت نشان دهد و این نقش سالهاست در خاندان محمدی سینه به سینه اجرا  وبه پسران آنها ارث رسیده است و پس از مرحوم کربلایی عبدالله محمدی اکنون فرزند او رضا محمدی مزینانی این نقش را به خوبی اجرا می نماید و هرسال با ایده ای نو بر زیبایی آن می افزاید.  شاهدان کویرمزینان به منظور تقدیر از زحمات ارزشمند تعزیه خوانان مزینانی سعی دارد با عکس های موجود که در سال 92 با هنرنمایی محسن مزینانی تهیه شده است به معرفی این تعزیه خوانان و نقش های اجرایی آنان بپردازد.

  • علی مزینانی
۲۷
تیر
۹۳

امام علی(ع) از منظر دکتر علی شریعتی در گفت و گو با دکتر احسان شریعتی

امام علی(ع) نخستین مردی که دعوت اسلام را پذیرفت بیش از آن در میان نه فقط مسلمانان که پیروان سایر ادیان شناخته شده است که نیازی به معرفی داشته باشد. برای شیعیان به طور عام و نزد ایرانیان یه شکل خاص اما امام علی(ع) جایگاه وی‍ژه ای دارد. برای شیعیان امام علی(ع) بنیانگذار مکتب شیعه و پدر ائمه(ع) نیز هست،‌ از این رو همواره در طول تاریخ اسلام نگاه و توجه به ایشان از اهمیت والایی بر خوردار بوده است.  دکتر علی شریعتی،‌ روشنفکر مسلمان ایرانی نیز در مجموعه گفتارها و نوشتارهایش همواره به این شخصیت برجسته نظری خاص داشته است و در خوانش های مرسوم تاریخی اش،‌ بسیار از او و نقش مهمش در تاریخ صدر اسلام یاد کرده است. همین امر را دست مایه گفت و گویی با فرزندش احسان شریعتی استاد فلسفه قرار دادیم. البته احسان شریعتی در ابتدای بحث تاکید دارد که فرزند خونی یا حتی معنوی علی شریعتی بودن متضمن ٫دفاع٬ مطلق از دیدگاه‌های پدر نیست و احتمال دارد گاه نظرش با نظر دکتر شریعتی متفاوت باشد. او در گفت و گوی حاضر می گوید که شریعتی پدر نمی خواست زندگی را در خدمت تاریخ بگیرد، بلکه برعکس اسلام را حرکتی پویا و آینده‌گرا با الگوهای اجتماعی و سیاسی مختلف و متنوع می‌دید:

***

در طول تاریخ جهان اسلام شخصیت امام علی(ع) به عنوان امام اول نزد شیعیان و یکی از خلفای راشدین در میان اهل سنت شناخته شده و بی نیاز از معرفی است. دکتر علی شریعتی در آثارش نگاه جدیدی به این شخصیت بزرگ داشتند و کوشیدند که از آن گفتمان های سنتی فاصله بگیرند. البته برخی گویند که این نگاه تازه ایدئولو‍ژیک و برگرفته از فضای انقلابی اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۱۳۵۰ بوده است. نظر شما چیست؟ آیا نگاه شریعتی به امام علی(ع) ایدئولوژیک و متاثر از فضای زمانه بود یا توانست نگاه نویی را به یک شخصیت بزرگ تاریخی ممکن سازد؟

در دوره ای هستیم که نیازمند نگاهی انتقادی به تاریخ اسلام هستیم. در زمان شریعتی این احساس کمتر نیاز می شده است. زیرا در آن زمان جهان اسلام در رخوت فرو رفته بود،‌ اما الان در دوره ای هستیم که گونه ای بیداری در جهان اسلام ایجاد شده است. این بیداری هم می تواند به معنای مثبت باشد و هم به معنای منفی. اصلا در زمان شریعتی بازگشت به ٫سنت سلف صالح٬ معنای دیگری داشت که همان سخن سیدجمال الدین بود که بازگردیم به سیره پیامبر(ص)برای قرائت انتقادی تاریخ و منابع معرفتی اسلامی. در هر صورت امروز با تفاوت گفتمان و دوران به شریعتی باز می گردیم تا ببینیم که او چه کرده است. ایدئولوژی در نگاه شریعتی ادامه دیدگاه مهندس بازرگان در «بعثت و ایدئولوژی» بود، یعنی تداوم همان کار مصلحین و نواندیشان دینی مانند اقبال و سید جمال که می گفتند ما باید فرهنگ دینی را از حالت موروثی و خرافی و سنتی نجات دهیم و به یک خط راهنمای مبارزاتی و عملیاتی تبدیل کنیم. ایشان این کار را خوانش ایدئولوژیک یا انتقادی از دین می خواند. این معنا از ایدئولوژی با معنایی که مارکس در «ایدئولوژی آلمانی» به کار می برد،‌ متفاوت است. حمله مارکس به ایده‌آلیزم بود و معتقد بود که ایدئولوگ کسی است که واقعیت را معکوس می‌بیند، یعنی فکر می کند ایده‌ها هستند که واقعیت را می‌سازند، در حالی که حقیقت عکس این است. امروزه، در نگاه لیبرال، نظام‌هایی چون فاشیسم و نازیسم ٫ایدئولوژیک٬ هستند، زیرا واقعیت ها را یکسونگرانه تفسیر می‌کنند. وقتی می‌گوییم شریعتی نگاهی ایدئولوژیک به دین دارد،‌ مراداین معنای منفی دوم نیست،‌ بلکه عمدتا به همان معنای نخست، یعنی معنای بازسازی انتقادی منظور است. او می‌خواهد الگویی متعهدانه و عملی از دین استخراج کند.

 با قبول این چارچوب نگاه شریعتی به امام علی(ع) چگونه است؟

امام علی(ع) در نگاه همه مسلمین نخستین محصول نظام اعتقادی دین و دعوت جدید اسلام است. این امر به دلیل رابطه نزدیک ایشان با پیامبر(ص) بود. بنابراین طبیعی است که پیامبر(ص) توصیه کرده باشد که پس از او از نظر عقیدتی(کاری به امارت و حکومت نداریم)، مردم از ایشان پیروی عقیدتی کنند. ضمن آن که امامت و ولایت به تعبیر هانری کربن باطن اسلام است. امام علی(ع) روح و معنای دعوت اسلام را پذیرفته و پرورده و مظهر باطن اسلام است. به همین دلیل دعوت امام علی(ع) به معنای تداوم ایدئولوژی اسلامی به معنای مثبت مفهوم است. وقتی امام علی(ع) در جریان سقیفه رویه و مشی نظام حاکم را نمی پذیرد،‌ در واقع جهت گیری تازه‌ای را طرح می‌کند. یعنی در دوره ٫فتنه کبری٬ که بحث خلافت پیامبر(ص) مطرح می‌شود،‌ مشی ها و رویه های متعددی شکل می گیرد که یکی از آن‌ها مشی امام علی(ع) و رویه علوی است که بعدا نامش ٫تشیع٬ شد. نزدیکان و صحابه‌ی پیامبر(ص) یعنی سلمان و ابوذر و ..، نیز گرد امام علی(ع) هستند. شریعتی معتقد بود که باید جهت گیری اجتماعی این گرایشات و گروه‌ها را بررسی کرد و دریافت که چه جناح هایی تشکیل می‌داده‌اند.

 آیا می توان برای دنیای امروز نیز از این جهت گیری استفاده کرد؟‌ به عبارت دیگر روزآمدکردن این جهت‌گیری آیا برای بهره‌گیری در روزگار ما نیز ممکن است؟

وقتی به تاریخ می‌نگریم،‌ باید روش خود را مشخص کنیم. برای نمونه، نیچه سه گونه مواجهه با تاریخ را تمییز می‌داد: تاریخ عتیقه‌جاتی(سنت‌گرا)، تاریخ یادمانیِ عظمت گرا(بنیادگرا) و در نهایت تاریخ انتقادی (نوگرا) که نقد گذشته است. او می گوید در همه این موارد ممکن است دچار بیماری گذشته‌گرایی شویم،‌ یعنی زندگی را در خدمت تاریخ قرار دهیم. نگاه شریعتی به تاریخ بیمارگون نیست و تفاوت دید او با قرائت بنیادگرا در این است که از منظر او گذشته در خدمت امروز استو نه به‌عکس. یعنی جهت‌گیری‌ای که ما  امروز داریم به نظر شریعتی از گذشته در تاریخ ایران و اسلام سابقه داشته است اما می بایست آن را بروز ساخت. البته بشر در دوران جدید، به تعبیر فوکو، نوعی گسست‌ معرفتی را از سر گذرانده و مقوله‌های جدیدی چون دموکراسی در مدیریت سیاسی و سوسیال-دموکراسی در اقتصاد کیفیتی نو پیدا کرده است. برخی به اشتباه و توهم حداکثری فکر می‌کنند که نظام سیاسی و اقتصادی اسلام نظامی است بلحاظ فنی متفاوت با تمامی نظامات علمی و عملی موجود وممکن؛ و در عرض مونارشس-تیرانی، اریستوکراسی-الیگارشی، دموکراسی-آنارشی، و یا تئوکراسی و … قرار می‌گیرد. در حالی که در آموزه‌های قرآنی ما از یک نظام فنی سیاسی و اقتصادی خاص بحث نمی‌شود. بل‌که از آرمان ها و گرایش‌های کلی سخن می‌رود. مثلا می‌گوید که مستضعفان وارثین زمین خواهند شد. و یا این که همه پیامبران برای ایجاد عدالت و قسط آمده‌اند. در این جا، به یک نظام اقتصادی و سیاسی مشخص . خاص اشاره نمی‌شود. اسلام روح و جهت گیری کلی را نشان می‌دهد که در هر دورانی می توان مابه‌ازای آن را تشخیص داد.

 شما معتقدید که شریعتی نمی خواست زندگی را به خدمت گذشته آورد و به همین خاطر خوانش ایشان از تاریخ به نفع امروز صورت می گیرد. علی رهنما در کتاب «مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد» روش‌شناسی تاریخی دکتر شریعتی را به همین شکل که شما توضیح دادید،‌ مشخص می کند. اما مشکلی که پیش می‌آید این است که آیا می توان از یک شخصیت تاریخی مثل امام علی(ع) هر تفسیری ارائه داد؟

پیامبر و ائمه در سیره و زندگی خود روش و تاکتیک‌های متفاوتی داشته‌اند. یعنی اسلام به عنوان یک جنبش زنده در مقاطع مختلف روش های مختلفی را اتخاذ می‌کرده است. درس آموزی از این نکته به این معنا نیست که امروز بخواهیم بر اساس یکی از این تاکتیک‌ها زندگی و عمل کنیم،‌ بلکه برعکس هر وقت به تاکتیکی نیاز داشتیم، به تاریخ نیز رجوع می‌کنیم و از آن تجارب بهره می گیریم.

 آیا این به معنای تحریف یا گزینشی برخورد کردن با تاریخ نیست؟

 خیر. همه این کار را می‌کنند. اجتهاد همین کار است. اما چه کسی و چه‌گونه اجتهاد می‌کند. از پایه‌های اجتهاد دو پایه(کتاب و سنت) مربوط به گذشته و دو پایه(عقل و اجماع یا به باور شریعتی علم و زمان) مربوط به حال حاضر است. بدون این دو پایه اخیر اصولا نمی توان اجتهاد کرد. من، از پی متفکران جدیدی چون فوکو، معتقدم که شرایط و موقعیت‌های تاریخی منحصر به فرد و غیرقابل تکرار هستند. پس هر پدیده تاریخی یگانه است.

 اما دکتر شریعتی معتقد بود که ما باید تاریخ را تکرار کنیم و می‌گفت بعد از امام حسین(ع) همه باید زینبی باشند وگرنه یزیدی اند. یعنی الگوهایی را بر می‌شمرد که در طول تاریخ تکرار می‌شوند.

این‌ها الگوهای کلی است. مثلا در مورد مثال شما معتقد بود که هر انقلابی دو چهره دارد:‌ خون و پیام. این یک قالب کلی است و نظر ایشان این بود که اگر بخواهیم میراث گذشته را پاس بداریم،‌ باید از این اسوه‌ها و اسطوره‌ها الهام بگیریم و در زندگی مان حسین زمانه یا زینب گونه عمل کنیم. این بدان معنا نیست که موقعیت طابق النعل بالنعل با گذشته یکی است، پس به سیاق گذشته مانند گذشتگان عمل کنیم،‌ چون هم دشمنان و دوستان ما عوض شده‌اند و هم کنش‌های مامتناسب با وضعیت جدید است.

 آیا از الگوی شخصیت امام علی(ع) در معنای اسطوره و قهرمانی که شریعتی در «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» بر آن تاکید می کرد، در دنیای امروز می توان بهره گرفت؟

وقتی مباز سوسیالیستی مثل خسرو گلسرخی می‌گوید که امام علی(ع) نخستین سوسیالیست تاریخ بوده است،‌ منظورش این نیست که ایشان اولین سوسیالیست به معنای مدرن است و پس از او مثلا پرودون و .. بقیه‌ی رفقا می‌آیند و همه‌ی این شخصیت‌های تاریخ در یک خط بوده‌اند. بل‌که همچنان که در سنت چپ بر یادمان اسپارتاکوس یا مزدک تاکید می‌شود، در جنبش اسلامی نیز سه گانه‌ی «وحدت،‌ مکتب و عدالت» که در سه دوره‌ی زندگی امام علی تجلی یافته است. و می‌‌باید با مشی علوی آشنا شد و سه گروه دشمنان ایشان یعنی قاسطین(ستمگرانی چون معاویه وعمرو بن عاص)، مارقین(خوارج) و ناکثین (پیمان شکنانی چون طلحه و زبیر) را شناخت،‌ ایشان به ترتیب سه جبهه‌ی استبداد و اقتدارگرا، جزم‌اندیشان مذهبی و خائنین اپورتونیست‌ را تشکیل می دادند. این نوعی گونه‌شناسی است که با معرفی سمبل‌ها مجموعه‌ای معنایی را می‌سازد. این بدان معنا نیست که ما الان در آن دوره تاریخی بسر می‌بریم؛ بل‌که جهان-زیست ما دگرگون شده است. اتفاقا از آن جا که در جهان تشیع ظرفیت‌های تاویلی در نظر گرفته می‌شود،‌ می توان از آن دوره‌های تاریخی نیز تفاسیر و تاویل‌هایی متناسب با دنیای امروز ارائه داد. از مجموعه‌ی سخنان و اقوال امام علی(ع) نیز می توان برای فکر و اندیشه امروز بهره گرفت. در تاریخ اسلام و اصحاب دو تیپ داشتیم: ‌یکی سلمان و دیگری ابوذر. مشهور است از پیامبر(ص) که آن چه را که سلمان می‌دانست،‌ اگر ابوذر می‌دانست کافر می‌شد. این نشانگر پذیرش دو ظرفیت قابل تاویل متفاوت است. سلمان روشنفکری ایرانی‌الاصل است که همه مکاتب را دیده و مسائل را از دیدی وسیع تر می‌فهمد،‌ در حالی که ابوذر از قبیله‌ای بیابان‌گرد آمد و نماینده عدالت‌خواهی و شورش علیه بی عدالتی است. امام علی سنتزی از این دو شخصیت را ارائه می‌کند. به همین دلیل شریعتی ایشان را نه یک «فوقِ انسان» بل‌که یک انسان «مافوق» معرفی می‌کند؛ انسانی که از حدود خود فرامی‌گذرد. امام علی انسانی نیست که نتواند خطا کند، بلکه ٫عصمت٬ او به این معناست که می تواند، اما خطا نمی کند.

 چهار دهه از زمان درگذشت دکتر شریعتی گذشته است و خود شما در ابتدای بحث نیز اشاره به تحولاتی که در این چهار دهه صورت گرفته کردید. امروز اگر بخواهید از الگویی که شریعتی برای معرفی امام علی(ع) بهره گرفت،‌ استفاده کنید،‌ برکدام جنبه از شخصیت علی(ع) تاکید می کنید؟

وجهه ای از شخصیت امام علی که به نظر من امروز باید بیشتر بر آن تاکید شود، روش ایشان در مواجهه با دوست و دشمن است. شریعتی نشان می‌دهد که امام علی،‌ آزادی را «آزادی مخالف» می‌دانست. برخورد ایشان با طلحه و زبیر یا خوارج مثال بارز این نوع رفتار حقوقی آزادمنشانه است. و اما چه چیز باید بر آموزه‌ی شریعتی افزود؟ شریعتی طرح و پروژه‌ای داشت و می خواست به هدف آگاهی و بیداری تاریخی-اجتماعی برسد، لذا، به جزییات تاریخی و تخصصی موضوع وارد نمی‌شد و خوانش انتقادی خود از تاریخ اسلام رااز منظر بیطرفی علمی مطرح نمی‌کرد. البته در کتاب «اسلام شناسی تاریخی» مشهد منابع پژوهش تاریخی مستقل بیشتر و پیشتر طرح شده است. اما در «اسلام شناسی» ارشاد چون می خواهد به ترسیم «جهان بینی و ایدئولوژی» (فلسفه تاریخ و انسان و جامعه‌شناسی)بپردازد،‌ جنبه‌ی پژوهش تاریخی ضعیف می‌شود. به همین دلیل ما امروز بیش از پیش به مطاله‌ی علمی-انتقادی تاریخ نیازمندیم. تاریخی که گسست ها و ابهامات را نشان بدهد. اهمیت این کار از این جهت است که در تاریخ واقعی از غلوها و قالب سازی‌های ذهنی یا اعتقادی پرهیز می‌شود. و ما به نوعی خوانش انتقادی علمی از تاریخ نیز نیاز داریم تا بتوانیم معنای وقایع اسلامی را در بستر اجتماعی و سیاسی خاص خودشان درک کنیم. همچنین در زمینه‌ی زبان‌شناسی و درک معانی واژگان نیازمند تحقیقات وسیعی در منابع و متون اسلامی هستیم. شریعتی خود دیگر وقت بررسی فارغ‌بالانه و سختگیرانه‌ و فرسختِ همه‌ی اسناد و حوادث را نداشت. و امروز طبعا باید چنین پژوهش‌های علمی وانتقادی پیرامون تاریخ اسلام و تشیع به صورت منظم گسترش یابد.

منبع :
آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

  • علی مزینانی
۰۳
تیر
۹۳

شاهدان کویرمزینان : اخیرآً علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی طی اظهار نظری در سبزوار اعلام کرده است که موافق انتقال پیکر مطهر دکتر علی مزینانی شریعتی است اما باید به استحضار این مقام عالی دولتی رساند که  : جناب وزیر محترم ! تنها موافقت شما کافی نیست بفرمایید تا کنون چه اقدامی انجام داده اید و چه می خواهید بکنید چون از این قولها و وعده و وعید ها و موافق بودنها در دولتهای پیش زیاد دیده ایم و شنیده ایم ازجمله عطاءالله مهاجرانی و دکتر معین وزرای علوم و ارشاد اسلامی دولت سید محمد خاتمی که اتفاقاً به مزینان آمدند و تأکید کردند به محض رسیدن به تهران مقدمات انتقال جنازه شریعتی از سوریه و دفن آن در حسینیه ارشاد و یا زادگاهش مزینان را فراهم می نمایند اکنون چیز حدود سیزده ، چهارده سال از آن وعده ها گذشته و هنوز پایتخت نشینها هیچ خبرشان نیست !

سال گذشته نیز شاهدان کویرمزینان ابراز نگرانی کرد که با توجه به بی رحمی های گروه های سلفی و وهابی و جنگ داخلی در سوریه بهتر است مقامات دولتی تدبیری بیندیشند تا مقبره دکتر شریعتی در امان بماند و یا بهتر است از چنین فرصتی استفاده شود و پیکر به امانت گذاشته شده این فرزند شایسته کویر به وطن باز گردانده شود ولی علی رغم انتشار این مطلب در سایتهای مختلف گویا صدای ما هم به جایی نرسید و اکنون خانواده معظم او این احساس نگرانی را دارند که در ادامه گوشه هایی از دغدغه دکتر احسان مزینانی شریعتی فرزند برومند دکتر علی شریعتی را می خوانید.

سی و هفت سال پس از درگذشت دکتر علی شریعتی یا به تعبیر خانواده‌اش «شهادت» او، هنوز پیکر این پژوهشگر و جامعه‌شناس برجسته تاریخ معاصر در زینبیه دمشق است و جسد مومیایی شده‌اش که قرار بود بعد از امانت‌سپاری ۵ ساله به ایران برگردانده شود، منتظر موافقت مسئولان است؛ خانواده شریعتی هم چنانکه تنها پسر او، احسان شریعتی می‌گوید هرگز با شرایط مناسبی برای انتقال پیکر او مواجه نشده‌اند.


احسان شریعتی در گفت‌وگو با سایت تاریخ ایرانی ابراز امیدواری کرده که با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود و دولت امکان برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری در شأن دکتر شریعتی را فراهم کند.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو در پی می‌آید:

****

در روزهای اخیر محمدحسین متقی از دوستان محمد منتظری روایت کرده که دو هفته پیش از خروج شریعتی از ایران پیش او رفته و پیغام محمد منتظری را برای کمک به خروج زمینی و البته غیرقانونی رسانده است که شریعتی می‌گوید دو هفته بعد مراجعه کنید و قبل از موعد قرار هم از طریق مرز هوایی به صورت قانونی خارج می‌شود. چطور دکتر شریعتی این اطمینان را داشت که می‌تواند به صورت قانونی و بی‌دردسر از ایران خارج شود؟ درحالی که همسرش پوران شریعت‌رضوی، در خاطرات خود گفته ظاهرا تا چهار روز قبل از سفر هنوز پاسپورت به دست مرحوم شریعتی نرسیده بود.

شریعتی اطمینان نداشته است و تا لحظه آخر نگران ممانعت از خروج بود. در واقع تنها موردی که امیدواری ایجاد کرد اشتباهی بود که در شناسنامه دکتر ایجاد شده و نام ایشان مزینانی ثبت شده بود، در حالی که در پرونده‌های ساواک و اداری نام ایشان شریعتی مزینانی ثبت شده بود (البته بعد از انقلاب یک افسر گذرنامه گفت که من متوجه این مساله شدم اما به ساواک اطلاع ندادم؛ هر چند درستی این ادعا روشن نیست).

آن زمان در ردیف‌های ممنوعین، «شریعتی مزینانی» ممنوع‌الخروج بوده نه «مزینانی». حتی در مورد من و سارا هم سند وجود دارد. اولین بار من از کشور با نام «مزینانی» خارج شدم. من فرزند اول بودم و ارتباطات بیشتری با دوستان او داشتم و آن موقع با برخی از شاگردان دکتر در حسینیه ارشاد در تماس بودم که برایشان مشکل ایجاد شد و ممکن بود خود من هم دستگیر شوم. به همین دلیل بدون اینکه دیپلم ششم را بگیرم از ایران خارج شدم و دیپلمم را از آمریکا گرفتم. آن موقع فهمیدیم که من ممنوع‌الخروج نیستم. همین مساله در مادرم امیدواری ایجاد کرد که برای دریافت پاسپورت دکتر هم اقدام کنیم. در مجموع، احتمال می‌دهم که دو هفته قبل از سفر که آن‌ها پیشنهاد خروج از مرز زمینی را به دکتر دادند، ایشان احتمال گرفتن پاسپورت را داده بود و این هم یکی از دلایلی است که شاید دکتر بر اساس آن، این پیشنهاد را رد کرده است. شریعتی مساله خروجش را با هیچ کس در میان نگذاشته بود و فقط خودش و مادرم در جریان بودند که احتمالا بتواند در آن تاریخ از ایران خارج شود. به هر حال بعد از خروج دکتر شریعتی از ایران که شایعه آن در شهر پیچید، ساواک با منزل تماس گرفت و پرسید که چطور از مرز خارج شده؟ که در تماس اول مادرم اظهار بی‌اطلاعی کرده بود و در تماس دوم به ساواک می‌گوید که ایشان به طور قانونی از ایران خارج شده است. جالب است که در تماس سوم با منزل، مامور ساواک (حسین‌زاده - عطاپور) به مادرم تسلیت گفته بود؛ یعنی دقیقا همان روزی که آن حادثه برایشان پیش آمد.

  • علی مزینانی
۰۱
تیر
۹۳

آنچه پیش روی دارید، تصاویری است که توسط شهید دکتر مصطفی چمران و با دوربین دکتر سید صادق طباطبایی، از مراسم بزرگداشت دکتر علی شریعتی در بیروت برداشته شده است. این محفل نکوداشت که با حضور امام موسی صدر، یاسر عرفات، خانواده دکتر شریعتی و شماری از فعالان سیاسی و فرهنگی ایران و لبنان برگزارشد، در محافل سیاسی و خبری بازتابی مهم و نمایان داشت.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳

خبرگزاری فارس: میزان مهریه همسر شریعتی و ماجرای وصول آن/ خاطرات سوسن شریعتی از پدر

یکی از تابلوهایی که روی دیوار خانه‌موزه شریعتی نصب شده، عقدنامه او و همسرش پوران شریعت رضوی است که مهریه 16 هزار تومانی را نشان می‌دهد. جالب اینکه پوران شریعت رضوی در ذیل آن نوشته که وصول شد.


 

خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: نام خانوادگی‌اش در شناسنامه «مزینانی» بود اما لقب خاندانش شریعتی. نام خانوادگی شریعتی حتی در شناسنامه خود او هم نبود اما در شناسنامه خواهرانش «شریعتی» درج شده است. بنابراین نام او در گذرنامه‌اش علی مزینانی است و به همین دلیل با وجود مراقبت‌های ساواک توانست از ایران خارج شود.

در سالمرگ این معلم اندیشمند (۲۹خرداد ۱۳۵۶) در خانه‌موزه او پای گذاشتیم، پیش از پرداختن به خانه‌موزه شریعتی، گذری خلاصه وار بر تاریخچه زندگی شریعتی می‌اندازیم.

 

شریعتی در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. پدرش محمدتقی شریعتی مردی پارسا و عالم علوم نقلی و عقلی بود. وی در دانشسرای مقدماتی مشهد تحصیل کرد، آموزگار شد و در سال 34 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد رفت با پوران شریعت رضوی ازدواج کرد و به دلیل ممتاز بودن در رشته ادبیات برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد و در رشته‌های علوم انسانی تحصیل کرد.

وی آثار زیادی خلق کرد و در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی مبارزات فراوانی انجام داد مقالات زیادی در نشریات داخلی و خارجی نوشت و حتی در فرانسه هم مورد آزار قرار گرفت و به زندان افتاد. در سال 43 به ایران آمد و اینجا هم به زندان منتقل شد و پس از آزادی در مشهد به تدریس پرداخت تا اینکه سال 48 به حسینیه ارشاد آمد و مسئول امور فرهنگی شد و همینجا به تحلیل و سخنرانی و تدریس پرداخت که باز هم به زندان افتاد و زندگی سختی گذراند پس از آزادی باز هم توسط ساواک به زندان افتاد و در نهایت در 29 خرداد 56 دار فانی را وداع گفت.

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳


downloadاین سند را علی شریعتی در آذرماه ۱۳۵۵ (حدود شش ماه قبل از مرگش) خطاب به محمدرضا حکیمی نوشته است. خانواده‌ی شریعتی پس از باخبر شدن از نوشته شدن این نامه، متنی خطاب به محمدرضا حکیمی نوشتند و درخواست کردند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بازبینی کند اما حکیمی هرگز چنین نکرد و نهایتاً اصل نامه را نیز به خانواده بازگرداند.


 

بهاران نیوزاین سند را علی شریعتی در آذرماه ۱۳۵۵ (حدود شش ماه قبل از مرگش) خطاب به محمدرضا حکیمی نوشته است. خانواده‌ی شریعتی پس از باخبر شدن از نوشته شدن این نامه، متنی خطاب به محمدرضا حکیمی نوشتند و درخواست کردند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بازبینی کند اما حکیمی هرگز چنین نکرد و نهایتاً اصل نامه را نیز به خانواده بازگرداند.

 

بسمه تعالی

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره‌های بیهوده تر، شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست نشانهای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی (که به قرن بوق تعلق دارند). گرچه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور،عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود!؟ جز اینکه همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بیدریغی، تماماً واگذار کنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشته‌هایم و آنچه دارم و ندارم، بپردازد که چون خود میداند، صورت ریزش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به احسان است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و اُمل بودن من است. به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است. که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی، همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقار کردن‌های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن، و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدّد. و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقض هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح. مستراح شرقی گردد، یا مستراح فرنگی. و آن گاه در برابر این تنها دو بیراه‌هائی که پیش پای دختران است، سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزه‌آسا و زمانه شکن باشد، و کودکی تنها در این تند موج این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند برخلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

گرچه امیدوار هستم که گاه در روح‌های خارق العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان‌های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه‌ها، و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته‌ها، و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخارمن حمامستون»، و اینشتین از همین نژاد پلید، و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار، و لومومبا از همین نژاد برده، و مهراوه پاک از همین نجس‌های هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوند ریز و به هرحال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بُت تراش و … محمد از خاندان بتخانه دار، به دل من امید می‌دهند که حساب‌های علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم، در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بتخانه می‌پرورد، امیدوار باشم.

دوست می‌داشتم که احسان، متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می ترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مابی این خواجه، تا شأن نسل جوان معاصر و عقده‌ها و حسدها و باد و بروت‌های بیخودی این روشنفکران سیاسی، که تا نیمه‌های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجوفروشی‌ها، از کسانی که به هرحال کاری میکنند بد میگویند، و آنها را با فیدل کاسترو ومائو تسه تونگ و چه‌گوارا می‌سنجند و طبیعتاً محکوم می‌کنند، و پس از هفت هشت ساعت درگوشیهای انقلابی و کارتند و عقده گشایی‌های سیاسی، با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن درگیر است، و طرح درست مسائل، آن چنان که به عقل هیچ کس دیگر نمیرسد، به منزل بر‌می‌گردند و با حالتی شبیه به چه‌گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.

و نیز میترسم از این فضلای افواه الرجالی شود: از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی و از روی فیلمهای دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی، و از روی مقالات و عکسهای خبری مجلات هفتگی ونیز دیدن توریستهای فرنگی که از خیابان شهر می‌گذرند، نیهیلیست، و هیپی و آنارشیست، و یا نشخوار حرفهای بیست سال پیش حوزه‌های کارگری حزب توده، مارتیالیست و سوسیالیست چپ، و از روی کتابهای طرح نو «اسلام و ازدواج»، «اسلام و اجتماع»، «اسلام و جماع»،اسلام و فلان بهمان … اسلام شناس و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار دوران بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات و از روی کتاب چه میدانم، در باب کشورهای در حال عقب رفتن، متخصص کشورهای در حال رشد. و از روی ترجمه‌های غلط و بی‌معنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر وراج چرند باف لفاظ ضد بشر هذیان گوی مریض هروئین گرای خنک، که یعنی، “ناقد” و شاعر نوپرداز…

و خلاصه، من به او«چه شدن» را تحمیل نمیکنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم، البته اگزیستانسیالیسم ویژه خودم، نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه «ت» منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقی زاده و تاریخ.

از نصیحت نیز هم؛ از هیچ کس هیچ وقت نپذیرفته‌ام و به هیچ کس، هیچ وقت نصیحت نکرده‌ام. هر رشته‌ای را بخواهد میتواند انتخاب کند اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می‌خواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتی جامعه شناسی به دردبخور (آنچنان که جامعه شناسان نوظهور ما برآنند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را «اتود» می‌کنند و تصادفاً به همان نتایج علمی می‌رسند که صاحبکار سفارش داده)، امروز وصیتنامه‌ام به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط، از سهام و املاک و منازل و مغازه‌ها و شرکتها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم میکردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمیکردم اما بیرون از همه حرفهای دیگر، اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیبایی‌های احساس و فهم، و مگر ارزش برخی کلمه‌ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است!؟ چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت می‌برند و چه گاو انسانهایی که فقط از آخور آباد و زیر سایه درخت چاق میشوند.

من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می‌خواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه و شرابم هنر و دیگر بس! اما من از آغاز متاهل بودم. ناچار باید برای خانواده‌ام کار میکردم و برای زندگی آنها زندگی می‌کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان، که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی‌کسم، کوزه آبی آورده باشم.

او آزاد است که یا خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو، هیچ چیز در جهان به انتخاب کردن نمی‌ارزد، پلید است، پلید فرزندم! تو میتوانی «هرگونه بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب، سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خدا است و انسان، و دیگر هیچ کس، هیچ چیز.

انسان بودن یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان) و میآفریند (خود را و جهان را) و تعصب می‌ورزد و میپرستد و انتظار می‌کشد و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می‌زند. اگر این صفات را جز ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می‌بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری همه دارد پایمال میشود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت‌هایش دارد مسخ میشود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند. تو هرچه میخواهی باشی باش، اما… آدم باش.

اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن می‌پوسی هجرت کلمه بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین. اما وقتی که ایران را دیده باشی، و گرنه کور رفته‌ای، کر باز گشته‌ای. آفریقا مصراع دوم بیتی است که مصراع اولش اروپا است در اروپا مثل غالب شرقی‌ها بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. این مثلث بدی است. این زندان سه گوش همه فرنگ رفته‌های ماست. از آن اکثریتی که وقتی از این زندان به بیرون می‌گشایند و پا به درون اروپا می‌گذارند، سر از فاظلاب شهر بیرون میآورند، حرفی نمیزنم که حیف از حرف زدن است! اینها غالباً پیرزنان و پیرمردان خارجی دوش و دختران خارجی گز فرنگی را با متن راستین اروپا عوضی گرفته‌اند. چقدر آدمهایی را دیده‌ام که بیست سال در فرانسه زندگی کرده‌اند و با یک فرانسوی آشنا نشده‌اند. فلان آمریکایی که به تهران میآید و از طرف مموشهای شمال شهر و خانوادههای قرتی لوس اشرافی کثیف عنتر فرنگی احاطه میشود، تا چه حد جوّ خانواده ایرانی و روح جاده شرقی و هزاران پیوند نامرئی و ظریف انسانی خاص قوم را لمس کرده است؟

اگر به اروپا رفتی، اولین کارت این باشد که در جائی اتاق بگیری که به خارجیها اتاق اجاره نمی‌دهند. در محله‌ایکه خارجیها سکونت ندارند. از این حاشیه مصنوعی بی‌مغز آلوده دور باش. با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن، نه سخت است و نه با ارزش. «کن مع الناس و لا تکن مع الناس» واقعاً سخن پیغمبرانه است.

«واقعیت، خوبی و زیبایی» در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگر به جستجو نمی ارزد، نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب. و سومین با هنر، عشق، می تواند تو را از این هر سه محروم کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنک. چیزی شبیه جواد فاضل، یا متین ترش نظام وفا، یا لطیف ترش لامارتینیا احمق ترش دشتی و کثیف ترش بلیتیس! ونیز می‌تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره‌‌ای بگشاید و شاید هم … دری و من نخستینش را تجربه کرده‌ام و این است که آنرا دوست داشتن نام کرده‌ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی بخشد وهم، همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن وهم، زیبایی و زیبائی‌ها (که کشف میکند، که میآفریند، چقدر در همین دنیا بهشت‌ها و بهشتی‌ها) نهفته است. اما نگاه‌ها ودل‌ها همه دوزخی است، همه برزخی است و نمی‌بیند و نمی‌شناسد، کورند، کرند، چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی‌شنوند. همه جیغ و داد و غرغر و نق‌نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.

وای که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه‌دار است، لبریز است. چقدر مایه‌های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته است. زندگی کردن وقتی معنی می‌یابد که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیا‌موزی و تو میدانی که چقدر این حرف با حرفهای ژید به ناتانائلش شبیه است، با آن متناقض است! تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می کنم، تصادف با یکی دو روح خارق العاده، با یکی دودل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیشتر؟ بیشتر نیست! «یکی» بیشترین عدد ممکن است. دو را برای وزن کلام آوردم و نیست گرچه من به اعجاز حادثه‌یی، این کلام موزون را در واقعیت ناموزون زندگی‌ام به حقیقت داشتم، برخوردم (به هر دو معنی کلمه).

کویر را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته‌ام و به میراثت میدهم بخوان و آن دست خط پشت عکسم را که در پاسخ خبر تولدت فرستادم برای تنها و تنها (نصیحت) که در زندگیم مرتکب شده‌ام حفظ کن.

اما تو، سوسن ساده مهربان احساساتی زیبا شناس!منظم و دقیق و تو، سارای رند عمیق. عصیانگر مستقل! برای شما هیچ توصیه‌ای ندارم. در برابر این تندبادی که بر آینده پیش ساخته شما می‌وَزد، کلمات، که تنها امکاناتی است که اکنون در اختیار دارم، چه کاری میتوانند کرد؟ اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجازگری است که از اعماق روح شما سَر زند، جوش کند و اراده‌ای شود مسلح به آگاهی‌ای مسلط بر همه چیز و نقاد هرچه پیش میآورند و دور افکننده هر لقمه‌ای که میسازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی خود طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار‌کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته‌اند. دعوای امروز بر سراین است که لقمه کدام طباخی را بخورند. هیچ کس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می‌خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده‌اند. وچه مهوع.

آن هم کی‌ها میسازند؟ رهبران روشنفکران امروز اجتماع ما. آنها که مدل نوین زن بودن شده‌اند. «هفده دی‌ایها» آزاد زنان! این تنها صفتی است که آنها موصوفات راسیتن آنند،آزاد از… عفت کلام اجازه نمی‌دهد. این چادرهای سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید و نه رشد فکری و نه شخصیت یافتن واقعی و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیّت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید و آنگاه نتیجه این شد که همان شاباجی خانم شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو میزند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب نشینی می‌کند و پاسور میزند. از خانه به خیابان منتقل شده است.هم اوست که فقط تنبانش را درآورده است و بس. یک ملا باجی، اگر ناگهان تنبانش را در آورد و یا به زور در آوردند چه تغییراتی در نگاه و احساس و تفکر و شخصیتش رخ خواهد داد؟ اما مسأله به همین سادگی‌ها نیست. زن روز آمار داده است که، از ۱۹۵۶ تا ۶۶ (ده سال) مؤسسات آرایش و مصرف لوازم آرایش در تهران پانصد برابر شده است و این تنها منحنی تصاعدی مصرف در دنیا، و در تاریخ اقتصاد است، ونیز تنها علت غائی همه این تجدد بازیها و مبارزه با خرافات و آزاد شدن نیمی از اندام اجتماع که تاکنون فلج بود، زندانی بود و از این حرفها …اما اینها باز یک فضیلت را دارا‌یند، یعنی یک امتیاز بر رقبای املشان. چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صف متجانس متخاصم پیدا کرده‌ام. هر وقت آن «ملاباجی گشنیزخانم»ها را می‌بینم می‌گوییم باز هم آنها و هر وقت آن «جیگی جیگی ننه خانم»ها را می‌بینم می گویم باز هم اینها.

و اما تو همسرم، چه سفارشی میتوانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده‌ای. نه در زندگی، در زندگی کردن به خصوص بدان«گونه» که مرا می‌شناسی و بدان صفات که مرا میخوانی. نبودن من خلائی در میان داشتن‌های تو پدید نمیآورد، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده‌ای، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پُر از صداقت و پاکی و انسانیت توست به هرحال، اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصائل شخصیت انسانی من تو اشتباه کرده باشی، در این اصل هر دو هم عقیده‌ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده‌ام همسر خوبی نبوده‌ام، و من به هر حال، آنقدر خوب هستم که بدی‌های خویش را اعتراف کنم، و آنقدر قدرت دارم که ضعف‌هایم را کتمان نکنم و در شایستگی‌ام همین بس که خداوند با دادن تو، آنچه را به من نداده است، جبران کرده است و این است که اکنون احساس محتضر را ندارم. که با بودن تو میدانم که در حالیکه همچون یک محتضر وصیت می‌کنم، نبودن من، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمیآورد و تنها احساسی که دارم همان است که در این شعر توللی آمده است که:

برو ای مرد برو چون سگ آواره بمیر

که وجود تو به جز لعن خداوند نبود

سایه شوم تو جز سایه ناکامی و یأس

بر سر همسر و گهواره فرزند نبود

از طرف مالی تنها یادآوری است که به حساب خودم آنچه را از پول خود در هنگام زلزله خرج کردم از حساب شماره ۲ بانک تعاونی و توزیع برداشت کرده‌ام و البته دلم از اینکار چرکین بود و قصد داشتم در عید امسال که قرضی می کنم یا چیزی می‌فروشم، برای پول منزل آن را مجدداً باز گردانم و امیدوارم تو این کار را بکنی.

آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که سبزوار تحصیلاتشان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند (که ماهی پنجاه تومان برای هر محصل در ماههای تحصیلی که نه ماه است، یعنی سالی چهارصد و پنجاه تومان برای هر فرد و بنابراین سالی سه محصل می‌توانند از این بابت درس بخوانند البته با کمکهای اضافی من و خانواده خودش)

کار سوم اینکه، جمعی از شاگردان آشنایم، همه حرفها و درسهای چهار سال دانشکده را جمع و تدوین کنند و منتشر سازند که بهترین حرفهای من در لابه‌لای همین درسهای شفاهی و گفت و شنود‌های متفرقه نهفته است… و نیز کنفرانسهای دانشگاهیم جداگانه و نوشته‌های ادبیم در سبک کویر جدا و نوشته‌های پراکنده فکری و تحقیقیم جدا، و آنچه در اروپا نوشته‌ام جمع آوری شود و نگهداری تا بعدها که انشاالله چاپ شود. و شعرهایم همه به دقت جمع آوری شود و سوزانده شود که نماند مگر «قوی سپید» و «غریب راه» و«در کشور» و «شمع زندان» و درسهای اسلام شناسی از «سقیفه به بعد»، با «امت و امامت» در ارشاد و کنفرانسهای مربوط به حضرت علی و علت تشیع ایرانیان و دیالکتیک پیدایش فرق در اسلام و هرچه به این زمینه‌ها میاید ازجمله «بیعت» در کانون مهندسین و «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» و… همه دریک جلد به نام جلد دوم اسلام شناسی تحت عنوان «امت و امامت» تدوین شود.

اگر مترجمی شایسته پیدا شد متن مصاحبه مرا با گیوز به فارسی ترجمه کند درباره این آثار بخصوص کتاب desalienation des societes musu lmanes مرا وهمچنین مقاله خارجی sociologie d’ initiation مرا که با چهار جامعه شناس تحقیق کرده‌ایم و «اوت زتود» چاپ کرده است. کتاب L’ ange solitaire را دلم نمیخواهد ترجمه کنند. کار گذشته‌ای و رفته‌ای است.

همه التماس‌هایت را از قول من نثار… عزیزم کن، که آنچه را از من جمع کرده و درباره‌ام نوشته، از چاپش منصرف شود که خیلی رنج میبرم. از دوستانم که در سالهای اخیر به علت انزوایی که داشتم، و خود معلول حالت روحی و فشار طاقت شکن فکری و عصبی بود، از من آزرده شده‌اند، پوزش میطلبم و امیدوارم بدانند که دوری از آنها نبود، گریز به خودم بود و این دو یکی نیست.

کتاب «کویر» را با اتمام آخرین مقاله و افزودن «داستان خلقت» یا «درد بودن» (پس از پاکنویسی) تمام کنید و منتشر سازید. مقدمه‌اش تنها نوشته عین‌القضا است. و در اولین صفحه‌اش این جمله توماس ولف: «نوشتن برای فراموش کردن است نه به یاد آوردن».

در پایان این حرفها برخلاف همیشه احساس لذت و رضایت میکنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچ وقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است. تنها گناهی که مرتکب شده‌ام، یکبار در زندگیم بود، که به اعوای نصیحت‌گران بزرگتر و به فن کلاه‌گذاری سَرِ خدا، در هیجده سالگی، اولین پولی که پس از هفت هشت ماه کار یکجا حقوق مرا دادند، و پولی که از مقاله نویسی جمع کرده بودم، پنج هزار تومان شد، و چون خرجی نداشتم، گفتند به بیع و شرط بده. من هم از معنی این کثافتکاری بی خبر، خانه کسی را گرو کردم، به پنج هزار تومان و به خودش اجاره دادم ماهی صد تومان. و تا پنج شش ماه، ماهی صد تومان ربح پولم را به این عنوان میگرفتم و بعد فهمیدم که برخلاف عقیده علما و مصلحین دنیا، این یک کار پلیدی است و قطعش کردم واصل پولم را هم به هم زدم، اما لکه چرکش هنوز بر زلال قلبم هست و خاطرهاش بوی عفونت را از عمق جانم بلند میکند و کاش قیامت باشد و آتش آن شعله‌ها بسوزاندش و پاکش کند. و گناه دیگرم که به خاطر ثوابی مرتکب شدم و آن مرگ دوستی بود که شاید میتوانستم مانع شوم کاری کنم که رخ ندهد نکردم، گرچه نمیدانستم که به چنین سرنوشتی میکشد و نمیدانم چه باید میکردم؟ در این کار احساس پلیدی نمی‌کنم، اما ده سال تمام، گداخته‌ام و هر روز هم بدتر میشود و سخت تر. و اگر جرمی بوده است، آتش مکافاتش را دیده‌ام و شاید بیش از جرم. و جز این اگر انجام ندادن خدمتی یا دست نزدن به فداکاری گناه نباشد، دیگر گناهی سراغ ندارم و خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین «شغل» را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو.

و عزیزترین و گرانترین ثروتی که می‌توان بدست آورد، محبوب بودن و محبتی، زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم ثروتمند، و جز این هیچ ندارم و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آنرا بخورند که، حلال‌ترین لقمه است و حماسه‌ام اینکه، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان «من» و «مردم» در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم اینکه، در برابر هر مقتدرتر از خودم، متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تراز خودم، متواضعترین.

وآخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی، مقامات حساس و موفقیتهای سنگین به دست آورند، اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند، بسیار گرانبهاتر از آن چیزی است که به دست میآورند. و دیگر این سخن یک لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که «شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یکبار لکه‌دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمیتواند». و دیگر اینکه نخستین رسالت ما کشف بزرگترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن «متن مردم» است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گـُنگیم. ما از آغاز پیدایش‌مان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای‌مان و عبث کننده همه تلاشهای ماست.

و آخرین سخنم به آنها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند اینکه:

دین چو منی گزاف و آسان نبود

روشنتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم مؤمن

پس در همه دهر یک بی ایمان نبود

ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودیی است که، پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غیر بوروژازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود.

 

 

 http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_38200.jpeg

 

 

  توضیح شاهدان کویرمزینان : این نامه نمی تواند آخرین وصیتنامه دکتر شریعتی باشد و در تاریخ ثبتی آن نیز بهاران نیوز اشتباه کرده است چون در متن وصیت نامه مرحوم دکتر اشاره کرده اند که در سی و پنج سالگی و همچنین هیچ اشاره ای به فرزند چهارمش مونا نکرده است که از چنین انسانی بعید است که یکی از فرزندانش را فراموش کند...

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

تحلیل فرزند دکتر شریعتی از مبنای اختلاف پدرش و مرحوم مطهری

[تصویر :  e2.jpg]

نام دکتر علی شریعتی و حسینیه ارشاد در طول بیش از ۴ دهه اخیر چنان به هم درآمیخته است که شاید نتوان به سادگی از یکی بدون دیگری نام آورد. مهمترین و تاثیرگذارترین سخنرانی‌های «معلم انقلاب» در همین حسینیه واقع در خیابان «کوروش کبیر» سابق انجام شد و جوانان و دانشجویان زیادی را با نام «حسین»، «زینب» و «علی» آشنا کرد. جوانانی که شاید برخی‌‌شان پیش از آن با مسجد و حسینیه و دیانت چندان سرآشتی نداشتند، اما ایجاز کلام شریعتی آنان را به راهی دیگر رهنمون ساخت. این شد که حسینیه ارشاد یکی از مهمترین پایگاه‌های انقلاب اسلامی ۵۷ شد و دکتر علی شریعتی «معلم انقلاب» و یکی از برجسته‌ترین رهبران فکری آن.

به مناسبت درگذشت مرحوم ناصر میناچی پایگاه خبری-تحلیلی پیام نو گفتگویی با دکتر احسان شریعتی، فرزند دکتر علی شریعتی، انجام داده که در آن به جایگاه حسینیه ارشاد و خدمات مرحوم میناچی، مبنای اختلاف بین دکتر شریعتی و آیت‌الله مطهری، تفاوت دیدگاه مرحوم مهندس بازرگان با سایر خانواده فکری نواندیشان دینی زمانه‌اش و دلایل برخوردهای خصمانه کسانی چون دکتر سیدحسین نصر و دکتر نراقی پرداخته شده است.

 آنچه در پی می‌آید مشروح گفتگوی پیام نو با احسان شریعتی است:

در مورد چگونگی راه‌اندازی حسینیه ارشاد و نوع سبک آموزشی که در این حسینیه به جامعه مذهبی ما معرفی شد، توضیح بفرمایید.

در این باره باید به نقش زنده‌یادان محمد همایون و سپس یارِ همراه او، ناصر میناچی که از بنیانگذاران حسینیه ارشاد از سال ۱۳۴۳ بودند، اشاره کرد. پس از سقوط رضاخان و در دهه بیست فضای آزادتری بر کشور حاکم شد. این گشایش موجب شد در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی-مذهبی فعالیت‌هایی شکل گیرد. در برخی شهرهای مذهبی نظیر مشهد، از سویی آزادی فضا از نوعی گرایش قوی بازگشت به سنت ظهور کرد؛ از سوی دیگر نیز در فضای سیاسی، روشنفکران فعال شدند و حزب توده رشد کرد. در این میان، قشر ملی و مذهبی موجود در کشور همزمان با پاگرفتن «نهضتِ ملی»، نظیر استاد محمد تقی شریعتی و طاهر احمدزاده در مشهد با تأسیس «کانونِ نشرِ حقایق اسلامی» و مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت‌الله طالقانی در تهران، فعالیت‌های‌ مذهبی و سیاسی خود را آغاز کردند و تحت تعالیم آنان «انجمن‌های اسلامی» دانشجویان در دانشگاه تهران شکل گرفت و برخی اماکن مذهبی مروج نوعی اسلام‌گرایی با خوانش و رویکردی نوین شدند.

در همین راستا و تداوم همین طرز تفکر بود که «حسینیه ارشاد» به عنوان مکانی برای ترویج نوعی گرایش مذهبی مدرن تشکیل شد و در آن سعی می‌شد تا در تبیین معتقداتِ دینی از روش‌های علمی و منطقی استفاه شود. آن زمان حسینیه ارشاد فعالیت‌های محدودی انجام می‌داد و روحانیون و علمایی نظیر زنجانی، طالقانی و... مشغول سخنرانی و تدریس بودند و در این مرکز دینی بحث‌های علمی‌تر و به‌روزتری برای مخاطبان روشنفکر و اقشار متوسط شهری بیان می‌شد. این فعالیت‌‌های رایج با حضور دکتر شریعتی جهش و کیفیت و رونق قابل ملاحظه‌ دیگری یافت.

 

آقای دکتر! می‌فرمایید که استاد محمدتقی شریعتی در مشهد فعالیت‌های مذهبی را آغاز کرده بود و افرادی چون مرحوم بازرگان و طالقانی و کسانی دیگر نیز در تهران این فعالیت‌ها را در یک دوره نسبتا نزدیک انجام می‌دادند. نقطه اتصال این نیروها در نقاط مختلف کشور و نزدیک شدنشان به هم چه بود؟

به‌ نظر می‌رسد نقطه‌ اتصال و پیشرفت آن جنبش فکری، بروز نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. ببینید بعد از شهریور ۱۳۲۰ که رژیم سلطنتی در موقعیت ضعیفی قرار داشت، نیروهای ملی با دو گرایش عمده ملی‌ و مذهبی به رهبری دکتر مصدق گردهم آمدند. در این میان برخی از روحانیون حامی مشروطه که همچنان به سنت روحانیونی چون آخوند خراسانی، نایینی و... وفادار بودند از نهضت ملی حمایت می‌‌کردند. این‌ها طبیعتا در شهرستان‌ها هم شاخه‌ها و نمایندگانی داشتند. حمایت‌ و حضور اولیه‌ چهره‌هایی چون آیت‌الله کاشانی و به خصوص، آیات سیدرضا و ابوالفضل زنجانی، طالقانی و... یادآورِ سنت مدرس بود و در فراگیر شدن جنبش ملی در اقشار و لایه‌های مذهبی جامعه‌ی ایران موثر بود و همه‌ این‌ها موجب بسط و گسترش اندیشه‌ نهضت ملی به لحاظ سیاسی و در افق بلندتر فکری، شنیده شدن صدا و نظرات جریان نواندیش و اصلاحگر مذهبی در میان طبقات مختلف اجتماعی آن زمان شد. در واقع باید گفت که چسب همه این جریانات در جاهای مختلف ایران همین نهضت ملی (شدن صنعت نفت) بود.

 

چنان که گفتید و از منظر تاریخی نیز روشن است، حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد جهش قابل توجه در کمیت و کیفیت مخاطبان حسینیه ایجاد کرد. فکر حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و دعوت از وی چگونه رقم خورد و بانی این حضور چه کسانی بودند؟

دکتر شریعتی وقتی از اروپا بازگشت، پس از مدتی بازداشت و سرگردانی در دانشگاه مشهد مشغول به تدریس شد، آنجا تحلیل تاریخ اسلام را آغاز کرد. همین پژوهش‌های صورت گرفته در زمینه تاریخ اسلام زمینه‌ساز دعوت او از سوی مسئولان حسینیه ارشاد برای نگارش مقاله، ایراد سخنرانی و تدریس شد. کتاب «اسلام شناسی» منتشر شده بود که بحث‌های بسیاری را هم در پی داشت، زیرا به عنوان متد تحقیق دکتر شریعتی در این درس‌ها، از منابع اهل سنت نیز استفاده کرده بود. وی معتقد بود که ما باید از منابع آن‌ها استفاده کنیم تا آن‌ها نیز از منابع ما بهره برند. این رویکرد باعث شد تا عده‌ای در جامعه مذهبی او را متهم به سنی‌گری کنند. با همه‌ این اوصاف باید گفت که دکتر شریعتی پیش از حضورش در حسینیه ارشاد نیز شناخته شده بود. امت و امامت شاید نخستین سخنرانی ایشان در سال ۴۸ در ارشاد بود. به هر حال ایشان توسط حسینیه ارشاد دعوت شدند چنان‌چه پیش از ایشان پدرش را نیز دعوت کرده بودند.

از جمله در اوایل انقلاب و پس از اشغال سفارت آمریکا «دانشجویان خط امام» جلسه‌ای با عنوان «جنبش‌های رهایی‌بخش جهان» در ساختمان سفارت برگزار کردند که در آن از جمله، ما و بسیاری از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی میهمان بودیم. مهندس موسوی به من می‌گفت که در روزنامه جمهوری اسلامی وارد شده‌ایم و آن‌جا تعد‌ادی از طرفداران مرحوم مطهری با خط فکری شریعتی مخالف‌اند و ما دفاع می‌کنیم. به ایشان گفتم نامه‌ای داریم مبنی بر این‌که خود استاد مطهری خطاب به دکتر نوشته‌اند «از شما دعوت می‌کنیم که با حسینیه ارشاد همکاری کنید»، بنابراین مجموعه‌ مسئولان حسینیه ارشاد و مرحوم شهید مطهری که آن‌زمان با ارشاد بودند، از دکتر شریعتی برای حضور و همکاری در حسینیه ارشاد دعوت کردند.

 

به نظر شما دلیل این دعوت چه بود؟

دکتر در آن برهه چهره شناخته شده‌ای در جامعه‌ دانشگاهی بود و سخنرانی‌هایش در دانشگاه های مختلف کشور او را به جامعه هم شناسانده بود و تنها به مشهد محدود نبود، اما همچون پدرشان در مراکز مذهبی و مساجد حضور نداشت. یادم هست که وقتی دکتر پس از محروم‌التدریسی در دانشگاه وارد همکاری منظم با حسینیه ارشاد شد، بسیاری از دانشجویان دانشگاه مشهد (که اغلب گرایش چپ داشتند)، به خانه ما می‌آمدند و انتقاد می‌کردند که استاد ما در مسجد سخنرانی می‌کند و این برای ما کسر شان است! در سال ۱۳۵۰ در آستانه‌ برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، چند تن از اساتید را از دانشگاه اخراج کردند. در دانشگاه مشهد نیز دکتر سیروس سامی و دکتر شریعتی را کنار گذاشتند و به بخش‌های پژوهشی وزارت علوم تبعید کردند. بعد از گرفتن کلاس‌ها از ایشان در دانشگاه مشهد و محروم التدریس شدن دکتر شریعتی، او بیشتر به سخنرانی در ارشاد می‌پرداخت و در تهران مقیم شد. در واقع وقتش باز شد و این مکان برایش پایگاه شد. در آن زمان حسینیه ارشاد نیز به دلیل حساسیت‌های موجود زیر نظر و مؤاخذه‌ دایم سازمان امنیت بود، اما بین کارشناسان ساواک در مورد ادامه‌ کارش یا ممانعت از آن هنوز اختلاف نظر وجود داشت. اختلاف داشتند که بالاخره چه کنند؟ آن زمان جنگ چریکی آغاز شده بود و فکر می‌کردند این گونه بحث‌های ذهنی مثل تاریخ تمدن و ادیان و اسلام و... جوانان را از جو انقلابی دور می‌کند. البته این تحلیل یک جناح از ساواک بود؛ در جناح دیگر این تصور وجود داشت که اتفاقا این رویکرد خطرناک‌تر است. برای نمونه، تحلیل دکتر سیدحسین نصر به اعتراف اخیر خودشان در این راستا بود. رفته رفته ساواک به این جمع‌بندی رسید که اینجا واقعا در حال تبدیل شدن به پشت جبهه‌ای برای مبارزان شده است و به این نتیجه رسید که باید جلو این مکان و فعالیت‌ها گرفته شود. در این حین شنیدیم برخی از روحانیون وابسته (نظیر امام جمعه شیراز در سفر شاه به آن‌جا) تقاضای تعطیلی ارشاد را می‌کنند. از سوی دیگر برخی از روحانیون توسط ساواک تحریک می‌شدند و سعی می‌شد تا جنگ‌های کاذبی علیه حسینیه راه بیاندازند. با برتری این تحلیل منفی در ساواک و بالا گرفتن تحریک‌ها در میان آن بخش از روحانیت سنتی وابسته، شاه دستور تعطیلی حسینیه ارشاد را صادر کرد. کماندوها به حسینیه ارشاد حمله کردند و درگیری نیز پیش آمد. به هر حال حسینیه ارشاد از آبان ماه سال ۵۱ تعطیل و دکتر نیز مخفی شد و حسینیه نیز تا زمان انقلاب باز نشد.

 

در آن ایام شما و سایر اعضای خانواده همچنان در مشهد بودید؟

بله در حال جمع و جور کردن اثاث خانه جهت عزیمت به تهران بودیم که ارشاد تعطیل شد و این اتفاقات روی داد. در حالی که ما در حال اسباب کشی و انتقال به تهران بودیم، مامورین ساواک به منزل استاد محمدتقی شریعتی و منزل ما در مشهد آمدند و تمام کارتون‌ها را باز کردند و کتاب‌ها را وسط راهرو ریختند و با کامیون بردند. استاد محمدتقی شریعتیاز مشهد و دایی بزرگ ما را نیز از تهران گروگان گرفتند تا دکتر از مخفی‌گاه بیاید و خود را معرفی کند. در پی این اقدام، دکتر پس از چند ماه مشورت با دوستان (از جمله مرحوم میناچی) در این مورد یا خروج از کشور، به خاطر پدر و همچنین برادر همسرش که اصلا سیاسی نبود و بی‌دلیل به زحمت افتاده بود، در اواخر تابستان سال ۵۲ نیمه شبی به همین خانه‌ای که در تهران خریده بودیم آمد و صبح به کمیته مشترک شهربانی-ساواک رفت و خود را تحویل داد. از او دیگر خبری نشد و تا آغاز زمستان که چند ماهی با دکتر حق ملاقات نداشتیم و فشار بسیاری روی او بود. وی تا آخر سال ۵۳ در سلول انفرادی کمیته ماند و قرار بر آزاد شدنش نبود تا اینکه در مذاکرات الجزایر و با توصیه آنها، شاه اجازه آزادی دکتر را در سال ۵۴ داد.

 

به مقطع حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و تاثیرگذاری ایشان بازگردیم. در آن برهه افرادی که با ادبیات نواندیشانه دیدگاه‌های اسلامی را طرح کنند وجود داشتند، اگرچه تعدادشان زیاد نبود. با این حال از نظر شما خصوصیت بارز دکتر شریعتی چه بود که توانست چنین تاثیر به‌سزایی بر شکوفایی فعالیت حسینیه ارشاد و تبدیل آن به کانون نشر اندیشه‌ انقلابی بگذارد؟

تلاش شدید و حجم و کیفیت تولید شریعتی باعث تحول کیفی در حیات فکری حسینیه ارشاد شد. علاوه بر نقش خود او، در زمان ایشان، حضور جوانان و هنرمندان و روشنفکران چشم گیرتر شد. شریعتی نیازها و مقتضیات روز جامعه و جوانان را درک می کرد. ورود عنصری چون ادبیات و هنر (تئاتر و نقاشی و ... که با تئاتر ابوذر از مشهد آغاز شده بود) و همین حضور جوانان پرشور در ارشاد باعث شد که قدرت‌های استبدادی-ارتجاعی احساس خطر کنند. به هر حال این جنبش و شکوفایی ایجاد شده بود و سبب شد تا در کشور تحول فکری بزرگی رخ دهد. در این میان، جامعه سنتی هم تحریک شده بود و روحانیون درجه دو علیه ارشاد بر منابر تبلیغ می‌کردند و جوی به وجود آوردند و عده ای به دنبال تکفیر شریعتی و ارشاد حتی نزد مراجع تقلید افتاده بودند. مجموعه‌ این عوامل و نوع نگاه و عملکرد شریعتی، امتزاج اندیشه و هنر و مبارزه و چندساحتی بودن این جریان و جنبش فکری-اعتقادی و سیاسی-اجتماعی تاثیرگذاری خیره کننده‌ای داشت و حتی هنوز با گذشتِ چند دهه و حوادث بزرگ در ایران و جهان دارد.

  • علی مزینانی
۳۰
ارديبهشت
۹۳

[تصویر :  IMG_9528.jpg]

احسان شریعتی: روش امام موسی صدر تجربه‌ای عملی در تعامل با ادیان و فرهنگ هاست

 به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  روابط عمومی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، احسان شریعتی مزینانی  در همایش «شرح صدر» که روز یکشنبه، ۲۱ اردیبهشت ۹۳ در دانشگاه امیرکبیر تهران برگزار شد، ابتدا در پاسخ به سؤالی درباره معنای تساهل و تسامح، در مورد معنای این مفهوم در جوامع غرب و شرق توضیح داد.

وی گفت واژه Telorance به معنای تحمل عقیده مخالف است و ریشه تحمل الزاماً مثبت نیست و‌گاه به معنای تحمل موارد منفی و خلاف نیز هست. این معنای منفی در این مفهوم ادامه یافته است. به این شکل که در جهان بینی لیبرال و سکولار شک بینی‌ای است که نمی‌توان حکم داد که امری حقیقی است یا خیر. تساهل و تسامح در مفهوم غربی متفاوت با مفهومی است که در شریعت محمدی به کار می‌بریم. در اینجا طبق‌‌ همان آیه وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا، اصل شناخت است. اسلام دینی جهانشمول است که می‌گوید هیچ تبعیض قومی و قبیله‌ای را معیار قرار نمی‌دهد. بنابراین، ویژگی‌های تساهل در جهان بینی باید ذکر شود تا نشان دهد ما تساهل خاص اسلام داریم. 

 تجربه امام موسی صدر در مواجهه با سایر ادیان برای ما آموزنده است

شریعتی سپس در مورد ضرورت نیاز به اندیشه امام موسی صدر گفت: تفاوت جامعه ما با لبنان این است که لااقل در مرکز اکثریت مذهبی شیعه داریم و با جامعه‌ای چنددینی مواجه نیستیم. هرچند در نوار مرزی اقلیت‌ها را داریم ولی در مجموعه با جامعه‌ای یک دست سروکار داریم. ولی به محض خروج از کشور یا خروج از مرکز با تنوع مواجه می‌شویم. درواقع، ما همیشه در اکثریت نیستیم. ممکن است در جوامعی در اقلیت باشیم.‌‌ همان طور که انتظار داریم در موقعیت اقلیت بودن به رسمیت شناخته شویم، در جامعه‌ای هم که اکثریت هستیم باید برای اقلیت‌ها‌‌ همان حقوق را قایل باشیم.

 وی افزود: تجربه امام موسی صدر و لبنان از این جهت مهم است که نشان می‌دهد چگونه یک روحانی شیعه موفق شده است تجربه و تأثیری مثبت در ادیان دیگر ایجاد کند. امروزه ما از دموکراسی و سعۀ صدر سخن می‌گوییم اما در عمل کمتر آن را به کار می‌بریم. از این نظر تجربه جنبش حرکت المحرومین به رهبری امام صدر و شخصیت ایشان برای ما بسیار آموزنده است. 

 دکتر شریعتی قصد داشت فعالیتش را در لبنان ادامه دهد

شریعتی درباره رابطه و آشنایی امام صدر و پدرش نیز توضیح داد: دکتر شریعتی از طریق دوستان مشترکی که از دوران دانشجویی در اروپا داشت، از حوادث لبنان مطلع بود. یکی از دلایل خارج شدن دکتر از ایران این برنامه بود که به لبنان برود و برنامه حسینیه ارشاد را ادامه دهد. مذاکراتی هم در فرانسه با دوستان مشترکی که با حرکت المحرومین ارتباط داشتند، انجام داد. این تماس‌ها مستمر بود و برنامه اصلی ادامه فعالیت در لبنان بود که با مرگ ناگهانی دکتر ناتمام ماند.

 وی گفت: این ارتباط بعد از درگذشت دکتر هم ادامه پیدا کرد. انتقال پیکر دکتر به زینبیه با وساطت امام موسی صدر بود. ترجمه آثار دکتر به عربی نیز با نظارت امام موسی صدر در لبنان آغاز شد و بر اساس این فعالیت‌های امام، مردم منطقه و لبنان با اندیشه دکتر آشنا شدند.

  • علی مزینانی
۱۷
دی
۹۲

در بخش "اول بررسی چگونگی شهادت معلم شهید انقلاب فرزند شایسته دیار سربداران ابر مردی که به کویر معنا بخشید دکتر علی مزینانی شریعتی" از قول بعضی افراد و جوابیه فرزند برومندش دکتر احسان مزینانی  شریعتی مطالبی را عنوان کردیم که موجب قدر دانی مخاطبان گرانمایه شاهدان کویرگردید و خواستار آن شدند که بیشتر در این باره تحقیق و نوشته شود این بار به سراغ وب سایت خانواده شریعتی رفتیم و مطالب تازه و ارزشمندی با عنوان  هجرت شریعتی از این وبسایت منتشر می نماییم.

 


درباره‌ی هجرت شریعتی

در مورد هجرتِ شریعتی در سال پایانیِ عمرش (1356) به اروپا و مرگِ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

 

پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:‌

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد. در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم. ابتدا از آموزش و پرورش منطقه سیزده تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در ان ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و.... با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز 26 اردیبهشت یعنی 4 روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

 

 


صبح 26 اردیبهشت 1356 شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلاً به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم». (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود.

خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا 18-17 خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

 از تاریخ 18-17 نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی‌فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ 28 خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یکسال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکا است.

اسناد دیگر چگونگی شهادت فرزند شایسته کویرمزینان را در ادامه مطلب ببینید...

  • علی مزینانی
۱۶
دی
۹۲
IMG20134312

پارسینه: رژیم مرگ همه این افراد را مرگ طبیعی می دانست و مردم مبارز آنها را شهید می دانستند.
دوشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۴۶ مردم خبر درگذشت جهان پهلوان بزرگ و مردمی زمان خود، مرحوم غلا مرضا تختی را شنیدند که روزنامه ها طبق اعلا م ساواک، مرگ او را خودکشی در هتل آتلا نتیک گزارش دادند اما در تمام مراسم مردمی، از او با عنوان «شهید» نام برده می شد. ۲۱ خرداد ماه ۱۳۴۹ محمدرضا سعیدی از روحانیون مبارز در زندان به شهادت رسید و مرگ او سکته قلبی اعلا م شد. در سال ۱۳۵۶ هم دو مرگ مشکوک دیگر در خارج از ایران، دو تن از بزرگترین یاوران انقلا ب را از مردم گرفت.
سیدمصطفی خمینی (فرزند ارشد امام خمینی) در عراق و دکتر علی شریعتی در انگلستان درگذشتند که از طرف مقامات دولتی مرگ آنها هم سکته اعلا م شد. اما همواره در طول مبارزات از آنها با عنوان شهید یاد شده و کسی مرگ طبیعی را برای آنها باور نداشت. بعد از انقلا ب تلا ش بسیاری شد تا واقعیت ها مشخص شود اما خبر درگذشت محمدرضا سعیدی که از همان زمان هم بر اثر افشاگری های هم سلولی هایش شهادتش مسجل بود، هیچ نتیجه قطعی درباره چگونگی فوت بقیه به دست نیامده است.
درباره تختی بسیار گفته شده اما کسی نمی تواند قاطعانه نظر بدهد. درباره مصطفی خمینی کمتر نظری داده شده است و به نظر می رسد فوت طبیعی مورد قبول بسیاری است. درباره درگذشت علی شریعتی چطور؟ دکتر علی شریعتی در میان این افراد وضعیت ویژه دارد. جنازه وی سال هاست در سوریه و در جوار حرم حضرت زینب (س) به امانت سپرده شده اما هرگز آوردن جنازه اش به کشور، جدی نشده است! با چنین وضعیتی معلوم است که سخن گفتن از مرگ دکتر شریعتی هم چقدر می تواند با اما و اگر و... همراه باشد.
با این حال در این گزارش سعی شده فارغ از همه نظراتی که درباره این اندیشمند بزرگ معاصر وجود دارد، به بررسی مرگ ناگوار دکتر شریعتی در آستانه انقلا ب اسلا می پرداخته شود. آنچه در این نوشته به عنوان مرجع در نظر گرفته شده، دو کتاب است. اولی «طرحی از یک زندگی» نوشته خانم دکتر پوران شریعت رضوی همسر گرانقدر دکتر شریعتی است که در واقع زندگینامه شریعتی است و دیگری کتاب «از شریعتی» است که هر دو منبعی مورد وثوق به شمار می روند.
 

درادامه مطلب پرونده شهادت فرزندشایسته کویرمزینان را بخوانید...

  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲

فرزنددکترعلی شریعتی مزینانی هم در این روز به جمع عزاداران مزینانی پیوست

  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲

به دعوت شاهدان کویرمزینان دکتر احسان شریعتی فرزند برومند دکتر علی شریعتی مزینانی برای حضور درجلسه خانه موزه شریعتی به مزینان آمد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ پس از برگزاری جلسه گروه فرهنگی شاهدان کویرمزینان در بنیاد فرهنگی شریعتی در زمستان سال 91 با حضور فرزندان معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی مبنی بر آماده سازی خانه موزه شریعتی در مزینان ، دکتر احسان شریعتی همزمان با تاسوعای حسینی  رهسپار  زادگاه پدری خویش شد و در جلسه فرهیختگان و مسئولین شورا و دهیاری مزینان شرکت کرد.

در این جلسه  وی ضمن تقدیر از اقدام شایسته ی مزینانی ها اظهار داشت : این اقدام فرهنگی می تواند در جذب توریست و افراد و گروه های مختلف فرهنگی موثر باشد و روی در آمد و اقتصاد مردم منطقه نیز تأثیر بگذارد.

در ادامه محمد شریفی مزینانی از فرهنگیان بازنشسته و فعال فرهنگی با تشکر از حضور دکتر احسان شریعتی مزینانی بر تداوم این گونه فعالیت ها تأکید کرد.

در خاتمه جمعی از عاشقان شریعتی ضمن تقدیم مبالغی به عنوان هدیه به منظور خریداری منزل شریعتی ها از ورثه ی مرحوم احمد شریعتی آمادگی خود را برای تأمین هزینه کلی این بنا اعلام کردند.

  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱
شرح زندگی‌نامه در یک مصاحبه سخنی با خواننده : [تصویر :  ehsanc100_120.jpg]

این زندگینامه حاصل گپ و گفتی طولانی با دکتر احسان شریعتی است که در خرداد ۱۳۸۸ انجام شده است.
دکتر احسان در این گفتگو به بازگویی مقاطع حساس زندگی خود پرداخت. سعی ما در اینجا بر این بوده،تا از لابه لای گفته‌های ایشان مهمترین رخداد ها و حوادث زندگی و بعضی از خاطرات‌شان را در اختیار علاقه‌مندان و دوست‌داران معلم و یادگار او قرار دهیم.از اینرو مسئولیت هرگونه نقص یا اشتباه احتمالی بر عهده‌ی "گروه شریعتی" بوده و هیچ مسئولیت‌ی متوجه دکتر احسان شریعتی و خانواده‌ی محترم‌شان نمی‌باشد.


زندگی‌نامه :

۱۳۳۸
احسان شریعتی ، در ۱۲ شهریور ۱۳۳۸ در بیمارستان امام رضای مشهد متولد شد.


۱۳۳۹
با مادر ( پوران شریعت رضوی ) عازم پاریس می‌شود تا به دکتر شریعتی ( پدر ) که در پاریس درس می‌خواند بپیوندد.


۴۳_۱۳۴۰
احسان در پاریس به مکانی به نام crèche می‌رفته،که محل نگه‌داری کودکانی بوده که والدین‌شان دانشجو بودند. پدر و مادرش در آن سال‌ها به فعالیت‌های دانشجویی وکنفدراسیون‌ی و جبهه ملی، علاوه بر درس می‌پرداختند و فعالیت‌های تحصیلی_سیاسی داشتند.


۱۳۴۳
بازگشت با والدین به ایران، بوسیله اتومبیل، که در مرز خوی دکتر شریعتی را دستگیر نمودند و ایشان و مادرشان مجبور شدند به رضائیه ( ارومیه ) رفته و سپس به تهران بیایند که در این مدت، دکتر شریعتی تا ۶ ماه در تهران زندانی بودند.

سالهای میانی دهه ی ۴۰ : بعد از اینکه از تهران عازم مشهد شدند، در سال‌های دهه‌ی ۴۰ ایشان در مشهد به دبستان رفتند و چون در آن سال‌ها مقیم خانه‌ی استاد محمد تقی شریعتی ( پدر بزرگ‌شان ) در کوی فرهنگ بودند به دبستانی در آن حوالی رفتند.

از آنجا که خانواده‌ی شریعتی چند بار مکان زندگی خود را تغییر دادند، (دکتر احسان سه بار تغییر منزل را به خاطر می‌آورد. کوی فرهنگ، چهار راه لشگر، کوه سنگی) ایشان هم ۶ سال دبستان را در مدارس متفاوتی بودند از جمله "روش نو" و "ابن یمین" که دبیرستان نهایی بود و تا سیکل اول را آنجا تحصیل نمودند و در همان پایان سیکل اول بود که ساواک به خانه‌شان در مشهد حمله کرد و دکتر شریعتی در تهران مخفی شد. ساواک استاد شریعتی و رضا شریعت رضوی (دایی‌شان) را گروگان گرفت تا دکتر شریعتی خود را به ساواک معرفی کند. هنگامی که به خانه‌شان در مشهد حمله برده بودند، تمام کتاب‌ها را پخش کرده و هر چه را که چاپ مسکو بود می‌بردند.

از جمله خاطرات احسان در آن دوران که دکتر در دانشکده‌ی ادبیات بود این است که دانشجویان می‌آمدند و با دکتر بحث‌هایی داشتند و همچنین فعالیت‌های هنری مثل "تئاتر ابوذر" که در آنجا اجرا شد و بحث‌های سیاسی و فکری که در آن ایام انجام می‌شد.

ایشان از کودکی دفتری داشتند که اسمش درس‌های "بابا علی" بود و در آن دفتر دکتر شریعتی نحوه ی زندگی کردن را به فرزندان‌اش می‌آموخت و با فرزندان در این باره صحبت می‌کرد. از جمله رابطه‌ی عاطفی دکتر با فرزندان این بود که شعری را می خوانده و فرزندان‌اش ادامه‌ی آن را می‌خواندند.

دکتر علی شریعتی روش آموزشی مختص خود نیز با فرزندان داشتند و به گونه ای معلم آنها بودند. به طور مثال : زمانی که به مزینان می رفتند نظریه‌ی ایده‌های افلاطون را به فرزندان‌شان با استفاده از ستارگان آموزش دادند، که این اولین برخورد احسان با جهان فلسفه بوده است.


۱۳۵۲
بعد از حمله‌ی ساواک به خانه‌شان در مشهد، به تهران و به خانه‌ای که مادرشان در جمالزاده خریده بود، عزیمت کرده و احسان برای سیکل دوم به دبیرستان خوارزمی تهران می‌رود.

هنگامی‌که دکتر شریعتی خود را مخفی کرده بود، خانواده‌شان مخفیانه ایشان را ملاقات می‌کردند تا شخصی از مخفیگاه دکتر اطلاع نیابد. در آن زمان دوستان دکتر پیشنهاد داده بودند که به خارج برود ولی چون استاد شریعتی و دکتر شریعت رضوی گروگان بودند دکتر خود را معرفی می کند. دکتر خود را در مهر ۵۲ به ساواک معرفی می‌کند و ۱۸ ماه در زندان مخوف کمیته شهربانی زندانی می‌شود که در چند ماه اول اجازه ملاقات با هیچ کس را به ایشان نمی‌دادند و حتی از لحاظ فیزیکی نیز دکتر را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. در آن ماه‌های اول به دکتر بسیار سخت گذشته بود، ولی چون دکتر حدود دو سال در آنجا بود، مقدار شکنجه‌ها پس از دوره‌ی اول که دوره‌ی کسب اطلاعات بود کاهش یافته بود. بعدها دکتر شریعتی آنجا اقامت عادی یافت. احسان صورت باد کرده و آفتاب ندیده‌ی پدر را، که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، هنوز به خوبی به یاد می‌آورد.

دکتر شریعتی سفارش کرده بود که احسان به رشته‌ی ادبی برود و ایشان هم به مدرسه‌ی علوی رفتند، اما مدیر آنجا از وحشت اینکه مبادا در مدرسه‌ای که مذهبی‌ها هستند بحث پیرامون شریعتی و مسائل سیاسی و مذهبی شود، احسان را در آنجا نپذیرفت. در نتیجه ایشان به مدرسه‌ی "رهنما" می‌رود.

از حوادثی که در زندان برای دکتر شریعتی پیش آمد این است که همیشه در انفرادی بود ولی گاهی شخصی را در سلول دکتر می‌گذاشتند تا از دکتر اطلاعات کسب کند.

رضا براهنی به دکتر پیشنهاد داد که مصاحبه‌ای انجام بدهیم و به آمریکا برویم و رژیم شاه را افشا کنیم، همانطور که بعدها مشخص شد، براهنی این کار را کرد و در بدبینی افکار عمومی نسبت به شاه بسیار موثر بود. در این ایام شریعتی همیشه در سلول انفرادی بود و هیچگاه کتاب یا قلم و کاغذ به او نمی‌دادند، تنها به خانواده‌اش اجازه‌ی بردن میوه و سیگار را برای دکتر داده بودند.

دکتر، تیمسار زندی پور را بسیار بازی می‌داد. در آن زمان دوگانگی بین ساواک و شهربانی زیاد بود و این فرد رئیس شهربانی بود که بعدها توسط مجاهدین ترور شد.

ساواک می‌خواست مصاحبه‌ای از دکتر در تلویزیون یا روزنامه داشته باشد و بواسطه آن وجهه‌ی شریعتی را نزد هواداران و پیروان او و به خصوص جامعه‌ی مذهبی – سیاسی کشور، خراب کند که این امر محقق نشد. در آن زمان هنگامی‌که شاه برای قرارداد با عراق به الجزایر رفته بود، وزیر امور خارجه ی آنجا که از همکلاسی های دکتر شریعتی بوده است از شاه خواسته بود که دکتر را آزاد کنند و شاه هم هنگامی‌که به ایران می‌آید در فرودگاه دستور آزادی دکتر را می‌دهد.


۱۳۵۴
شریعتی در نوروز این سال آزاد شد و به خانه‌شان در خیابان جمال‌زاده بازگشت.عکس‌های قبل و بعد از زندان دکتر بیانگر ناراحتی های دکتر در زندان می‌باشد.

دکتر پس از آزادی خانه‌نشین شد ولی کاملا تحت‌نظر بود و در آن زمان در شرایط سختی می‌نوشت. ساواک از این موضوع که دکتر آزاد شده و نتوانسته کاری بر ضد او بکند بسیار ناراحت بود. ساواک در آن زمان جزواتی از دکتر مثل : "انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب زمین" یا "بازگشت به خویش" را که هنگام استقرار شریعتی در مزینان تهیه شده بود (در حدود سال ۵۰) ، را در یکی از چاپخانه‌هایی که توسط ساواک مصادره شده بود به دست آورده و با جعل تیترها در روزنامه کیهان چاپ نمود. (لازم به ذکر است که این جزوات دو کتاب آبی رنگ بوده که دکتر احسان قبل از جعل آنها توسط کیهان متن هر دو کتاب را دیده بوده و نمونه ای از آنها را نیز در منزل داشته‌اند).


در آن ایام دکتر شریعتی آقای "احمد صدر حاج سید جوادی" را به وکالت گرفتند و در دادگستری شکایت نمودند، البته در آن زمان مشخص بود که به این پرونده رسیدگی نمی‌شود ولی برای ابراز اعتراض این کار مناسب بود. خود دکتر اعتراضیه‌ای نوشت که آن را برای اینکه تحت فشار مجدد قرار نگیرد، منتشر نکرد. (از شریعتی در آن مقطع مرتب بازجویی به عمل می‌آمد.)

البته این جزوات درس‌های کلی دکتر در مشهد بوده که حاوی مطالب سیاسی هم نبوده است، اما قصد ساواک از این کار این بوده که بگویند شریعتی با ما در مطبوعات همکاری می‌کند. در این راستا دانشجویان انجمن اسلامی هم علاوه بر دکتر نسبت به این جعل عناوین و اتهام‌ها اعتراض نمودند.

در آن زمان که دکتر در زندان بود، احسان با گروه هنری ارشاد که دانشجو بودند ارتباط داشت و بعضی از آنها به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بودند. اتفاقی که در آن سالها افتاد این بود که عده ای از این سازمان مارکسیست شدند. درآن زمان شخصی به نام "سعید متحدین" که مجاهد بود از احسان که در دار العلوم العربیه درس عربی می‌خواند، خواسته بود که دکتر پس از جواب دادن به سوال‌هایش کتابی بنویسد و اصول کلی خود را مطرح نماید که البته این را عضوهای مسلمان سازمان پیش‌تر در خواست کرده بودند، بنابراین دکتر نیز در پاسخ، سخنرانی "عرفان، برابری، آزادی" و سوال و جواب‌هایی در پاسخ مخاطبین‌ی که پس از تغییر ایدئولوژی رسمی سازمان مجاهدین، همچنان عضو سازمان بودند، ارائه نمود و احسان نیز آنها را پیاده‌سازی کرد و سپس در دانشگاه‌ها منتشر ساختند.


۱۳۵۵
کم کم دکتر به فکر خروج از کشور افتاد، احسان در آن زمان سال پنجم دبیرستان رهنما بود.

دانشجویانی که با احسان شریعتی در ارتباط بودند، طی ماجراهایی به زندان افتاده بودند و شخصی اسامی همه را افشا کرده بود و برای ایشان هم خطر ایجاد شد. دکتر شریعتی هم پیشنهاد داد که احسان باید از کشور خارج شود و ایشان با نام "احسان مزینانی" گذر نامه گرفت و از کشور خارج شد. این امتحانی بود برای دکتر تا ببیند آیا می‌شود برای ایشان هم با این نام گذرنامه گرفت یا نه، چون اطلاعات وی در شناسنامه با عنوان "مزینانی" درج گشته بود و تمام اسامی که ساواک از شریعتی در دست داشت و از این طریق دکتر را شناسایی و ممنوع الخروج می‌نمود، "شریعتی مزینانی" بود، بدین جهت احسان و سال بعد پدرش توانستند با این ترفند از کشور خارج شوند.

احسان شریعتی پس از خروج از کشور، سال آخر دبیرستان را در آمریکا (سیاتل) گذراند تا خطری ایشان را تهدید نکند.

احسان از آمریکا با دکتر نامه‌نگاری داشت و دکتر شریعتی در آن زمان در شرایط بسیار سختی در تهران به سر می‌برد و گاهی اوقات در جلساتی که در خانه های دوستان و همفکران برگزار می‌شد سخنرانی می‌کرد.

احسان زبان انگلیسی را در آمریکا آموخت. برای او آنجا دنیای جدیدی بود. هنگام فارغ التحصیلی چون اجازه ی پوشیدن لباس سنتی را به احسان شریعتی ندادند، ایشان هم در مراسم شرکت ننمود.


۱۳۵۶
احسان شریعتی دیپلم اش (فلسفه) را در آمریکا گرفت.

در روز ۲۶ اردیبهشت ۵۶ دکتر شریعتی از ایران خارج شد.

احسان در خرداد آن سال در سمیناری دو روزه که توسط انجمن اسلامی دانشجویان شهر سن خوزه ی کالیفرنیا برگزار می‌شد حضور داشت. به ایشان خبر دادند که امشب شما باید به سمت تگزاس، منزل دکتر یزدی حرکت کنید. او شب به برکلی و به منزل برادر آقای هاشمی رفسنجانی که عضو انجمن اسلامی بود رفت تا برای فردا بلیط هواپیما تهیه کند. وی سپس به تگزاس رفت. در تگزاس آقای یزدی به احسان فقط گفت که برای دکتر شریعتی در لندن مشکلی پیش آمده است و هنگامیکه احسان می‌خواست سوار هواپیما شود، آقای یزدی به او گفته بود که دکتر تصادف کرده و در بیمارستان است و شما باید به لندن بروید ولی به احسان خبر شهادت پدر را نداد. احسان به نیویورک رفت و یک شب آنجا ماند و سپس از آنجا عازم لندن شد. هنگامیکه احسان به لندن رسید، دوستان دکتر به دنبال او آمده و چون حزن و ناراحتی در چهره های ایشان بخوبی مشخص بود، احسان متوجه می‌شود که پدر برای همیشه رفته است...

وکیل احسان ایشان را به شهر ساوت همپتون که شهری در جنوب انگلیس بود و دکتر در آنجا شهید شده بود منتقل کرد. دکتر در آنجا خانه‌ای گرفته بود، که در همان شب اول که دو دختر وی (سوسن و سارا) از ایران رسیده بودند، این حادثه در آنجا رخ داده بود. البته پوران شریعت رضوی و مونا را ممنوع الخروج کرده بودند و آنها به اجبار در ایران مانده بودند. صبح که نسرین فکوهی (یکی از اقوام‌شان که شب حادثه پیش بچه ها بوده) می‌خواست به طبقه‌ی پایین برود، متوجه می‌شود که
شریعتی روی زمین افتاده است و بینی‌اش حالتی شکسته و ورم کرده دارد، وی سریعاً این موضوع را به اطلاع نزدیکان‌اش می‌رساند ولی خود به طبقه‌ی بالا پیش بچه ها می‌رود تا آنها این صحنه را نبینند.

هنگامیکه به پزشکی قانونی مراجعت می‌کنند، طی یک معاینه اجمالی ، گزارشی سر پایی و فوری مبنی بر سکته قلبی به حاضرین داده می شود، ولی انجمن اسلامی و کنفدراسیون بین المللی دانشجویان خواستار کالبد شکافی بودند، اما هنگامیکه در همان اوضاع وکیل‌شان تحقیق می‌کند متوجه میشود این کار چند ماه به طول می‌انجامد و سپس پلیس انگلستان عهده‌دار این کار خواهد شد و از آنجا که پلیس انگلستان با ساواک همکاری نزدیک داشت احتمال می‌رفت که جسد دکتر را به ایران منتقل نمایند.

خانواده و دوستان شریعتی به هیچ‌وجه نمی‌خواستند که جنازه‌ی دکتر به ایران برود، حتی شاه برای این کار ژنرالی را به انگلستان فرستاده بود. آن فرد که از جانب ارتش بوده است، گفته بود که دکتر تبعه‌ی ماست و او را باید به ما تحویل دهید، ولی دوستان با هم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که از طریق امام موسی صدر و آشنایان وی، در سوریه با مومیایی کردن دکتر (جهت بازگرداندن جسد ایشان به ایران از یک مدل خاصی که تقریبا تا ۵ سال جسم را سالم نگاه می دارد استفاده شده است) تا مدت زمانی موقتا دکتر شریعتی در آنجا به طور امانت دفن شود و به همین علت به سمت سوریه حرکت کردند و در زینبیه مراسمی باشکوه برگزار کردند. در قبرستان زینبیه، اتاقکی در نظر گرفته شد که دکتر شریعتی در آنجا به امانت سپرده شود. در این راستا شخصیت‌های برجسته و سرشناس از لبنان و فلسطین و ... هم به آنجا آمده بودند و در تشییع و خاک‌سپاری دکتر شریعتی شرکت نمودند .

سپس احسان و خانواده به دمشق و بیروت رفتند که در آنجا نشست عمومی برقرار بود. در لندن تظاهراتی برای شهادت دکتر صورت گرفت که اولین نوع تظاهراتی بود که بعدها در ایران انجام شد که عکس آقای خمینی و دکتر شریعتی و شهدای مجاهدین در ابتدای صف تظاهرات به چشم می آمد.

برای چهلم دکتر شریعتی، احسان در اروپا سخنرانی کرد و سپس دوباره با خانواده به بیروت بازگشتند و مراسمی برگزار کردند که از جمله یاسر عرفات و موسی صدر هم بعنوان چهره های برجسته در آن مراسم حضور داشتند و احسان هم در آنجا سخنرانی کرد که مجلس گرم و پرشوری بود. از آن به بعد هر ساله سالگرد هجرت دکتر شریعتی برگزار می شود.

احسان دیگر به آمریکا بازنگشت و به فرانسه رفت.

در فرانسه مسئله این بود که مدرک دیپلم ایشان چون از آمریکا بود، معادل فرانسه نبود و غیر از این احسان باید هم زبان فرانسه می‌آموخت و هم امتحانات دشواری را سپری می‌کرد، که البته با تلاش ایشان این دوره با موفقیت طی شد.


۱۳۵۷
احسان شریعتی در این سال دیپلم دوم‌اش را در رشته ی ادبیات و علوم انسانی گرایش فلسفه دریافت کرد و در نهایت وارد دانشگاه شد.

احسان شریعتی وارد دانشگاهی در شهری در جنوب فرانسه به نام "اکس ان پروانس" شد که شهر معروف دانشجویی است. وی ادامه‌ی تحصیل در رشته ی فلسفه را انتخاب کرد.

در آن زمان آیت‌الله خمینی ابتدا از بغداد به پاریس به منزل یکی از دوستان آقای بنی صدر آمد و سپس به منزل فردی به نام مهدی عسگری در نوفل لوشاتو رفتند. احسان شریعتی دو بار به نوفل لوشاتو که نزدیک محل زندگی خانواده‌شان بود می‌رود.

آقای خمینی در ملاقاتی کوتاه با احسان، درباره ی استاد شریعتی و رشته تحصیلی‌اش سوالاتی می‌پرسد.

فضای گرمی در آن روزهای منتهی به بهمن 57 در نوفل لوشاتو وجود داشت. محیطی که بیشتر از روشنفکران و دانشجویان و طرفداران دکتر شریعتی متشکل شده بود. آنجا به مرکز جریانات بین احزاب و دانشجویان و روحانیون و شخصیت‌ها و فعالین سیاسی مثل آقایان بهشتی، مطهری، بنی صدر ، سروش، حبیبی، لاهوتی و بسیاری دیگر تبدیل شده بود. البته پس از اعلامیه‌ی آقای مطهری و ماجراهای گروه موسوم به فرقان، اپوزیسیون شاه کمی به شریعتی حساس شده بود.

پس از شهادت پسر آیت‌الله خمینی (حاج آقا مصطفی) در ایران برگزاری چهلم‌ها آغاز شد. تظاهرات‌هایی مثل ۱۷ شهریور و تاسوعا و عاشورای عظیم برگزار شد که مشخص شد که مردم شاه را نمی‌خواهند. عکس های شریعتی همه جا بود و شعر ای معلم شهید خوانده می‌شد. پس از اینکه انقلاب اوج گرفت و امام به تهران آمد، چند هفته پس از آن احسان به ایران بازگشت.


۱۳۵۸
دکتر احسان در آن زمان سال اول رشته فلسفه در دانشگاه بود. هنگامی که به ایران بازگشت، واحد‌هایی را معادل‌سازی کرد و در دانشگاه ملی (بهشتی) پذیرفته شد و یکسال ادامه‌ی فلسفه را خواند، سپس انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه‌ها تعطیل گشت.

بعد از بازگشت به ایران تصمیم گرفتند تا اردیبهشت ماه ستادی تشکیل دهند تا مراسم دومین سالگرد دکتر برگزار شود. روز ۲۹ خرداد در دانشگاه تهران موج عظیمی از مردم آمده بودند که احسان شریعتی هم در آن جمع پر شکوه و جو فراموش‌نشدنی که سراسر زمین چمن، مملو از جمعیت دوست‌داران شریعتی بود، به ایراد سخنانی پرداخت.

در آن روزها از ایشان دعوت‌هایی شهر به شهر از اقصی نقاط ایران می‌شد و مردم چون شریعتی را معلم انقلاب می‌دانستند از فرزندان او استقبال گرمی می‌کردند.

سپس ستادی که تشکیل داده بودند به کانون نشر اندیشه های شریعتی و بعدتر به کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی تبدیل شد و نشریه‌ی ارشاد را منتشر می‌کردند که ۳۰۰۰۰ نسخه تیراژ انتشار این نشریه در کشور بود و این موسسه‌ی سیاسی و فرهنگی سپس تبدیل به دفتر تنظیم مجموعه آثار دکتر شریعتی شد و پوران شریعت رضوی مسئول آن بود و احسان هم نشریه‌ی ارشاد و کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی را عهده‌دار شد.


۱۳۵۹
پس از شهریور ۵۹ که جنگ شروع شد، احسان شریعتی و چند نفر از دوستان‌اش به صلیب سرخ پیوستند و از آنجا دارو گرفتند و به خوزستان و ستاد اهواز بردند. اهواز در آن زمان زیر بمباران بود. آنها چند شب هم به خط مقدم رفتند. آنجا یکی از دوستان احسان به شهادت رسید. ۷ الی ۱۰ روز در جبهه بودند و سپس بازگشتند، زیرا آنها به عنوان داوطلبی که به صلیب سرخ همیاری برساند بدانجا رفته بودند. احسان در راه بازگشت در سوسنگرد ملاقاتی کوتاه با آقای چمران و خامنه ای داشت و سپس به تهران بازگشت.

آن روزها روزهای خوبی بود، گویی که در تهران جشن برپاست. در هر تیر برقی جمله‌ای از دکتر نصب بود و جملات معروف شریعتی همه جا به چشم می‌خورد.

حادثه‌ی بد آن دوران گروه فرقان بود که اقدام به ترورهایی کور کردند. این افراد اندیشه‌های شریعتی و مجاهدین خلق و فدائیان اسلام را مخلوط کرده و این گروه را به وجود آورده بودند. در حالیکه دکتر شریعتی با ترور به هیچ وجه موافق نبود، اما ترورهای نامعلومی انجام می‌شد و همه می‌خواستند خود را به گونه ای به دکتر اتصال دهند. فرقان در بالای اعلامیه‌هایش از بعضی از جمله‌های شریعتی استفاده می‌کرد، تا شاید به این طریق مردم را بفریبد.

کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی در آن دوران می‌خواست به مردم بگوید شریعتی واقعی کدام است و کدام قرائت از شریعتی نزدیک‌ترین قرائت به وی می‌باشد. حتی سر تیتر ثابت هر دوره ی نشریه، منقش به این عبارت بود : " ارشاد، زبانی که امروز شریعتی با شما سخن می گوید."

در این دوران بیشترین نیروی احسان شریعتی صرف شناساندن حقیقت تفکر و نظرات پدر به پیروان و علاقمندان و حتی توطئه‌گران شد، لذا در آن شرایط فرصت پرداختن به دروس دانشگاهی و تحصیل فلسفه چندان فراهم نبود.


۱۳۶۰
در سال‌های ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ جو مملکت سیاست‌زده و انقلابی بود و به مرور زمان انحصارطلبی‌ها و درگیری‌ها بیشتر شد تا جایی که در سال ۶۰ که مراسم دکتر در شرف برگزاری بود، در ابتدا اجازه‌ی برگزاری در اماکن عمومی را ندادند و زمانیکه قرار شد در منزل شخصی دکتر شریعتی این مراسم در تهران برگزار شود، عده ای اوباش و بظاهر خودسر به خانه حمله‌ور شده و مراسم را برهم زدند.

همان زمان بود که نشریات احزاب و کانون‌ها بسته شد، از جمله نشریه ارشاد و دفتر بنیاد که متعلق به خانواده‌ی شریعتی و هواداران وی بود.

احسان در اواخر شهریور به دمشق می‌رود و از آنجا به بیروت و سپس ترکیه و در نهایت دوباره به فرانسه باز می‌گردد. ابتدا ایشان قصد داشتند چند هفته در آنجا بمانند که با توجه به حوادث رخ داده در ایران دهه‌ی ۶۰ به ایشان پیشنهاد شد که در پاریس بماند ولی از همان ابتدا اقامت ایشان در آنجا موقت بوده و قصد اقامت دائمی در آنجا را نداشته است.

احسان شریعتی یک سال پایانی مقطع کارشناسی فلسفه را در اکس ان پروانس در جنوب فرانسه ادامه داد و موفق به اخذ این مدرک در ۱۹۸۱ میلادی شد.


۱۳۶۱
در بهار ۶۱ سوسن و سارا شریعتی به پاریس آمدند. چندی بعد کانون ابلاغ تعطیل شد و افراد آن چند سال به زندان افتادند. احسان در دهه ی ۶۰ با خواهران‌اش زندگی می‌کرد و در آنجا نشریه‌های خندق و ارشاد را منتشر می‌کردند.


دهه ۶۰
فعالیت‌های ایران را در آنجا ادامه دادند و هر ساله برای دکتر مراسم برگزار کرده و سمینارها و فعالیت‌های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، و حقوق بشری انجام داده و تشکیل انجمن فلسفه و گفتگو که شخصیت‌های برجسته‌ای را به آنجا دعوت می‌نمودند از جمله فعالیت‌های ایشان می‌باشد .

احسان شریعتی سپس در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه شروع به تحصیل در دانشگاه سوربن نمود. او در این سال‌ها هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. در موسسات، فلسفه و زبان و یک دوره هم تحصیل و تدریس کامپیوتر و... از جمله فعالیت‌های ایشان در آن ایام می‌باشد. همچنین وی در یک مرکز تحقیقاتی به کار ترجمه و تحقیقات فلسفی و یا پژوهش در موضوعات مختلف می‌پرداخته است.

دوران کارشناسی ارشد چند سال طول کشید، زیرا یک متن عربی از فارابی (سیاست المدنیه) را به فرانسه می‌بایست ترجمه کرده و شرح می‌داد.


۱۳۶۸
ازدواج ایشان با خانمی که دانشجو و پژوهشگر هنر و دوست‌دار دکتر شریعتی بودند. دکتر احسان شریعتی هم اکنون دارای دو فرزند می باشد.


دهه ۷۰
طبق گفته‌های دکتر احسان شریعتی، ایشان در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۳ شمسی) دوره ی کارشناسی ارشد فلسفه‌ی خود (گرایش فلسفه‌ی قرون وسطی و فلسفه اسلامی) را با ارائه رساله خود با موضوع "فلسفه سیاسی فارابی"، که ترجمه و شرح سیاست المدنیه‌ی فارابی از عربی قرن دهم به فرانسه بود، در سوربن پاریس به پایان برد.

وی با ارائه ی رساله‌ای دیگر درسال ۱۹۹۵ میلادی (۱۳۷۴ شمسی) دوره‌ی یکساله‌ پیش دکترایش را هم پشت سر گذاشت.

احسان شریعتی سپس به اسنادی از هایدگر و فردید بر می‌خورد و تصمیم به تغییر گرایش خود برای دوره ی دکترا می گیرد. وی در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته ی فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبت نام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود (فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی) کرد.

او در سمینارها و کارهای جنبی ارشد و دکترا، PAPER و سمینارهای بین المللی و دانشگاهی شرکت می‌کرد و مقاله می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد. دوره ی دکترای ایشان هم مدتی به طول انجامید، زیرا زمانی را به آلمان رفتند تا در آنجا زبان آلمانی بیاموزند، تا متون را به زبان اصلی بخوانند و نیز به علت کار و متاهل بودن تز دکترای ایشان چندسالی به طول انجامید. البته خودشان تز را طولانی‌تر کردند، زیرا می‌خواستند که رساله‌شان کامل‌تر شود و مطالعات بیشتری در این باره داشته باشند و نیز عجله‌ای برای بازگشت به ایران نداشتند و می‌خواستند پژوهش بیشتری انجام دهند.

احسان شریعتی هیچگاه ملیت فرانسه را قبول نکرد و به همین دلیل کارمند استخدامی دولت در دانشگاه نبود، گرچه وی درس‌هایی به نام "آگرگاسیون" را خوانده بود، اما نتوانست بصورت رسمی مشغول بکار شود. (لازم بذکر است که بعد از خواندن این دروس و دادن امتحان، افراد نائل به مقام استاد یا معلم می‌شوند، که البته ایشان به دلیل نداشتن ملیت فرانسوی نمی‌توانستند استاد یا معلم شوند و هر کاری که ایشان در آنجا انجام می‌دادند، به نام کارمند دولت نبوده است.)

احسان چند سال در دانشگاه کارهایی از جمله تدریس، مسئولیت بخش فلسفه و مقداری هم جمع آوری درس‌های اساتید، برای دانشجویانی که مکاتبه‌ای تحصیل می‌کردند را انجام داد.

در دهه‌ی ۷۰ که جریان اصلاحات در ایران پیش آمد، انگیزه ی ایشان برای بازگشت به ایران بیشتر شد.


دهه ۸۰
وقتی دکتر سوسن (۱۳۸۱) و دکتر سارا (۱۳۸۲) به ایران بازگشتند، تجربه‌ای به دست آمد و مشخص شد که مشکلی در ایران وجود ندارد و می‌توان به ایران بازگشت.

ایشان سه رساله نوشتند، اول برای فوق لیسانس، سپس پیش دکترا و در آخر دکترا که این رساله باید بسیار کامل تهیه می‌شد.(برای کارشناسی امتحان و PAPER است ولی رساله نمی‌نویسند.) چند سال بین پیش دکترا و دفاع از رساله‌ی دکترای ایشان فاصله افتاد، چون موضوع‌شان را برای دکترا از فلسفه‌ی قرون وسطی به فلسفه‌ی دوران معاصر تغییر دادند و به همین دلیل فلسفه‌های مربوط به قرون معاصر (اگزیستانس) را دوباره از ابتدا در آلمان و فرانسه خواندند. همانطور که پیش‌تر آمد گرایش جدیدشان، فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی است، ولی گرایش قبلی‌شان قرون وسطی و فلسفه اسلامی است.

فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی ایشان نیز در به تاخیر افتادن اتمام رساله‌ی دکترا موثر بود. سرانجام ایشان رساله‌ی خود را با موضوع تبعات اندیشه‌ی وجودی مارتین هایدگر (بویژه در دو بعد دینی و سیاسی) و دریافت آن در ایران (نقد قرائت احمد فردید) را تکمیل کرده و از آن دفاع کردند، (این رساله هم اکنون در حال ترجمه به فارسی است) و موفق به اخذ مدرک دکترای خود از دانشگاه سوربن پاریس در سال ۲۰۰۷ میلادی (۱۳۸۶ شمسی) شدند.

به دکتر احسان شریعتی پیشنهاد تدریس در سوئیس در رشته ی اسلام‌شناسی فلسفی شد و نیز پیشنهاداتی از کشورهایی مانند ازبکستان و تاجیکستان و دانشگاه‌های تازه تاسیس پس از فروپاشی شوروی ارائه شد، که به دلیل داشتن خانواده و دوری کشورها به کشور دیگری نرفتند. سپس تصمیم قطعی گرفتند که به ایران بازگردند که البته از همان ابتدا قصدشان بازگشت به ایران بود و قصد اقامت دائم در فرانسه را نداشتند که به دلایل گوناگون دردهه ی 70 نتوانستند به ایران بازگشته و پس از اینکه دکتر سوسن و دکتر سارا به ایران آمدند، شرایط برای بازگشت دکتر احسان به ایران نیز مهیا شد.

در سال ۱۳۸۴ پس از ۲۴ سال دوری از وطن، چند روزی به ایران آمدند و دوباره به فرانسه برگشتند.


۱۳۸۶
دکتر احسان شریعتی، در سال ۱۳۸۶ و به مناسبت سی‌امین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی به طور رسمی به ایران آمدند.

دکتر احسان شریعتی در روز ۲۹ خرداد آن سال در حسینیه ارشاد به پشت تریبونی که پدر سال‌ها از آنجا با مخاطبان‌اش سخن می‌گفت رفت و برای خیل عظیم چند هزار نفری حضار مشتاق در حسینیه به ایراد سخن پرداخت .


۸۸_۱۳۸۷
در سال ۱۳۸۷ با تقاضای اقامت دائم و تدریس ایشان در دانشگاه موافقت شد. دکتر احسان شریعتی در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۶۷ به کرسی استادی فلسفه در دانشگاه تهران دست یافت.

به ایشان در ترم اول تدریس خود در دانشگاه تهران، درس فلسفه‌ی اگزیستانس (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی ارشد) واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس فلسفه‌های جدید و معاصر (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی) در دانشگاه تهران پرداختند.

دکتر احسان شریعتی هم اکنون به دعوت انجمن‌های اسلامی و یا اقشار مختلف دانشجویی تهران یا برخی شهرستان‌ها در صورت امکان حاضر شده و سخنرانی می‌کند و در مناسبت‌های خاص به در خواست انجام مصاحبه با مطبوعات، بنا به صلاحدید خود پاسخ می‌دهد.


برخی از آثار مکتوب دکتر احسان شریعتی :

"دین و دولت" (پیرامون مناسبات دین و ایدئولوژی با دمکراسی و لائیسیته)، پاریس: انتشارات ارشاد ، ۱۳۶۱

"فلسفه خودی در اندیشه اقبال لاهوری" پاریس، انتشارات ارشاد، اسفند ۱۳۶۲

"نظریه نفس" ابن سینا، سمینار بین المللی فلسفه در سده های میانه، دانشگاه پاریس، ۱۳۶۴

"فلسفه سیاسی فارابی"، شرح رساله "سیاسة المدنیه" و ترجمه آن به فرانسه (رساله زیر نظر ژانین کی- یه متخص فلسفه قرون وسطای مسیحی، مؤلف کتاب "کلیدهای قدرت" در سده های میانه و مترجم و شارح کتاب "مدافع صلح" اثر مارسیل پادوا متفکر "طریقتِ مدرن" و "جامعه مدنی"، پاریس، ۱۳۷۰

"مبانی مردمسالاری در فلسفه سیاسی اسلام"، پاریس، گاهنامه "پژوهش"، ۱۳۷۵

"در پی حریفی درست پیمان" ( ملاحظاتی پیرامون جزوه "مارکسیسم اسلامی و اسلام مارکسیستی" نوشته بیژن جزنی)، پاریس، انتشارات خاوران، بهار ۱۳۷۸، ص ۳۸۵ ـ ۳۶۵

"نیندیشیده مانده‌های فلسفی اندیشه معلم شریعتی"، دفترهای بنیاد، دفتر اول : در حاشیه ی متن، به کوشش بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی، تهران، ۱۳۷۹

"درباره رویکرد و رویارویی فلسفی"، سخنرانی در "انجمن ایرانی فلسفه آورد" (آگون)، پاریس، ۱۳۷۹

"فانون ایرانی : قرائتِ شریعتی" (اندیشیدن به ضد اندیشه : خشونت)، سخنرانی در سمینار بین المللی "فانونِ ناشناخته"، پروژه یونسکو بنام "راه بردگان"، پاریس، ۱۲ آذر ۱۳۸۰، ۳ دسامبر ۲۰۰۱، مجموعه سخنرانی‌های این سمینار به زبان فرانسه در دست انتشار توسط "حلقه فانون".

"توابع سیاسی فلسفه‌ی هستی هایدگر و سنجش قرائت ایرانی آن نزد احمد فردید" (رساله‌ی دوره‌ی دکترا)

"در هویت ملی"، خودکاوی ملی در عصر جهانی شدن، دفترهای بنیاد، دفتر دوم، تهران، قصیده‌سرا، ۱۳۸۱

"وزنِ عشق و زمانِ اعتراف"، پیش‌گفتاری بر ترجمه فارسی "اعترافات آگوستین قدیس"، افسانه نجاتی، تهران، پیام امروز، ۱۳۸۲

"پیش درآمدی بر فلسفه دین هگل" + "در موازنه‌ی منفی و مثبتِ دین و ایدئولوژی"، تهران، دفترهای بنیاد شریعتی ۳، در دست انتشار

منبع: تالار گفتمان شریعتیhttp://talar.nimeharf.com/thread-496.html

عکسهای احسان شریعتی:
[تصویر :  salgardshariati.bmp]
استاد محمد‌تقی‌شریعتی / آیت‌الله طالقانی / احسان شریعتی
[تصویر :  11rfbig.jpg]

احسان شریعتی / پرویز خرسند / آیت‌الله لاهوتی

[تصویر :  DEY 88 (3).jpg]

سخنرانی در انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران / عنوان : حسین وارث آدم
[تصویر :  e32.jpg]

[تصویر :  CIMG0927-2.jpg]

[تصویر :  CIMG0990.jpg]
  • علی مزینانی