دکترعلی مزینانی شریعتی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۷۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکترعلی مزینانی شریعتی» ثبت شده است

۱۹
تیر
۹۳

احکام مسئولیتی اعضای شورای پایگاه مقاومت بسیج شهدای مزینان با حضور فرمانده حوزه بسیج امام رضا (ع) شهرستان داورزن تقدیم شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ طی جلسه ای که با حضور جسینی فرمانده حوزه  مقاومت بسیج امام رضا (ع) شهرستان داورزن در پایگاه بسیج شهدای مزینان برگزار شد احکام مسئولیتی شورای بسیج مزینان تقدیم گردید.

در این جلسه فرمانده حوزه مقاومت بسیج امام رضا(ع) شهرستان داورزن ، مزینان را یکی از مناطق مهم شهرستان داورزن معرفی کرد و افزود : مزینان از پیشینه ی فرهنگی و تاریخی مهمی در منطقه برخوردار است و لذا می بایست برنامه ریزی ها فراخور حساسیت آن صورت پذیرد چرا که این منطقه به خاطر زادگاه عالمانی همچون خاندان بزرگ شریعتی و تقدیم بیشترین شهید و ایثارگر در کانون توجه مسئولین و صاحبان اندیشه قرار دارد.

 در ادامه علی اصغر تاج مزینانی فرمانده پایگاه بسیج شهدای مزینان از حضور فرمانده و مسئولین حوزه امام رضا (ع) و همکاری اعضاء بسیج پایگاه شهدای مزینان تقدیر و تشکر نمود.

پایگاه بسیج شهدای مزینان یکی از باسابقه ترین پایگاه های بسیج شهرستان سبزوار و داورزن محسوب می شود که در دهه ی شصت با فرماندهی شهید امین آبادی مزینانی و تعدادی از پاسداران و بسیجیان محلی در این منطقه حوزه مقاومت بسیج با حضور جمع کثیری از جوانان مزینانی فعالیت می نمود ولی متأسفانه با تدبیر بعضی از مسئولین وقت بسیج شهرستان سبزوار این حوزه به صدخرو منتقل شد و مزینان تنها دارای پایگاه بسیج شد و از حضور پر رنگ بسیجیان در سالهای اخیر کاسته شده است.

  • علی مزینانی
۰۵
تیر
۹۳

آشنایی با مزینان دیار دکتر شریعتی و زادگاه دانشمندان و اندیشمندان

بارها از مزینان و مردم خونگرم و مهربان و قدر شناسش گفته ایم و یاد آور شده ایم که مزینانی ها در هرجا که زندگی کنند دلشان برای زادگاهشان می تپد و هرطور هست در سال چندین بار خود را به بهانه های مختلف از عید نوروز گرفته تا عاشورای حسینی و عید فطر و یا عروسی و عزای یکی از دوستان و بستگان به هر روی مزینانی باید بیاید و خاستگاه خود را ببیند. این موضوع تنها به زندگی در شهرهای دیگر ایران برنمی گردد بلکه بسیاری از هموطنانی که در خارج از ایران نیز زندگی می کنند همانند خانواده بزرگ مرحوم خواجوی که سالهاست در کانادا سکونت دارند محرم راهی مزینان می شوند و  دهه ی دوم، همشهریان خود را به روضه دعوت می نمایند و آنها را اطعام می کنند.

اما این خانواده بزرگ و دیگر مزینانی های نوعدوست تنها به مراجعت و دیدن اقوام بسنده نمی کنند و وقتی محرومیت و نیازمندی زادگاه خود را می بینند آستین همت را بالا می زنند و سعی می نمایند با کمک مالی خود به طرح های عمرانی؛ گوشه ای از نیاز مادی آن را برطرف نمایند.

روز گذشته وب موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) طی گزارشی از کمک شایان دکتر علی خواجوی به این موسسه و پروژه عام المنفعه خدمات بهزیستی مزینان خبر داد و خانم گلستانی نیز در پیامی از ایشان و سرکار خانم سخاور مادر بزرگوار وی تشکر و قدردانی نمود که هردوی این حرکت مزینانی ها در خور تحسین و قابل تأمل است از یک طرف هموطن مزینانی هرچند دور از زادگاه خود زندگی خوبی را دارد ولی مردمش را فراموش نکرده است و برای همیشه برای خود و فرزندانش باقیات الصالحاتی برجای می گذارد و از طرفی هموطن او این کار خیرخواهانه اش را قدرمی داند و آن را پاس می دارد.

شاهدان کویرمزینان نیز ضمن تبریک به این مزینانی های باهمت و باغیرت بر تمامی کسانی که به طریقی سعی می نمایند تا مزینان به جایگاه اصلی خود بازگردد درود می فرستد و تمامی شهروندان را به وحدت و یکپارچگی دعوت می نماید که اکنون که مقامات مسئول بعضی از ادارات دولتی برنمی تابند که زادگاه دکتر علی مزینانی شریعتی آباد شود بهتر است ما خودمان دست به دست هم بدهیم و در کنار یکدیگر مزینانمان را بسازیم .

  • علی مزینانی
۰۳
تیر
۹۳

شاهدان کویرمزینان : اخیرآً علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی طی اظهار نظری در سبزوار اعلام کرده است که موافق انتقال پیکر مطهر دکتر علی مزینانی شریعتی است اما باید به استحضار این مقام عالی دولتی رساند که  : جناب وزیر محترم ! تنها موافقت شما کافی نیست بفرمایید تا کنون چه اقدامی انجام داده اید و چه می خواهید بکنید چون از این قولها و وعده و وعید ها و موافق بودنها در دولتهای پیش زیاد دیده ایم و شنیده ایم ازجمله عطاءالله مهاجرانی و دکتر معین وزرای علوم و ارشاد اسلامی دولت سید محمد خاتمی که اتفاقاً به مزینان آمدند و تأکید کردند به محض رسیدن به تهران مقدمات انتقال جنازه شریعتی از سوریه و دفن آن در حسینیه ارشاد و یا زادگاهش مزینان را فراهم می نمایند اکنون چیز حدود سیزده ، چهارده سال از آن وعده ها گذشته و هنوز پایتخت نشینها هیچ خبرشان نیست !

سال گذشته نیز شاهدان کویرمزینان ابراز نگرانی کرد که با توجه به بی رحمی های گروه های سلفی و وهابی و جنگ داخلی در سوریه بهتر است مقامات دولتی تدبیری بیندیشند تا مقبره دکتر شریعتی در امان بماند و یا بهتر است از چنین فرصتی استفاده شود و پیکر به امانت گذاشته شده این فرزند شایسته کویر به وطن باز گردانده شود ولی علی رغم انتشار این مطلب در سایتهای مختلف گویا صدای ما هم به جایی نرسید و اکنون خانواده معظم او این احساس نگرانی را دارند که در ادامه گوشه هایی از دغدغه دکتر احسان مزینانی شریعتی فرزند برومند دکتر علی شریعتی را می خوانید.

سی و هفت سال پس از درگذشت دکتر علی شریعتی یا به تعبیر خانواده‌اش «شهادت» او، هنوز پیکر این پژوهشگر و جامعه‌شناس برجسته تاریخ معاصر در زینبیه دمشق است و جسد مومیایی شده‌اش که قرار بود بعد از امانت‌سپاری ۵ ساله به ایران برگردانده شود، منتظر موافقت مسئولان است؛ خانواده شریعتی هم چنانکه تنها پسر او، احسان شریعتی می‌گوید هرگز با شرایط مناسبی برای انتقال پیکر او مواجه نشده‌اند.


احسان شریعتی در گفت‌وگو با سایت تاریخ ایرانی ابراز امیدواری کرده که با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود و دولت امکان برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری در شأن دکتر شریعتی را فراهم کند.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو در پی می‌آید:

****

در روزهای اخیر محمدحسین متقی از دوستان محمد منتظری روایت کرده که دو هفته پیش از خروج شریعتی از ایران پیش او رفته و پیغام محمد منتظری را برای کمک به خروج زمینی و البته غیرقانونی رسانده است که شریعتی می‌گوید دو هفته بعد مراجعه کنید و قبل از موعد قرار هم از طریق مرز هوایی به صورت قانونی خارج می‌شود. چطور دکتر شریعتی این اطمینان را داشت که می‌تواند به صورت قانونی و بی‌دردسر از ایران خارج شود؟ درحالی که همسرش پوران شریعت‌رضوی، در خاطرات خود گفته ظاهرا تا چهار روز قبل از سفر هنوز پاسپورت به دست مرحوم شریعتی نرسیده بود.

شریعتی اطمینان نداشته است و تا لحظه آخر نگران ممانعت از خروج بود. در واقع تنها موردی که امیدواری ایجاد کرد اشتباهی بود که در شناسنامه دکتر ایجاد شده و نام ایشان مزینانی ثبت شده بود، در حالی که در پرونده‌های ساواک و اداری نام ایشان شریعتی مزینانی ثبت شده بود (البته بعد از انقلاب یک افسر گذرنامه گفت که من متوجه این مساله شدم اما به ساواک اطلاع ندادم؛ هر چند درستی این ادعا روشن نیست).

آن زمان در ردیف‌های ممنوعین، «شریعتی مزینانی» ممنوع‌الخروج بوده نه «مزینانی». حتی در مورد من و سارا هم سند وجود دارد. اولین بار من از کشور با نام «مزینانی» خارج شدم. من فرزند اول بودم و ارتباطات بیشتری با دوستان او داشتم و آن موقع با برخی از شاگردان دکتر در حسینیه ارشاد در تماس بودم که برایشان مشکل ایجاد شد و ممکن بود خود من هم دستگیر شوم. به همین دلیل بدون اینکه دیپلم ششم را بگیرم از ایران خارج شدم و دیپلمم را از آمریکا گرفتم. آن موقع فهمیدیم که من ممنوع‌الخروج نیستم. همین مساله در مادرم امیدواری ایجاد کرد که برای دریافت پاسپورت دکتر هم اقدام کنیم. در مجموع، احتمال می‌دهم که دو هفته قبل از سفر که آن‌ها پیشنهاد خروج از مرز زمینی را به دکتر دادند، ایشان احتمال گرفتن پاسپورت را داده بود و این هم یکی از دلایلی است که شاید دکتر بر اساس آن، این پیشنهاد را رد کرده است. شریعتی مساله خروجش را با هیچ کس در میان نگذاشته بود و فقط خودش و مادرم در جریان بودند که احتمالا بتواند در آن تاریخ از ایران خارج شود. به هر حال بعد از خروج دکتر شریعتی از ایران که شایعه آن در شهر پیچید، ساواک با منزل تماس گرفت و پرسید که چطور از مرز خارج شده؟ که در تماس اول مادرم اظهار بی‌اطلاعی کرده بود و در تماس دوم به ساواک می‌گوید که ایشان به طور قانونی از ایران خارج شده است. جالب است که در تماس سوم با منزل، مامور ساواک (حسین‌زاده - عطاپور) به مادرم تسلیت گفته بود؛ یعنی دقیقا همان روزی که آن حادثه برایشان پیش آمد.

  • علی مزینانی
۰۲
تیر
۹۳

با شروع عملیات نوسازی مرکز بهداشتی درمانی مزینان ، خیرین مزینانی به کمک شورای اسلامی مزینان  مجری طرح نوسازی درمانگاه شتافته  و اولین مبلغ اهدایی توسط پدر شهید علی مزینانی  اهدا شد .

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ حاج اکبر مزینانی حاج محمد علی پدر بزرگوار شهید علی مزینانی بعد از بازدید از روند ساخت مرکز بهداشتی درمانی مزینان ، مبلغ 500 هزار تومان اهدا نموده که امیدواریم با همت والای خیرین و نیکوکاران مزینانی هر چه زودتر این پروژه به سرانجام  .

همچنین خانواده معززشهید علی مزینانی مبلغ 500هزار تومان دیگر نیز به دیوار کشی و حصار بندی گلزار شهدا  کمک کردند .

معاونت و همکاری  مزینانی ها به ویژه خانواده معظم شهدا در ساخت و تکمیل پروژه های عمرانی همیشه الگوی خیرین بوده است و در همین راستا پدر شهید سیدرضا مزینانی حسینی، والدین شهید تاجفر مزینانی، پدر شهید محمد اسدی مزینانی و والدین شهدای شهیدی مزینانی نیز پیش از این مبالغی را به موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون (س) برای تکمیل مجتمع بهزیستی کمک نموده اند.

شایان ذکر است ساختمان قدیمی بهداری مزینان با پیگیری های شورای اسلامی،دهیار و مسئولین مرکز بهداشت مزینان پس از موافقت دانشگاه علوم پزشکی و اداره بهداشت و درمان شهرستان سبزوار به طور کامل تخریب و با مبلغ اولیه اهدایی بستگان مرحومه بتول رفیعی به ارزش یکصد و پنجاه میلیون تومان  همزمان با میلاد فرخنده حضرت زهرا (س) طرح بنای جدید درمانگاه با حضور مسئولین شبکه بهداشت و درمان شهرستان سبزوار و داورزن و همچنین مسئولین محلی در زادگاه معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی  آغاز شد.

  • علی مزینانی
۰۱
تیر
۹۳

آنچه پیش روی دارید، تصاویری است که توسط شهید دکتر مصطفی چمران و با دوربین دکتر سید صادق طباطبایی، از مراسم بزرگداشت دکتر علی شریعتی در بیروت برداشته شده است. این محفل نکوداشت که با حضور امام موسی صدر، یاسر عرفات، خانواده دکتر شریعتی و شماری از فعالان سیاسی و فرهنگی ایران و لبنان برگزارشد، در محافل سیاسی و خبری بازتابی مهم و نمایان داشت.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳
 

امسال نیز سالگرد دکتر علی مزینانی شریعتی در حالی که بهانه ای به جز جام جهانی فوتبال وجود نداشت در سکوت و خاموشی آمد و گذشت و فقط مزینانی ها بودند که فرزند شایسته کویرتاریخی زادگاهشان را فراموش نکردند و با جان و دل مراسم ویژه ای را برگزار کردند.

شاهدان کویرمزینان که با هدف معرفی بیشتر مزینان و مزینانی ها فعالیت خود را آغاز کرده است پیش از این با انتشار مطالبی از برگزاری این مراسم خبر داد که قرار بود با هماهنگی های قبلی جناب آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مزینان تشریف بیاورند و در این مراسم سخنرانی داشته باشند اما به دلیل سفر کاری ایشان به خارج از کشور، این مراسم بدون حضور جناب وزیر و حتی دعوت کنندگان از او یعنی نمایندگان محترم شهرستان سبزوار و تنها با حضور عاشقان و شیفتگان شریعتی و مردم قدرشناس مزینان برگزار شد.

البته بنا بود فرزندان شایسته دکتر به خصوص دکتر احسان مزینانی شریعتی در این مراسم هم حضور داشته باشند اما در آخرین لحظه دکتر احسان با ارسال پیامی از مردم خوب مزینان و دست اندرکاران برگزاری این مراسم تشکر کردند و اظهار داشتند : باتوجه به اینکه در روز سالگرد منزل پدری ایشان محل رفت و آمد شخصیتها و دوستداران شریعتی است باید در کنار مادر حضور داشته باشند و انشاء الله در موقعیت دیگری به مزینان خواهند آمد.

ما نیز از این همه لطف احسان عزیز نسبت به مزینان و مزینانی ها که الحق والانصاف مردم دار هستند و مزینان را دوست دارند تشکر و قدردانی می کنیم چرا که به دعوت شاهدان کویرمزینان این فرزند برومند شریعتی پیش از این به مزینان تشریف آورده اند و معتقدیم بازهم طبق قولی که داده اند خواهند آمد.

اما مراسم سی و هفتمین سالگرد بازهم در مزینان مظلوم با شکوه خاصی برگزار گردید و عاشقان ، اندیشمندان ، صاحب نظران ، اساتید و دانشجویان فراوانی در این روز میهمان مزینانی های خونگرم بودند و مراسم با شکوهتر از سالهای گذشته برگزار شد و جا دارد که از تمامی خادمان و برگزار کنندگان این مراسم تشکر و قدردانی ویژه ای بشود.

اول رئیس شورای اسلامی مزینان، آزاده سرافراز حاج مهدی مزینانی  که می دانیم چند روزی است برای بهتر برگزار شدن این مراسم آرام و قرار نداشته و مدام در حال رفت و آمد به سبزوار و مشهد و تماس با افراد مختلف و آماده کردن مقدمات برگزاری مراسم بوده و روز پنجشنبه نیز لحظه ای آرامش نداشته و با آبرومندی این مراسم را به اتمام رساندند.

دوم مزینان دوستی که برای آبادانی مزینان رنجهای فراوان دیده و تمام هم وغمش پس از بازنشستگی برای عمران مزینان بوده و هست حاج احمدمزینانی صباغ ، که حتی جلسه های هماهنگی را در منزل شخصی خودش در سبزوار برگزار نمود و زحمت دعوت و ارسال دعوتنامه به مسئولین را متحمل شده بود و با آغوش باز دبیری ستاد بزرگداشت را پذیرفت و خداوکیلی خوب از پس آن برآمد.

سوم سید مصطفی جلالی پور مزینانی هنرمند جوان مزینانی که علی رغم سفر مهم و تدریس در استان همجوار دعوت شاهدان کویرمزینان راپذیرفت که به مراسم بیاید و او هم با اجرای ترانه ای همگان را به وجد آورد 

 جهارم گروه فرهنگی شاهدان کویرمزینان که با ارسال پیام و تهیه مطلب در فضای مجازی سعی نمود سهم بسزایی در اطلاع رسانی این مراسم به همشهریان و عاشقان شریعتی داشته باشد.

پنجم مردم خوب و شریف مزینان که به قول استاد صباغ چون خلق و خوی کویری دارند و مهربان مردمی هستند که باید میهمانانش را آب و نان بدهند و تکریم نمایند به خوبی میزبان میهمانان مراسم بودند.

ششم همشهریان مزینانی که رنج سفر را برجان خریدند و از نقاط مختلف به زادگاهشان راهی شدند تا این مراسم باشکوه برگزار شود

هفتم تمامی میهمانانی که از خراسان بزرگ آمده بودند به ویژه کاروان فرهنگی نیشابور و اساتید و دانشجویان سبزوار  تا ثابت کنند شریعتی همچنان زنده است.

هشتم مسئولین محترم شهرستان داورزن به ویژه فرماندار فهیم و سایت داورزن نیوز این شهرستان که در این مراسم سنگ تمام گذاشتند.

نهم روحانیت و فرهنگی های مزینانی به ویژه استاد محمدشریفی که با بیان زیبایش همه را مات و مبهوت کرده بود و پسر خواهرش جانباز گرانمایه حاج محمد مزینانی ساعت ساز که هم مانند دائیش خوب سخن می گوید و هم طبع و ذوق شعری دارد و علی نامه اش موجب افتخار ماست.

از همه ی این عزیزان و دیگر زحمت کشان مراسم تشکر و قدردانی می شود.

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳


سالگرد شریعتی مزینان مصطفی جلالی پور

 سیدمصطفی جلالی پور مزینانی استاد موسیقی سنتی روز پنجشنبه 29 خردادبا حضور در مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد دکتر علی مزینانی شریعتی به اجرای برنامه پرداخت .

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از داورزن نیوز ؛ استاد سید مصطفی جلالی پور هنرمند جوان مزینانی  با صدای دلنشین خود با غزلی از سعدی و شعرسوتک منسوب به  دکتر شریعتی محفل دوستداران شریعتی را طراوت بخشید.

وی که به همراه استاد شجره برای تدریس فن  لحن و بیان به هنرجویان رشته تئاتر و موسیقی به استان سمنان مسافرت کرده بود با اطلاع از برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر علی مزینانی شریعتی در زادگاهش، راهی مزینان شد و به اجرای موسیقی پرداخت که مورد تشویق و استقبال حضار قرار گرفت.

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد 
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی در پی 
دم گرم چموش اش را بفشارد
بی هیچ فریادی 
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد 
و بشکاند سکوت مرگبارم را… 

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۹۳
  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

سالگرد شریعتی مزینان3

همزمان با سی و هفتمین سالروز شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی مراسم بزرگداشتی با حضور اساتید و دانشجویان دانشگاه های خراسان  و اندیشمندان و صاحب نظران و مسئولین فرهنگی و منطقه ای  در زادگاهش مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم که روز پنجشنبه 29 خرداد به همت شورای اسلامی  و ستاد مردمی بزرگداشت دکتر شریعتی در هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان برگزار گردید حنیف پور مسئول آموزش وپژوهش اداره کل امور شهری وشوراهای خراسان رضوی ، دکتر حسینی استاد دانشگاه حکیم سبزواری ، مهندس فلاحی فرماندار شهرستان داورزن ، جانباز و دبیر آموزش و پرورش  حاج محمد مزینانی و حجت الاسلام معلمی فر روحانی مستقر در مزینان سخنرانی کردند.

از دیگر برنامه های جالب توجه در این مراسم اجرای دکلمه و مقاله و میزگرد دانشجویی به همراه پرسش و پاسخ اساتید و همچنین حضور خواننده جوان مزینانی سید مصطفی جلالی پور و  گروه مرشدخوانی شهرستان سبزوار بود که به اجرای برنامه های هنری  پرداختند.

 نمایشگاهی از آثار معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی در بازار مزینان آماده شده بود که مورد استقبال و بازدیدشرکت کنندگان قرار گرفت .

مهدی مزینانی آزاده رئیس شورای اسلامی مزینان ضمن تشکر از آحاد مردم قدرشناس مزینان در باره حضور اقشار مختلف مردمی در این مراسم اظهار داشت : حضور گسترده همشهریان مزینانی  که بعضی از آنها فرسنگ ها راه دور را طی کرده اند و از شهرهای تهران و مشهد و سبزوار برای شرکت در این مراسم خود را به مزینان رسانده اند موجب شگفتی حاضرین شده بود .

وی افزود: علاوه برحضور جناب آقای اکبری معاون اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی جمعی از مسئولین شهرستان سبزوار مانند اعضای شورای شهر و همچنین مسئولین شهرستان داورزن که اغلب روسای ادارات این شهر بودند به همراه دهیاران و شوراهای اسلامی روستاهای مجاور و کاروانهای دانشجویی و فرهنگی از شهرستان نیشابور و دیگر شهرهای استان دعوت ما را لبیک گفتند و در این مراسم حضور یافتند.

مهدی مزینانی خاطر نشان کرد: انتظار می رود مسئولین مملکتی در سالهای آینده بیشتر دراین مراسم حضور داشته باشند چون شریعتی تنها متعلق به مزینان نیست و تمامی ایرانیان به وجودش افتخار می کنند لذا می طلبد که این مراسم با جدیت بیشتر و حضور  مقامات و چهره های فرهیخته برگزار شود.

رئیس شورای اسلامی مزینان باردیگر بر پیگیری تکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر شریعتی که قریب به دو دهه از کلنگ زنی آن می گذرد تأکید کرد و گفت : مزینان به لحاظ نام خاندان شریعتی در طول سال پذیرای میهمانانی است که می خواهند زادگاه دکتر شریعتی را ببینند و امیدواریم این مجتمع و منزل پدری دکتر برای بازدید علاقمندان با کمک دستگاه های دولتی هرچه سریعتر آماده شود.


سالگرد شریعتی مزینان مصطفی جلالی پور

سالگرد شریعتی مزینان1

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

مراسم بزرگداشت سی و هفتمین سالروز شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی  با حضور اساتید و دانشجویان دانشگاه ها و علاقمندان به شریعتی در زادگاهش مزینان صبح روز پنجشنبه 29 خردادبه همت شورای اسلامی وستاد مردمی مراسم بزرگداشت شریعتی برگزار شد .

در ادامه تصاویر این مراسم را ببینید

سالگرد شریعتی مزینان10

سالگرد شریعتی مزینان11

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳


چرایی دفن پیکر دکتر علی مزینانی شریعتی در سوریه

44030_879با وجودی که شریعتی وصیت کرده بود پیکرش در حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود، شرایط طور دیگری پیش رفت تا دمشق، آخرین میزبان او در دنیا باشد.

 بهاران نیوز: دکتر شریعتی در سال های پایانی عمر، به شدت تحت نظارت ساواک بود. تا جایی که بالاخره تصمیم گرفت از کشور خارج شود. او به دلیل ممنوع الخروج بودن با نام خانوادگی «مزینانی» گذرنامه گرفت و به بروکسل بلژیک و از آنجا به انگلستان رفت اما سه هفته بعد از اقامت در ساوت همپتون انگلیس، در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ درگذشت. با وجودی که شریعتی وصیت کرده بود پیکرش در حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود، شرایط طور دیگری پیش رفت تا دمشق، آخرین میزبان او در دنیا باشد.

 مرحوم دکتر ناصر میناچی، مدیر حسینیه ارشاد و یکی از بنیان‌گذران این موسسه‌ فرهنگی – مذهبی، چهارسال  قبل در مراسم بزرگداشت سی و دومین سالگرد اسارت امام موسی صدر روایت مرگ شریعتی را این طور عنوان کرد: «مطلع شدیم که تیمی از ماموران و کارشناسان حرفه‌ای ساواک (حدود ۴۰ نفر) عازم لندن شده‌اند و هدفشان ربودن جسد شریعتی و انتقال آن به تهران به هر وسیله‌ای می‌باشد. آنها حتی به منزل آقای فکوهی مراجعه کردند و درخواست خود را اظهار داشته بودند. هدف آنها که توسط شخص شاه و ساواک تعیین شده بود، انتقال جسد شریعتی به ایران و برپایی یک مراسم گسترده و پر سرو صدا برای شریعتی در مشهد بود. آنها می‌خواستند کاری را که در دوران حیات شریعتی نتوانستند با او انجام دهند، در این شرایط محقق سازند و او را بدنام و بی‌آبرو سازند. خودشان برایش مراسم بگیرند و از او تجلیل کنند! و پس از تشییع در حرم امام رضا و طواف او در حرم، در کنار ضریح، جایی او را دفن کنند و برای همیشه به خاطره‌ی شریعتی پایان دهند!

ما در آن روزها بسیار حساس و هوشیار بودیم و حتی تیمی از دانشجویان دائم کشیک می‌دادند که مبادا کسی بیاید و جسد شریعتی را از سردخانه برباید. در همین حال بود که افراد نظرسنجی می‌کردند و هرکس برنامه‌ی خود را برای فرار از چنین موقعیتی شرح می‌داد… با استاد محمدتقی شریعتی تماس گرفتیم و نظر ایشان را پرسیدیم، که در جواب ایشان در جریان امور قرار گرفتند و با این نظریه که شریعتی را به سوریه برده و آنجا دفن کنیم موافقت کردند. ایشان همانجا گفتند که بدلیل علاقه‌ دکتر شریعتی به زینب(س) و ارتباط خوب آقا موسی صدر با روحانیون شیعه، این امر میسر است و قابل قبول.

امام موسی صدر تلاش‌های بی‌دریغ خود را برای کمک به علاقمندان شریعتی و خانواده و شاگردان او انجام داد و با نفوذ و اعتباری که در لبنان و کشورهایی نظیر سوریه و فلسطین داشت، توانست مستقیما با حافظ اسد رئیس‌جمهوری سوریه صحبت کرده و مراحل انتقال پیکر شریعتی را به آن کشور آسان گرداند. حافظ اسد ضمن حمایت از آقا موسی‌صدر در شرایطی که سوریه سه روز در تعطیلات بسر می‌برد، یک هواپیمای اختصاصی برای ما در لندن ارسال کرد و تمام آن جمعیت حاضر در لندن را همراه با جسد دکتر شریعتی، بدون ویزا و مراحل امنیتی سوار هواپیما کرد و به مقصد سوریه فراخواند.

امام موسی صدر از ما پرسید که آیا دکترشریعتی وصیتی کرده است یا خیر؟ پاسخ من مثبت بود و اعلام کردم که طبق وصیتی مکتوب که از شریعتی بجای مانده ایشان قبلا با مشورتی که با من و دوستان کردند، علاقمند به دفن خود، در همین حسینیه ارشاد بودند. از آنجا که این وصیت عهدی است در زمان حیات او، با این وصیت نیز موافقت شده است، بنابراین واجب است که پیکر این مسلمان نهایتا در همین محل دفن گردد و هرکس که با این موضوع به هر طریقی مخالفت کند، گناه بزرگی مرتکب شده است. امام موسی صدر نیز این موضوع را متذکر شدند و از این رو ایشان خود اقدام به برگزاری آن مراسم‌های با شکوه برای شریعتی کردند و بخشی از فعالان و شخصیت‌ها و احزاب سیاسی لبنان و فلسطین و سوریه نظیر «عرفات» نیز در مراسم‌های شریعتی حضور پیدا کرده و اعلام حمایت کردند»

منبع : بهاران نیوز،

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳


downloadاین سند را علی شریعتی در آذرماه ۱۳۵۵ (حدود شش ماه قبل از مرگش) خطاب به محمدرضا حکیمی نوشته است. خانواده‌ی شریعتی پس از باخبر شدن از نوشته شدن این نامه، متنی خطاب به محمدرضا حکیمی نوشتند و درخواست کردند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بازبینی کند اما حکیمی هرگز چنین نکرد و نهایتاً اصل نامه را نیز به خانواده بازگرداند.


 

بهاران نیوزاین سند را علی شریعتی در آذرماه ۱۳۵۵ (حدود شش ماه قبل از مرگش) خطاب به محمدرضا حکیمی نوشته است. خانواده‌ی شریعتی پس از باخبر شدن از نوشته شدن این نامه، متنی خطاب به محمدرضا حکیمی نوشتند و درخواست کردند که او نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بازبینی کند اما حکیمی هرگز چنین نکرد و نهایتاً اصل نامه را نیز به خانواده بازگرداند.

 

بسمه تعالی

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره‌های بیهوده تر، شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست نشانهای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی (که به قرن بوق تعلق دارند). گرچه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور،عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود!؟ جز اینکه همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بیدریغی، تماماً واگذار کنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشته‌هایم و آنچه دارم و ندارم، بپردازد که چون خود میداند، صورت ریزش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به احسان است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و اُمل بودن من است. به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است. که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی، همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقار کردن‌های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن، و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدّد. و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقض هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح. مستراح شرقی گردد، یا مستراح فرنگی. و آن گاه در برابر این تنها دو بیراه‌هائی که پیش پای دختران است، سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزه‌آسا و زمانه شکن باشد، و کودکی تنها در این تند موج این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند برخلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

گرچه امیدوار هستم که گاه در روح‌های خارق العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان‌های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه‌ها، و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته‌ها، و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخارمن حمامستون»، و اینشتین از همین نژاد پلید، و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار، و لومومبا از همین نژاد برده، و مهراوه پاک از همین نجس‌های هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوند ریز و به هرحال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بُت تراش و … محمد از خاندان بتخانه دار، به دل من امید می‌دهند که حساب‌های علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم، در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بتخانه می‌پرورد، امیدوار باشم.

دوست می‌داشتم که احسان، متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می ترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مابی این خواجه، تا شأن نسل جوان معاصر و عقده‌ها و حسدها و باد و بروت‌های بیخودی این روشنفکران سیاسی، که تا نیمه‌های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجوفروشی‌ها، از کسانی که به هرحال کاری میکنند بد میگویند، و آنها را با فیدل کاسترو ومائو تسه تونگ و چه‌گوارا می‌سنجند و طبیعتاً محکوم می‌کنند، و پس از هفت هشت ساعت درگوشیهای انقلابی و کارتند و عقده گشایی‌های سیاسی، با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن درگیر است، و طرح درست مسائل، آن چنان که به عقل هیچ کس دیگر نمیرسد، به منزل بر‌می‌گردند و با حالتی شبیه به چه‌گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.

و نیز میترسم از این فضلای افواه الرجالی شود: از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی و از روی فیلمهای دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی، و از روی مقالات و عکسهای خبری مجلات هفتگی ونیز دیدن توریستهای فرنگی که از خیابان شهر می‌گذرند، نیهیلیست، و هیپی و آنارشیست، و یا نشخوار حرفهای بیست سال پیش حوزه‌های کارگری حزب توده، مارتیالیست و سوسیالیست چپ، و از روی کتابهای طرح نو «اسلام و ازدواج»، «اسلام و اجتماع»، «اسلام و جماع»،اسلام و فلان بهمان … اسلام شناس و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار دوران بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات و از روی کتاب چه میدانم، در باب کشورهای در حال عقب رفتن، متخصص کشورهای در حال رشد. و از روی ترجمه‌های غلط و بی‌معنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر وراج چرند باف لفاظ ضد بشر هذیان گوی مریض هروئین گرای خنک، که یعنی، “ناقد” و شاعر نوپرداز…

و خلاصه، من به او«چه شدن» را تحمیل نمیکنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم، البته اگزیستانسیالیسم ویژه خودم، نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه «ت» منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقی زاده و تاریخ.

از نصیحت نیز هم؛ از هیچ کس هیچ وقت نپذیرفته‌ام و به هیچ کس، هیچ وقت نصیحت نکرده‌ام. هر رشته‌ای را بخواهد میتواند انتخاب کند اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می‌خواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتی جامعه شناسی به دردبخور (آنچنان که جامعه شناسان نوظهور ما برآنند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را «اتود» می‌کنند و تصادفاً به همان نتایج علمی می‌رسند که صاحبکار سفارش داده)، امروز وصیتنامه‌ام به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط، از سهام و املاک و منازل و مغازه‌ها و شرکتها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم میکردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمیکردم اما بیرون از همه حرفهای دیگر، اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیبایی‌های احساس و فهم، و مگر ارزش برخی کلمه‌ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است!؟ چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت می‌برند و چه گاو انسانهایی که فقط از آخور آباد و زیر سایه درخت چاق میشوند.

من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می‌خواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه و شرابم هنر و دیگر بس! اما من از آغاز متاهل بودم. ناچار باید برای خانواده‌ام کار میکردم و برای زندگی آنها زندگی می‌کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان، که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی‌کسم، کوزه آبی آورده باشم.

او آزاد است که یا خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو، هیچ چیز در جهان به انتخاب کردن نمی‌ارزد، پلید است، پلید فرزندم! تو میتوانی «هرگونه بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب، سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خدا است و انسان، و دیگر هیچ کس، هیچ چیز.

انسان بودن یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان) و میآفریند (خود را و جهان را) و تعصب می‌ورزد و میپرستد و انتظار می‌کشد و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه می‌زند. اگر این صفات را جز ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می‌بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری همه دارد پایمال میشود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت‌هایش دارد مسخ میشود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند. تو هرچه میخواهی باشی باش، اما… آدم باش.

اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن می‌پوسی هجرت کلمه بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین. اما وقتی که ایران را دیده باشی، و گرنه کور رفته‌ای، کر باز گشته‌ای. آفریقا مصراع دوم بیتی است که مصراع اولش اروپا است در اروپا مثل غالب شرقی‌ها بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. این مثلث بدی است. این زندان سه گوش همه فرنگ رفته‌های ماست. از آن اکثریتی که وقتی از این زندان به بیرون می‌گشایند و پا به درون اروپا می‌گذارند، سر از فاظلاب شهر بیرون میآورند، حرفی نمیزنم که حیف از حرف زدن است! اینها غالباً پیرزنان و پیرمردان خارجی دوش و دختران خارجی گز فرنگی را با متن راستین اروپا عوضی گرفته‌اند. چقدر آدمهایی را دیده‌ام که بیست سال در فرانسه زندگی کرده‌اند و با یک فرانسوی آشنا نشده‌اند. فلان آمریکایی که به تهران میآید و از طرف مموشهای شمال شهر و خانوادههای قرتی لوس اشرافی کثیف عنتر فرنگی احاطه میشود، تا چه حد جوّ خانواده ایرانی و روح جاده شرقی و هزاران پیوند نامرئی و ظریف انسانی خاص قوم را لمس کرده است؟

اگر به اروپا رفتی، اولین کارت این باشد که در جائی اتاق بگیری که به خارجیها اتاق اجاره نمی‌دهند. در محله‌ایکه خارجیها سکونت ندارند. از این حاشیه مصنوعی بی‌مغز آلوده دور باش. با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن، نه سخت است و نه با ارزش. «کن مع الناس و لا تکن مع الناس» واقعاً سخن پیغمبرانه است.

«واقعیت، خوبی و زیبایی» در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگر به جستجو نمی ارزد، نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب. و سومین با هنر، عشق، می تواند تو را از این هر سه محروم کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنک. چیزی شبیه جواد فاضل، یا متین ترش نظام وفا، یا لطیف ترش لامارتینیا احمق ترش دشتی و کثیف ترش بلیتیس! ونیز می‌تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره‌‌ای بگشاید و شاید هم … دری و من نخستینش را تجربه کرده‌ام و این است که آنرا دوست داشتن نام کرده‌ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی بخشد وهم، همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن وهم، زیبایی و زیبائی‌ها (که کشف میکند، که میآفریند، چقدر در همین دنیا بهشت‌ها و بهشتی‌ها) نهفته است. اما نگاه‌ها ودل‌ها همه دوزخی است، همه برزخی است و نمی‌بیند و نمی‌شناسد، کورند، کرند، چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی‌شنوند. همه جیغ و داد و غرغر و نق‌نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.

وای که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه‌دار است، لبریز است. چقدر مایه‌های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته است. زندگی کردن وقتی معنی می‌یابد که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیا‌موزی و تو میدانی که چقدر این حرف با حرفهای ژید به ناتانائلش شبیه است، با آن متناقض است! تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می کنم، تصادف با یکی دو روح خارق العاده، با یکی دودل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیشتر؟ بیشتر نیست! «یکی» بیشترین عدد ممکن است. دو را برای وزن کلام آوردم و نیست گرچه من به اعجاز حادثه‌یی، این کلام موزون را در واقعیت ناموزون زندگی‌ام به حقیقت داشتم، برخوردم (به هر دو معنی کلمه).

کویر را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته‌ام و به میراثت میدهم بخوان و آن دست خط پشت عکسم را که در پاسخ خبر تولدت فرستادم برای تنها و تنها (نصیحت) که در زندگیم مرتکب شده‌ام حفظ کن.

اما تو، سوسن ساده مهربان احساساتی زیبا شناس!منظم و دقیق و تو، سارای رند عمیق. عصیانگر مستقل! برای شما هیچ توصیه‌ای ندارم. در برابر این تندبادی که بر آینده پیش ساخته شما می‌وَزد، کلمات، که تنها امکاناتی است که اکنون در اختیار دارم، چه کاری میتوانند کرد؟ اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجازگری است که از اعماق روح شما سَر زند، جوش کند و اراده‌ای شود مسلح به آگاهی‌ای مسلط بر همه چیز و نقاد هرچه پیش میآورند و دور افکننده هر لقمه‌ای که میسازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی خود طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار‌کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته‌اند. دعوای امروز بر سراین است که لقمه کدام طباخی را بخورند. هیچ کس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می‌خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده‌اند. وچه مهوع.

آن هم کی‌ها میسازند؟ رهبران روشنفکران امروز اجتماع ما. آنها که مدل نوین زن بودن شده‌اند. «هفده دی‌ایها» آزاد زنان! این تنها صفتی است که آنها موصوفات راسیتن آنند،آزاد از… عفت کلام اجازه نمی‌دهد. این چادرهای سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید و نه رشد فکری و نه شخصیت یافتن واقعی و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیّت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید و آنگاه نتیجه این شد که همان شاباجی خانم شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو میزند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب نشینی می‌کند و پاسور میزند. از خانه به خیابان منتقل شده است.هم اوست که فقط تنبانش را درآورده است و بس. یک ملا باجی، اگر ناگهان تنبانش را در آورد و یا به زور در آوردند چه تغییراتی در نگاه و احساس و تفکر و شخصیتش رخ خواهد داد؟ اما مسأله به همین سادگی‌ها نیست. زن روز آمار داده است که، از ۱۹۵۶ تا ۶۶ (ده سال) مؤسسات آرایش و مصرف لوازم آرایش در تهران پانصد برابر شده است و این تنها منحنی تصاعدی مصرف در دنیا، و در تاریخ اقتصاد است، ونیز تنها علت غائی همه این تجدد بازیها و مبارزه با خرافات و آزاد شدن نیمی از اندام اجتماع که تاکنون فلج بود، زندانی بود و از این حرفها …اما اینها باز یک فضیلت را دارا‌یند، یعنی یک امتیاز بر رقبای املشان. چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صف متجانس متخاصم پیدا کرده‌ام. هر وقت آن «ملاباجی گشنیزخانم»ها را می‌بینم می‌گوییم باز هم آنها و هر وقت آن «جیگی جیگی ننه خانم»ها را می‌بینم می گویم باز هم اینها.

و اما تو همسرم، چه سفارشی میتوانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده‌ای. نه در زندگی، در زندگی کردن به خصوص بدان«گونه» که مرا می‌شناسی و بدان صفات که مرا میخوانی. نبودن من خلائی در میان داشتن‌های تو پدید نمیآورد، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده‌ای، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پُر از صداقت و پاکی و انسانیت توست به هرحال، اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصائل شخصیت انسانی من تو اشتباه کرده باشی، در این اصل هر دو هم عقیده‌ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده‌ام همسر خوبی نبوده‌ام، و من به هر حال، آنقدر خوب هستم که بدی‌های خویش را اعتراف کنم، و آنقدر قدرت دارم که ضعف‌هایم را کتمان نکنم و در شایستگی‌ام همین بس که خداوند با دادن تو، آنچه را به من نداده است، جبران کرده است و این است که اکنون احساس محتضر را ندارم. که با بودن تو میدانم که در حالیکه همچون یک محتضر وصیت می‌کنم، نبودن من، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمیآورد و تنها احساسی که دارم همان است که در این شعر توللی آمده است که:

برو ای مرد برو چون سگ آواره بمیر

که وجود تو به جز لعن خداوند نبود

سایه شوم تو جز سایه ناکامی و یأس

بر سر همسر و گهواره فرزند نبود

از طرف مالی تنها یادآوری است که به حساب خودم آنچه را از پول خود در هنگام زلزله خرج کردم از حساب شماره ۲ بانک تعاونی و توزیع برداشت کرده‌ام و البته دلم از اینکار چرکین بود و قصد داشتم در عید امسال که قرضی می کنم یا چیزی می‌فروشم، برای پول منزل آن را مجدداً باز گردانم و امیدوارم تو این کار را بکنی.

آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که سبزوار تحصیلاتشان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند (که ماهی پنجاه تومان برای هر محصل در ماههای تحصیلی که نه ماه است، یعنی سالی چهارصد و پنجاه تومان برای هر فرد و بنابراین سالی سه محصل می‌توانند از این بابت درس بخوانند البته با کمکهای اضافی من و خانواده خودش)

کار سوم اینکه، جمعی از شاگردان آشنایم، همه حرفها و درسهای چهار سال دانشکده را جمع و تدوین کنند و منتشر سازند که بهترین حرفهای من در لابه‌لای همین درسهای شفاهی و گفت و شنود‌های متفرقه نهفته است… و نیز کنفرانسهای دانشگاهیم جداگانه و نوشته‌های ادبیم در سبک کویر جدا و نوشته‌های پراکنده فکری و تحقیقیم جدا، و آنچه در اروپا نوشته‌ام جمع آوری شود و نگهداری تا بعدها که انشاالله چاپ شود. و شعرهایم همه به دقت جمع آوری شود و سوزانده شود که نماند مگر «قوی سپید» و «غریب راه» و«در کشور» و «شمع زندان» و درسهای اسلام شناسی از «سقیفه به بعد»، با «امت و امامت» در ارشاد و کنفرانسهای مربوط به حضرت علی و علت تشیع ایرانیان و دیالکتیک پیدایش فرق در اسلام و هرچه به این زمینه‌ها میاید ازجمله «بیعت» در کانون مهندسین و «علی حقیقتی بر گونه اساطیر» و… همه دریک جلد به نام جلد دوم اسلام شناسی تحت عنوان «امت و امامت» تدوین شود.

اگر مترجمی شایسته پیدا شد متن مصاحبه مرا با گیوز به فارسی ترجمه کند درباره این آثار بخصوص کتاب desalienation des societes musu lmanes مرا وهمچنین مقاله خارجی sociologie d’ initiation مرا که با چهار جامعه شناس تحقیق کرده‌ایم و «اوت زتود» چاپ کرده است. کتاب L’ ange solitaire را دلم نمیخواهد ترجمه کنند. کار گذشته‌ای و رفته‌ای است.

همه التماس‌هایت را از قول من نثار… عزیزم کن، که آنچه را از من جمع کرده و درباره‌ام نوشته، از چاپش منصرف شود که خیلی رنج میبرم. از دوستانم که در سالهای اخیر به علت انزوایی که داشتم، و خود معلول حالت روحی و فشار طاقت شکن فکری و عصبی بود، از من آزرده شده‌اند، پوزش میطلبم و امیدوارم بدانند که دوری از آنها نبود، گریز به خودم بود و این دو یکی نیست.

کتاب «کویر» را با اتمام آخرین مقاله و افزودن «داستان خلقت» یا «درد بودن» (پس از پاکنویسی) تمام کنید و منتشر سازید. مقدمه‌اش تنها نوشته عین‌القضا است. و در اولین صفحه‌اش این جمله توماس ولف: «نوشتن برای فراموش کردن است نه به یاد آوردن».

در پایان این حرفها برخلاف همیشه احساس لذت و رضایت میکنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچ وقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است. تنها گناهی که مرتکب شده‌ام، یکبار در زندگیم بود، که به اعوای نصیحت‌گران بزرگتر و به فن کلاه‌گذاری سَرِ خدا، در هیجده سالگی، اولین پولی که پس از هفت هشت ماه کار یکجا حقوق مرا دادند، و پولی که از مقاله نویسی جمع کرده بودم، پنج هزار تومان شد، و چون خرجی نداشتم، گفتند به بیع و شرط بده. من هم از معنی این کثافتکاری بی خبر، خانه کسی را گرو کردم، به پنج هزار تومان و به خودش اجاره دادم ماهی صد تومان. و تا پنج شش ماه، ماهی صد تومان ربح پولم را به این عنوان میگرفتم و بعد فهمیدم که برخلاف عقیده علما و مصلحین دنیا، این یک کار پلیدی است و قطعش کردم واصل پولم را هم به هم زدم، اما لکه چرکش هنوز بر زلال قلبم هست و خاطرهاش بوی عفونت را از عمق جانم بلند میکند و کاش قیامت باشد و آتش آن شعله‌ها بسوزاندش و پاکش کند. و گناه دیگرم که به خاطر ثوابی مرتکب شدم و آن مرگ دوستی بود که شاید میتوانستم مانع شوم کاری کنم که رخ ندهد نکردم، گرچه نمیدانستم که به چنین سرنوشتی میکشد و نمیدانم چه باید میکردم؟ در این کار احساس پلیدی نمی‌کنم، اما ده سال تمام، گداخته‌ام و هر روز هم بدتر میشود و سخت تر. و اگر جرمی بوده است، آتش مکافاتش را دیده‌ام و شاید بیش از جرم. و جز این اگر انجام ندادن خدمتی یا دست نزدن به فداکاری گناه نباشد، دیگر گناهی سراغ ندارم و خدا را سپاس میگذارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین «شغل» را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو.

و عزیزترین و گرانترین ثروتی که می‌توان بدست آورد، محبوب بودن و محبتی، زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم ثروتمند، و جز این هیچ ندارم و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آنرا بخورند که، حلال‌ترین لقمه است و حماسه‌ام اینکه، کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان «من» و «مردم» در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت و فخرم اینکه، در برابر هر مقتدرتر از خودم، متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تراز خودم، متواضعترین.

وآخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی‌توانسته‌اند به سادگی، مقامات حساس و موفقیتهای سنگین به دست آورند، اما آنچه را در این معامله از دست می‌دهند، بسیار گرانبهاتر از آن چیزی است که به دست میآورند. و دیگر این سخن یک لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که «شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یکبار لکه‌دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمیتواند». و دیگر اینکه نخستین رسالت ما کشف بزرگترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن «متن مردم» است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گـُنگیم. ما از آغاز پیدایش‌مان زبان آنها را از یاد برده‌ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای‌مان و عبث کننده همه تلاشهای ماست.

و آخرین سخنم به آنها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می‌کوبیدند اینکه:

دین چو منی گزاف و آسان نبود

روشنتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم مؤمن

پس در همه دهر یک بی ایمان نبود

ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودیی است که، پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی، به معنای علمی کلمه، و آزادی انسانی، به معنای غیر بوروژازی اصطلاح، در زندگی آدمی آغاز میشود.

 

 

 http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_38200.jpeg

 

 

  توضیح شاهدان کویرمزینان : این نامه نمی تواند آخرین وصیتنامه دکتر شریعتی باشد و در تاریخ ثبتی آن نیز بهاران نیوز اشتباه کرده است چون در متن وصیت نامه مرحوم دکتر اشاره کرده اند که در سی و پنج سالگی و همچنین هیچ اشاره ای به فرزند چهارمش مونا نکرده است که از چنین انسانی بعید است که یکی از فرزندانش را فراموش کند...

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۹۳

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

ویژه برنامه "آری اینچنین بود برادر" در روز درگذشت دکتر علی مزینانی  شریعتی، از شبکه جهانی صدای آشنا پخش می شود.


به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از  حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران ، به نقل از روابط عمومی و امور مخاطبان شبکه جهانی صدای آشنا ، "آری اینچنین بود برادر" به بررسی تاثیر افکار دکتر شریعتی در رشد و نمو نهضت اسلامی در عصر پهلوی و تاثیر آن بر نسل جوان خواهد پرداخت.

در بخشی از این ویژه برنامه اندیشه، دکتر شریعتی توسط دکتر شریعتی روایت خواهد شد.

طاهره توفیقی تهیه کننده و عباس فراهانی گوینده، در این ویژه برنامه همراه شما هستند.

"آری اینچنین بود برادر" کاری از گروه فرهنگ و تمدن را روز پنجشنبه بیست و نهم خرداد ساعت 22:00 به وقت تهران برابر با ساعت 17:30 به وقت گرینویچ از کانال اروپای شبکه جهانی صدای آشنا بشنوید.

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳
 دبیر ستاد مردمی برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در مزینان گفت: مراسم گرامیداشت سی و هفتمین سالگرد شهادت دکتر علی مزینانی  شریعتی 29 خرداد ماه جاری در زادگاهش ˈمزینانˈ برگزار می شود.

 جلسه هم اندیشی «دکتر علی شریعتی و احیاء اندیشه عدالت» به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ احمد صباغ مزینانی  افزود: قرار است این مراسم با حضور ، جمعی از مسوولان، صاحبنظران، فرهیختگان، اساتید و دانشجویان برگزار شود.

وی افزود : پیش از این قرار بود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم حضور داشته باشند اما به دلیل سفر ایشان به خارج حضور آقای جنتی به روز دوشنبه موکول شده است که اگر قرار باشد به سبزوار تشریف بیاورند برای ادای احترام به شریعتی و مردم مزینان نیز سفری به زادگاه دکتر شریعتی خواهند داشت.

احمد صباغ تصریح کرد: حضور در این مراسم برای عموم مردم و علاقه مندان به فرهنگ و اندیشه آزاد است و ما از طریق پیامک و ارسال کارت دعوت به مسئولین و فرهیختگان  اطلاع رسانی کرده ایم.

وی خاطرنشان کرد : شریعتی یک چهره فراملیتی است و متعلق به هیچ گروه و یا جناحی نیست که ما از طیف خاصی خواسته باشیم که در مراسم بزرگداشتش شرکت نماید .او به قدرکافی شناخته شده است و علاقمندان و دوستدارانش در سرتاسر جهان بی شمارند همان گونه که بعد از سی و هفت سال یاد و خاطره اش زنده است و در حال حاضر کسانی بانی این مراسم هستند که هرگز دکتر را ندیده اند.

وی سخنرانی، قرائت مقاله و میزگرد پرسش و پاسخ را از جمله برنامه این مراسم عنوان کرد و افزود: برپایی نمایشگاه عکس، پوستر و نمایشگاهی از آثار دکتر شریعتی از برنامه های جنبی این مراسم است.


مراسم بزرگداشت سی و هفتمین سالگرد فرزندشایسته کویر دکتر علی مزینانی شریعتی به همت شورای اسلامی مزینان و جمعی از علاقمندان به معلم شهید انقلاب و با همکاری فرمانداری شهرستان داورزن روز پنجشنبه 29 خرداد از ساعت 10 تا 14 در مزینان برگزار می گردد.
  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۹۳

پیشنهاد بزرگداشت دکتر علی شریعتی در شورای شهر سبزوار مطرح می شودنایب رئیس شورای شهر سبزوار از پیگیری برای برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در این شهر خبر داد.

 به گزار شاهدان کویرمزینان به نقل از مجله اینترنتی اسرارنامه ، مسعود پسندیده عضو جوان شورای چهارم شهر، بعد از ظهر یکشنبه طی تماسی تلفنی به خبرنگار اسرارنامه گفت: دکتر شریعتی از معلمان ، نویسندگان و متفکران برجسته معاصر است که از محبوبیت بالایی در جامعه برخوردار است و چنین شخصیتی می بایست به درستی در شهر زادگاهش مورد توجه و تجلیل قرار گیرد.

 

پسندیده در ادامه افزود: خوشبختانه بزرگداشت دکتر شریعتی در سالروز وفاتش ، همه ساله در خاستگاه اجدادیش مزینان برگزار می شود، اما این مقدار هرچند ارزشمند است اما برای بزرگداشت چنین شخصیت برجسته ای کافی نیست و می بایست در سبزوار که شهر بزرگ و مرکز دانشگاهی و فرهنگی غرب خراسان رضوی است ، هم مراسم مناسبی برای تجلیل از دکتر شریعتی برگزار گردد.

 وی در ادامه افزود: در همین راستا طی گفتگویی که با مهدی مقصودی رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر داشته، قرار است در جلسه بعد از ظهر امروز شورا، موضوع برگزاری بزرگداشت دکتر شریعتی در عصر روز 29 خرداد در سبزوار، توسط او و تعدادی دیگر از اعضا مطرح شده و مورد پیگیری قرار گیرد.

 پسندیده همچنین از پیشنهاد راه اندازی پروژه پارک مطالعاتی دکتر شریعتی در سبزوار خبر داد و گفت این موضوع نیز بعد از ظهر امروز در جلسه شورا مطرح می گردد.

 وی در پاسخ به این سئوال خبرنگار اسرارنامه که آیا از برگزاری نمایشگاه "شمع" که قرار است پیرامون شناخت شخصیت دکتر شریعتی در بعد از ظهر 29 خرداد در سبزوار برگزار گردد، خبر دارد؟ اظهار بی اطلاعی کرد ، اما گفت: قطعا از هر برنامه ای که قرار باشد در رابطه با دکتر شریعتی در سبزوار برگزار گردد، استقبال و حمایت می کند.

 گفتنی است پسندیده که به تازگی و پس از یک وقفه چند ماهه فعالیت خود را در شبکه اجتماعی فیسبوک از سر گرفته است، ساعاتی قبل خبر این تصمیم را روی صفحه رسمی خود که تا کنون توسط 1677نفر پسند شده ، نیز منتشر کرده است.

 وی در این جدیدترین پست فیسبوکی خود 4 عکس مرتبط با دکتر شریعتی را نیز انتشار داده است که یکی از این تصاویر مربوط به دستخطی از حضرت آیت الله خامنه ای در ارتباط با دکتر علی شریعتی و دیگری مربوط به صحنه اقامه نماز میت توسط امام موسی صدر بر پیکر دکتر شریعتی است.

 تصاویر را در ادامه مشاهده می کنید:

 


 

 

 

 

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۹۳

واکاوی خط خبر از افراط و تفریط موافقان و مخالفان اندیشه های دکتر علی شریعتی

«علی شریعتی» اسیر دست دوستانی که دشمن شدند

مقام معظم رهبری : به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.

محمدجواد مشتهر: «از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه‌دارند.» این سخنان را مقام معظم رهبری در رابطه همه افراط و تفریط های موافقان و مخالفان تفکرات شریعتی بیان داشتند چراکه به نظر می رسد شریعتی مورد ظلم واقع شده است؛ ظلمی که از سوی دو طیف موافقان و مخالفان علی شریعتی نسبت به او روا داشته می شود و سعی می‌شود تا او را آن طور که می‌خواهند و نه آن چنان که بود معرفی کنند. در این مقال قصد داریم با واکاوی اظهار نظرهای بیان شده پیرامون علی شریعتی به ابعاد تازه ای از او دست پیدا کرده و به این پرسش ها پاسخ دهیم که براستی شریعتی وابسته به طیف خاصی بود؟! ملی مذهبی بودن او تایید شده یا خیر و کسانی که مدعی هستند او پیش قراول «روشنفکری دینی» است، باید دریافت که چه تعریفی از روشنفکری در حوزه دین و مکتب دارند.
  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

   پنجشنبه 29 خرداد ماه مصادف با سالروز شهادت دکتر علی مزینانی شریعتی تعدادی از آثار وی به نمایش گذاشته می شود.

 

  به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از لیزنا، روز پنجشنبه 29 خرداد ماه مصادف با سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی، نویسنده، جامعه شناس، تاریخ شناس 30 اثر منابع مربوط به وی از ساعت 8:30 تا 12 در کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد به نمایش گذاشته می شود.

   در کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد مجموعاً 342 عنوان کتاب و سایر منابع موضوعی مرتبط با علی شریعتی وجود دارد، که در روز پنجشنبه 29 خرداد ماه مصادف با سالروز درگذشت این استاد ارزشمند، 30 اثر از این منابع از ساعت 8:30 تا 12 به نمایش گذاشته می شود.

  گفتنی است علی شریعتی مزینانی در تاریخ دوم آذر 1312 زاده شد و در تاریخ 29 خرداد 1356، در انگلستان درگذشت. علی شریعتی، نویسنده، جامعه شناس، تاریخ شناس، پژوهشگر دینی و از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی، حدود 10 سال یکی از سخنرانان موسسه حسینیه ارشاد بود.

   بازدید از این نمایشگاه برای عموم علاقه مندان آزاد است و در صورت نیاز به کسب اطلاعات بیشتر افراد می توانند با شماره تلفن 22866465 بخش روابط عمومی موسسه حسینیه ارشاد تماس حاصل نمایند.

  • علی مزینانی
۲۶
خرداد
۹۳

باعرض پوزش از تمامی شهروندان و مخاطبان گرانسنگ شاهدان کویرمزینان که به دلیل یک سفر کاری مجبور بودم چند روزی را کنار دریا به سر ببرم و همین عامل موجب شد که دسترسی به اینترنت نداشته باشم و نتوانم مطالب را به روز تقدیم نمایم ولی به محض حضور و با مشاهده شاهدان کویرمزینان از همه ی دوستان و یاران همراه که در این چند روزه ما را با نظرات شایسته خود مورد لطف قرار دادند تشکر و قدردانی می کنم و از فرصت استفاده می کنم و خبر معمم شدن یکی از طلاب گرامی مزینانی را که همزمان با میلاد قائم آل محمد (ص) به صورت رسمی لباس روحانیت را برتن کردند تقدیم می نماییم.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ ابراهیم محمدزاده مزینانی پس از طی کردن دروس مقدماتی و سطوح مختلف حوزوی در شهرمقدس مشهد با حضور همشریان مزینانی ساکن در این شهر زیارتی ؛  با دستان حجت الاسلام نظافت  از اساتید و مسئولین حوزه علمیه مشهد مقدس  معمم شد.

این طلبه جوان که از مخاطبان و یاران همیشه همراه شاهدان کویرمزینان نیز می باشد همزمان با شب میلاد حضرت ولیعصر (عج) در حضور زائرین و شهروندان مزینانی در هیئت چهارده معصوم(الغدیر) مزینانی های مقیم مشهد مقدس لباس روحانیت را به صورت رسمی برتن کرد و به جرگه روحانیون مزینانی پیوست.

ابراهیم محمدزاده دومین روحانی از این خاندان روحانی زاده است که پس از برادرش حجت الاسلام شیخ مسلم محمد زاده لباس مبلغی را برتن نموده است . عموی ایشان نیز استاد شیخ اسناعیل محمدزاده  از روحانیون برجسته مزینان است که عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) می باشد و سالهاست به تبلیغ علوم دینی در حوزه و دانشگاه می پردازد.

  • علی مزینانی
۲۱
خرداد
۹۳

 دکتر شریعتی؛ آن‌طور که ما شناختیم

 رضا کیانیان                                                                               

   آن سال‌هایی که در مشهد زندگی می‌کردیم و کارمان را هم شروع کرده بودیم، دکتر علی شریعتی هم در

نجوای دکتر شریعتی با حضرت زینب(س)

دانشگاه فردوسی مشهد تاریخ و جامعه‌شناسی درس می‌داد و چون پدر دکتر، یعنی مرحوم محمدتقی شریعتی از قبل جلسه‌های هفتگی و ماهانه کانون نشر حقایق اسلام را داشت، وقتی دکتر از پاریس برگشت، طیفی از مذهبی‌های روشنفکر سخنرانی‌های او را گوش کردند و طرفدارش شدند. طیفی از دانشجوهای دانشگاه فردوسی هم که در کلاس‌های او شرکت می‌کردند، با شنیدن حرف‌هایش طرفدار او شدند. آن روزها من در دبیرستان درس می‌خواندم. به دکتر شریعتی و حرف‌هایش هم علاقه داشتم.

حالا که به آن روزهای گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم به دو دلیل طرفدار دکتر شریعتی بوده‌ام؛ یکی انقلابی بودنش و یکی هم شاعر بودن و شوریده بودنش. خب، حالا البته دیگر آن ویژگی اوّلش را دوست ندارم. همین حالا هم بعضی از شعرها و کویریاتش را خیلی دوست دارم. من فکر می‌کنم دکتر شریعتی بیشتر از آنکه جامعه‌شناس باشد، شاعر است. به‌هرحال درس جامعه‌شناسی را خوانده بود، اسلام و مارکسیسم را کنار هم می‌نشاند، درباره هربرت مارکوزه و رژی دبره حرف می‌زد و می‌خواست آنها را با هم مخلوط کند و خیلی چیزهای دیگر هم می‌گفت. ولی هیچ‌کدام از این چیزها برای من جالب و جذاب نبود. بارها دکتر شریعتی را دیده بودم و خب، مثل خیلی‌های دیگر مطمئنم که روی شخصیت من هم اثر گذاشته است.

راستش را بگویم؛ دکتر شریعتی به‌شدّت آدمی کاریزماتیک بود. حرف‌هایش شاعرانه بود و لحن صدایش هم ساحرانه. وقتی در جلسه‌ها حرف می‌زد، هر کسی آنجا نشسته بود محو حرف‌هایش می‌شد. در سال‌هایی که مشهد بودم تقریباً هیچ‌کدام از سخنرانی‌هایش را از دست نمی‌دادم. وقتی هم به تهران آمدم تا در دانشگاه تهران درس بخوانم، بارها به حسینیه ارشاد می‌رفتم تا سخنرانی‌هایش را گوش کنم. این است که فکر می‌کنم کمتر کسی را می‌شود پیدا کرد که در مقابل لحن صدای دکتر شریعتی مقاومت کرده باشد. در مقابل نوشته‌هایش می‌شد مقاومت کرد، ولی در مقابل لحن صدایش نه. وقتی در چشم‌های تو نگاه می‌کرد و حرف می‌زد، حسّی را به وجود می‌آورد که آدم با شنیدن این صدا و آن لحنی که در صدایش بود، واقعاً سحر می‌شد.

در مشهد آن سال‌ها دو گروه تئاتر بود؛ یکی گروهی بود که برادر بزرگ من، داوود کیانیان سرپرستش بود و یکی هم گروهی که داریوش ارجمند سرپرستی‌اش را به عهده داشت. دکتر شریعتی به هر دو گروه سر می‌زد. خود ما هم از او می‌خواستیم که حتماً به ما سر بزند. آن‌وقت‌ها هر تئاتری که اجرا می‌کردیم، یکی از شب‌ها را هم به بحث و انتقاد از کار اختصاص می‌دادیم. تماشاچی‌ها می‌آمدند و درباره کار بحث می‌کردند و خیلی از وقت‌ها سعی می‌کردیم دکتر شریعتی هم در آن شب به‌خصوص آنجا باشد. یادم هست یکبار، چند سال پیش، یادداشت کوتاهی درباره دکتر شریعتی نوشتم و گفتم انقلابی بودن شریعتی واقعاً مهم نیست؛ چون اصلاً انقلابی نبود. اگر نظر من را می‌خواهید، من فکر می‌کنم سهراب سپهری خیلی انقلابی‌تر از دکتر شریعتی بوده است.

چرا؟ به دلیل اینکه در زمانی که سهراب سپهری زندگی می‌کرد، جوّ روشنفکری جامعه ظاهراً انقلابی بودند، ولی انقلابی واقعی سهراب سپهری بود که راه خودش را رفت. دلاکروا، نقاش مشهور فرانسوی، تابلوی مشهوری درباره انقلاب فرانسه دارد به‌اسم «آزادی هدایت‌گر مردم» که خانمی پرچم فرانسه را در یک دست گرفته و در دست دیگرش یک اسلحه است. این خانم ظاهراً نماد آزادی است و خیلی‌ها هم فکر می‌کنند این تابلو یک نقاشی انقلابی‌ است. بله، تم این تابلو انقلابی است، به انقلاب فرانسه هم ربط دارد، ولی واقعاً انقلابی نیست؛ چون نوع تکنیک نقاشی‌اش به‌شدت سنّتی و شاید هم کمی عقب‌مانده است.

ولی «گل آفتابگردان» ون‌گوگ سوژه‌ای واقعاً معمولی دارد، اما تکنیک نقاشی‌اش به‌شدت انقلابی است که واقعاً همه‌چیز را در آن دوره به‌ هم ریخت. حالا اگر انقلابی بودن یعنی بنیان‌کن بودن و علیه سنّت‌ها عمل کردن، کسانی مثل سهراب سپهری و ون‌گوگ انقلابی هستند، نه کسی مثل دکتر شریعتی. خلاصه کنم، چیزی که آن وقت‌ها برای ما جذّاب بود، رهنمودهای انقلابی نبود. چه در دوره دبیرستان و چه در دوره دانشگاه از این چیزها زیاد شنیده بودیم. دکتر شریعتی هم هر وقت چیزی در این مورد می‌گفت، می‌گفتیم بله، چشم، قربان.

ولی جذّابیتش برای ما که عضو گروه تئاتر بودیم در این بود که تئاتر را می‌فهمید، خوب هم می‌فهمید. آن حسّ شاعرانه‌اش باعث می‌شد که تئاتر را خوب بفهمد. همین حالا هم اگر بعضی شعرهایش را بدون اسم منتشر کنیم، بعید است کسی بفهمد اینها احساسات دکتر شریعتی است. این بود که وقتی درباره نمایش‌نامه حرف می‌زد، یا درباره خود تئاتر چیزی می‌گفت، برای ما واقعاً جالب به نظر می‌رسید. البته در آن دوره بعضی کارها هم کاملاً تحت تأثیر طرز فکر دکتر شریعتی انجام می‌شد. مثلاً آقای محمدعلی نجفی، سال‌ها قبل از اینکه سریال تلویزیونی «سربداران» را بسازد، آن را در قالب یک تئاتر در حسینیه ارشاد روی صحنه برد. خب، من هم طراح پوستر آن تئاتر بودم. آن پوستر یک طناب دار بود که در هم پیچیده شده و یک لکّه خون هم آن وسط بود. معنایش هم این بود که شاه حتماً نابود است.

* متن ویراسته شده خاطره‌ شفاهی رضا کیانیان

 

منبع : ماهنامه علوم انسانس مهرنامه

  • علی مزینانی
۳۰
ارديبهشت
۹۳

هنرمند : نازیلا افسر وبلاگ گالری نقاشی روزهای سرد

 

  • علی مزینانی
۲۶
ارديبهشت
۹۳
نمى‏ توان از کربلاى حسین نوشت و در آن، از کار بزرگ زینبى یادى نکرد؛ چرا که حادثه کربلا با نقش مکمّل و بى‏بدیل حضرت زینب‏ علیها السلام کامل مى ‏شود. مرحوم شریعتى در این مورد مى‏ گوید:

"رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى‏ شود. این رسالت بر دوش‌هاى ظریف یک زن، «زینب» - زنى که مردانگى در رکاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگین ‏تر از رسالت برادرش. آنهایى که گستاخى آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده ‏اند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده مى‏ مانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پى‏ اش، و صف‌هاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مى ‏شود، از صحنه بر مى‏ گردد. آن باغ‏هاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گل‌هاى سرخ به مشام مى ‏رسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى ‏زند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ مى‏ ماند."(1)

بدون شک حضور حضرت زینب‏ علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى‏ ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا مى‏ ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى شد. حضرت زینب علیها السلام خود سرود حماسه ‏اى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمان‏ها سارى و جارى ساخت.

 1. حسین وارث آدم ، ص 206

اسمس سوزناک وفات حضرت زینب

 

  • علی مزینانی
۲۴
ارديبهشت
۹۳


نماینده مردم سبزوار از قول وزیر  فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شرکت در مراسم بزرگداشت دکتر علی مزینانی شریعتی در سبزوار و مزینان خبر داد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان محمدرضا محسنی ثانی ، طی یک تماس تلفنی گفت: مدتی قبل در دیداری که با علی جنتی داشته است، درباره توانمندی های فرهنگی فراوان  در منطقه سبزوار بزرگ صحبت کرده و به ویژه بر لزوم برگزاری مراسمی شایسته جهت پاسداشت مقام نویسنده و متفکر بزرگ معاصر دکتر علی شریعتی و نیز برگزاری کنگره هفتصدمین سال نهضت سربداران تأکید کرده است که مورد موافق وزیر نیز قرار گرفته است.

وی گفت: با  ادامه پیگیری ها، مقام عالی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در روزهای اخیر قول داده است که در صورت پیش نیامدن برنامه های اضطراری، در تاریخ ۲۹ خرداد آینده در سبزوار و مزینان زادگاه دکتر شریعتی حضور  یابد.

محسنی ثانی ادامه داد: حضور وزیر فرهنگ در سبزوار علاوه بر شرکت در مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی ، برای مشاهده اثر هنری گروه داروگ نیز خواهد بود.

گفتنی است: گروه داروگ به تازگی با تلفیق شعر، موسیقی  ، تئاتر و ورزش های پهلوانی اجرایی آیینی و فاخر از شاهنامه فردوسی را در سبزوار روی صحنه برده است.

این  اجرا با استقبال گسترده ای از جانب مردم و مسوولان  ارشد شهرستان مواجه شده است و گفته می شود گروه داروگ می تواند به عنوان سفیر  هنری سبزوار در ایران و سایر کشورها شناخته شود.

منبع : سایت محمدرضا محسنی ثانی

خبر دعوت از وزیر فرهنگ و  ارشاد اسلامی توسط رئیس ستاد بزرگداشت مراسم سی و هفتمین سالگرد دکتر علی مزینانی شریعتی در روز پنجشنبه هجدهم اردیبهشت در شاهدان کویرمزینان و بلافاصله در سایتهای منطقه منتشر شده بود که به نظر می رسد با ورود نمایندگان شهرستان سبزوار به این موضوع حضور علی جنتی قطعی است و امیدواریم مسئولین شهرستان به ویژه مسئولین شهرستان داورزن برای برپایی این مراسم همکاری خوبی با ستاد بزرگداشت شریعتی در مزینان داشته باشند چون که با حضور این مقام عالی مملکتی و بازخورد انتشار خبرش می تواند نه تنها مزینان را که داورزن را نیز در صدر اخبار داشته باشد چون اگر غیر از این بود نمایندگان شهرستان سبزوار تلاش نمی کردند که جنتی را برای حضور در مراسم سربداران به سبزوار بکشانند.

علاوه بر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بسیاری از مسئولین و علاقمندان به شریعتی نیز در این مراسم حضور خواهند داشت و شاهدان کویرمزینان نیز با هماهنگی احمد صباغ رئیس ستاد بزرگداشت دکتر علی مزینانی شریعتی از چهره های برجسته و دوستدار معلم شهید انقلاب دعوت نموده است که قول داده اند در این مراسم شرکت نمایندلذا شایسته است تا سبزوار و داورزن و مزینان برای برگزاری مراسمی هرچه با شکوهتر دست در دست هم بنهند و تلاش نمایند.


  • علی مزینانی
۲۴
ارديبهشت
۹۳


                                                                                     جملات دکتر شریعتی درباره انسان ,www.jazzaab.ir

بی تردید در آثار فرزند شایسته کویرمزینان و دیار عالم پرور سربداران دکتر علی مزینانی شریعتی بیشترین نام هایی که می درخشد نام علی (ع) به عنوان حقیقتی برگونه ی اساطیر و همسر با وفایش حضرت زهرا (س) که از نگاه او فاطمه فاطمه(س) است و زینب (س) که زبان علی (ع)را درکام دارد می باشد. او علی (ع)را نه آن گونه که به ماشناسانده اند می شناسد علی (ع) برای شریعتی یک افسانه نیست علی (ع) مظهر توحیدی اوست برای او علی است که در درون جامعه اسلامی، با منافق ستمکار، خواجه برده فروش و پارچه‌ورمال و استثمارگر، هر چند مسلمان هم باشد، به خاطر اسلام مبارزه می‌کند.

گوشه هایی از علی شناسی دکتر علی مزینانی شریعتی به مناسبت ولادت باسعادت مولود کعبه تقدیم می گردد:


"... علی کسی است که، نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با وجود و زندگی‌اش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاج‌های چندگونه بشری، در همه دوره‌ها، پاسخ می‌دهد..."

یاران همراه به ادامه مطلب بروید تا علی (ع) را از منظر شریعتی بهتر بشناسید...

  • علی مزینانی
۱۵
ارديبهشت
۹۳

j5nm_مجتمع.jpg

روزگذشته با خوشحالی فراوان خبری از سایت خبری وزین" سبزوار ما "را در شاهدان کویرمزینان بازنشر نمودیم مبنی براینکه با پیگیری نماینده محترم شهرستان سبزوار جناب آقای سبحانی فر مبلغ یک میلیارد ریال برای تکمیل کانون فرهنگی جوین و مجتمع فرهنگی مزینان تخصیص داده شده است و بلافاصله رئیس محترم شورای اسلامی مزینان با مدیر شاهدان کویرمزینان تماس گرفت و با دلخوری فراوان اعلام کرد که ما نیز در این تخصیص سهم بسزایی داریم و پیگیری های ماست که حالا نتیجه داده و این مبلغ برای مجتمع فرهنگی هنری مزینان در نظر گرفته شده ولی هیچ نامی از ما برده نشده است ! و ما هم قول دادیم در کوتاهترین فرصت نسبت به اصلاح خبر و رنج فراوان شورا مطلبی ارائه نماییم .

اما خوشحالی ما زیاد طول نکشید و با مراجعه به صفحه نظر دهی شاهدان کویرمزینان، یکی از همشهریان فرهیخته با نظری انتقادی تمام این شادی رابه کاممان تلخ کرد وی مدعی است هیچ تخصیصی به مزینان نرسیده و در بین راه مستقیم به حساب اداره ارشاد سبزوار واریز شده است بهتر است متن این نظر را خودتان بخوانید: «برادر بزرگوار خبر شما کاملا سوخته است ،لطفا در ارتباط با ادامه اخبار پیگیری نمایید چرا که مبلغ به حساب مجتمع مزینان واریز شد اما چون دیون زیادی نسبت به مهندسین قبل داشت کل پول هزینه شد و هیچ ریالی به مزینان تعلق نگرفت»

پس از دریافت این انتقاد به سراغ آقای نورالله مزینانی رفتیم و ایشان مدعی شد که نظرش کاملا منطقی و درست است و استناد نمود به خبری که پیش از این خود ما در شاهدان کویرمزینان منتشر نموده ایم .

مزینانی اظهار داشت : مبلغ پنجاه میلیون تومان برای ادامه ساخت مجتمع فرهنگی هنری شریعتی مزینان تخصیص یافته ولی اداره ارشاد اسلامی سبزوار که خود یکی از مراکز اصلی مدیریت این پروژه است مبلغ فوق را ضبط کرده و مدعی است که پیمانکاران قبلی از مجتمع طلبکارند و ما این پول را تقدیم آنها نموده ایم.

از صحت و سقم این مطلب ما هیچ اطلاعی نداریم و تنها بسنده می کنیم به همین نظر جناب نورالله مزینانی که خود یکی از افراد دلسوز مزینانی است که برای آبادانی مزینان از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزد اما حالا که پس از سیزده سال نور امید در دل ما سوختگان کویر تابیده است درخواست می نماییم که نماینده محترم شهرستان خودشان بار دیگر آستین همت را بالا بزنند و برای اختصاص بودجه ای در خور توجه همت نمایند چرا که به نظر می رسد این پروژه عظیم فرهنگی با این مبالغ تکمیل نمی شود و باید طرحی دیگر در انداخت و ضمناً مراقب باشند اگر باز توفیقی حاصل شد و میلیاردی دیگر تخصیص گرفتند تا رسیده به مزینان راهش را به اداره ای و سازمانی کج نکند چرا که گویی این مجتمع دوباره باز به همان قصه ی اسافل اعضا و زیبای حجاز شیخ حسین مزینانی دچار شده است...

  • علی مزینانی
۱۷
دی
۹۲

در بخش "اول بررسی چگونگی شهادت معلم شهید انقلاب فرزند شایسته دیار سربداران ابر مردی که به کویر معنا بخشید دکتر علی مزینانی شریعتی" از قول بعضی افراد و جوابیه فرزند برومندش دکتر احسان مزینانی  شریعتی مطالبی را عنوان کردیم که موجب قدر دانی مخاطبان گرانمایه شاهدان کویرگردید و خواستار آن شدند که بیشتر در این باره تحقیق و نوشته شود این بار به سراغ وب سایت خانواده شریعتی رفتیم و مطالب تازه و ارزشمندی با عنوان  هجرت شریعتی از این وبسایت منتشر می نماییم.

 


درباره‌ی هجرت شریعتی

در مورد هجرتِ شریعتی در سال پایانیِ عمرش (1356) به اروپا و مرگِ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

 

پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:‌

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد. در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم. ابتدا از آموزش و پرورش منطقه سیزده تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در ان ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و.... با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز 26 اردیبهشت یعنی 4 روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

 

 


صبح 26 اردیبهشت 1356 شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلاً به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم». (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود.

خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا 18-17 خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

 از تاریخ 18-17 نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی‌فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ 28 خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یکسال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکا است.

اسناد دیگر چگونگی شهادت فرزند شایسته کویرمزینان را در ادامه مطلب ببینید...

  • علی مزینانی
۱۶
دی
۹۲
IMG20134312

پارسینه: رژیم مرگ همه این افراد را مرگ طبیعی می دانست و مردم مبارز آنها را شهید می دانستند.
دوشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۴۶ مردم خبر درگذشت جهان پهلوان بزرگ و مردمی زمان خود، مرحوم غلا مرضا تختی را شنیدند که روزنامه ها طبق اعلا م ساواک، مرگ او را خودکشی در هتل آتلا نتیک گزارش دادند اما در تمام مراسم مردمی، از او با عنوان «شهید» نام برده می شد. ۲۱ خرداد ماه ۱۳۴۹ محمدرضا سعیدی از روحانیون مبارز در زندان به شهادت رسید و مرگ او سکته قلبی اعلا م شد. در سال ۱۳۵۶ هم دو مرگ مشکوک دیگر در خارج از ایران، دو تن از بزرگترین یاوران انقلا ب را از مردم گرفت.
سیدمصطفی خمینی (فرزند ارشد امام خمینی) در عراق و دکتر علی شریعتی در انگلستان درگذشتند که از طرف مقامات دولتی مرگ آنها هم سکته اعلا م شد. اما همواره در طول مبارزات از آنها با عنوان شهید یاد شده و کسی مرگ طبیعی را برای آنها باور نداشت. بعد از انقلا ب تلا ش بسیاری شد تا واقعیت ها مشخص شود اما خبر درگذشت محمدرضا سعیدی که از همان زمان هم بر اثر افشاگری های هم سلولی هایش شهادتش مسجل بود، هیچ نتیجه قطعی درباره چگونگی فوت بقیه به دست نیامده است.
درباره تختی بسیار گفته شده اما کسی نمی تواند قاطعانه نظر بدهد. درباره مصطفی خمینی کمتر نظری داده شده است و به نظر می رسد فوت طبیعی مورد قبول بسیاری است. درباره درگذشت علی شریعتی چطور؟ دکتر علی شریعتی در میان این افراد وضعیت ویژه دارد. جنازه وی سال هاست در سوریه و در جوار حرم حضرت زینب (س) به امانت سپرده شده اما هرگز آوردن جنازه اش به کشور، جدی نشده است! با چنین وضعیتی معلوم است که سخن گفتن از مرگ دکتر شریعتی هم چقدر می تواند با اما و اگر و... همراه باشد.
با این حال در این گزارش سعی شده فارغ از همه نظراتی که درباره این اندیشمند بزرگ معاصر وجود دارد، به بررسی مرگ ناگوار دکتر شریعتی در آستانه انقلا ب اسلا می پرداخته شود. آنچه در این نوشته به عنوان مرجع در نظر گرفته شده، دو کتاب است. اولی «طرحی از یک زندگی» نوشته خانم دکتر پوران شریعت رضوی همسر گرانقدر دکتر شریعتی است که در واقع زندگینامه شریعتی است و دیگری کتاب «از شریعتی» است که هر دو منبعی مورد وثوق به شمار می روند.
 

درادامه مطلب پرونده شهادت فرزندشایسته کویرمزینان را بخوانید...

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۹۲
با عنایت به اسناد زیر از این پس ما نیز در هر جا نام فرزند شایسته کویر را بیاوریم ابتدا خواهیم نوشت مزینانی بعد شریعتی چون او نیز همین را می خواسته و فرزندان او نیز برهمین عقیده اند و در سجلدشان ابتدا مزینانی ثبت شده بعد شریعتی!

برای مشاهده کل اسناد مربوط به دهه30 به ادامه مطلب رجوع فرمایید


شریعتی، دانشجوی فلسفه‌ی دانشگاه تهران

مدرک لیسانس

مابقی اسناد رادر ادامه مطلب ببینید...

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۹۲

سایت خبری و تحلیلی هزارسنگر به مناسبت ایام سالگرد درگذشت دکتر شریعتی، اقدام به نشر متن کتاب "امت و امامت" نوشته دکتر علی مزینانی شریعتی کرده است. متأسفانه این کتاب کمتر مورد استفاده برخی از طرفداران دکتر قرار می گیرد.به همین منظور شاهدان کویرمزینان با بهره مندی از این سایت وزین متن کامل این کتاب ارزشمند را تقدیم می نماید

 

 

متن کتاب "امت و امامت" بخش چهارم


«برتر از همفکری»!

عالیترین و مقدس ترین پیوندها، پیوند هم فکری و هم اعتقادی است. و من تا کنون به این معتقد بودم، یعنی احساس می کردم که نزدیکترین و خویشاوندترین کسان من، به من کسانی هستند که مثل من می اندیشند، و ایمانی هم رنگ من دارند، و در مقایسه با همه پیوندهای دیگر، براستی چنین است.

اما، در کلمه «امت» به «تعصب» رسیدم، یا بیک پیوند انسانی بسیار بلند تر و متعالیتر از پیوند «ما هم فکران»، یعنی خویشاوندی اعتقادی.

افرادی که در یک امت زندگی می کنندتنها و تنها خویشاوند فکری هم نیستند – که پیوندی بسیار عمیق تر و نیرومند تر دارند- پیوند «هم طبقه ها، همکار ها، هم خون ها، هم خاک ها، همرنگ ها» همه بیهوده است، وجود حقیقی عملی ندارد، و هم فکری و هم اعتقادی گرچه عالی تر از آن پیوندهاست، ولی هیچ نیست! بقول سارتر اساساً «وجود» ندارد، چون از «عمل» نگذشته است.

«من چنین می اندیشم»، «من این عقیده را دارم»، «من آدم خوبی هستم»، «من آدم بدی هستم»- و مانند این ها- مفاهیمی ذهنی و پوچ است. و وقتی «وجود»، یعنی واقعیت و معنا می یابند که تحقق عملی بیابند.

بنابر این «من خوبم» و «من بدم» هر دو مساویند، «من مانند تو فکر می کنم»، :«ما همه هم فکر هستیم»، «ما با هم هم فکر نیستیم» همه مساویند، چون هیچکدام نیستند، ما دو انسان مثل هم می اندیشیم و هم فکر و عقیده ایم، اما هنوز انسان بوجود نیامده است، و وقتی بوجود می آید که «بدی» یا «خوبی»، «زشتی» یا «زیبایی»، «خدمت» یا «خیانت»، در عمل جان بگیرد. بنابر این، همفکران، وجودی بالقوه ذهنی دارند و هنوز وجود بالفعل عینی نیافته اند، فقط دو ماهیت فلسفی هستند. و وقتی وجود پیدا می کنند و می توانند مورد قضاوت قرار گیرند که بعمل دست یازند.

می بینیم که تنها داشتن فکر یا ایمان مشترک، بی ارزش است، یعنی در زندگی افراد تاثیری نمی کند، و بوجود انسان هم اثری نمی بخشد. از هنگامی این همدلی، هم ایمانی و همدردی وجود پیدا می کند و در قضاوت می نشیند که با عمل در آمیزد. این است که علمای شیعه دین را «ایمان به دل، اقرار به زبان و عمل به جوارح» معنی کرده اند!

«امت» جامعه ایست از افراد انسانی که همفکر، هم عقیده، هم مذهب و همراهند، نه تنها در اندیشه مشترک اند، که در عمل نیز اشتراک دارند.

افراد یک امت – از هر رنگ و خون و خاک و نژاد- یک گونه می اندیشند و ایمانی همسان دارند و در عین حال، در یک رهبری مشترک اجتماعی، تعهد دارند که بسوی تکامل حرکت کنند، جامعه را به «کمال» ببرند، نه به «سعادت». که پیشتر گفتیم میان دو اصل «به خوش گذراندن» و «به کمال گذشتن»، امت طریق دوم را می گزیند.

رهبری امت (امامت) متعهد نیست که همچون رئیس جمهور امریکا، یا مسئول برنامه «شما و رادیو»، مطابق ذوق و پسند و سلیقه مشتری ها عمل کند، و تعهد ندارد که تنها خوشی و شادی و برخورداری- در حد اعلا- به افراد جامعه اش ببخشد. بلکه می خواهد و متعهد است که در مستقیم ترین راه ها، با بیشترین سرعت و صحیح ترین حرکت، جامعه را بسوی تکامل رهبری کند، حتی اگر این تکامل بقیمت رنج افراد باشد، البته رنجی که اکثریت، آگاهانه پذیرفته اند، نه که بر آن ها تحمیل کرده باشند. بدین ترتیب، «امامت» عبارت می شود از رسالت سنگین رهبری و راندن جامعه و فرد از «آنچه هست»، به سوی «آنچه باید باشد»، به هر قیمت ممکن، اما نه به «خواست شخصی امام»، بلکه بر اساس ایدئولوژی ثابتی که امام نیز بیشتر از هر فردی، تابع آن است و در برابرش مسئول! و از همین جا است که امامت از دیکتاتوری جدا میشود و رهبری فکری انقلابی با رهبری فردی استبدادی تضاد می یابد.


در ادامه مطلب این اثر جاودانه ی فرزند شایسته کویرمزینان را بخوانید...

  • علی مزینانی
۱۳
دی
۹۲

سایت خبری و تحلیلی هزارسنگر به مناسبت ایام سالگرد درگذشت دکتر شریعتی، اقدام به نشر متن کتاب "امت و امامت" نوشته دکتر علی مزینانی شریعتی کرده است. متأسفانه این کتاب کمتر مورد استفاده برخی از طرفداران دکتر قرار می گیرد.به همین منظور شاهدان کویرمزینان با بهره مندی از این سایت وزین متن کامل این کتاب ارزشمند را تقدیم می نماید

 

 

متن کتاب "امت و امامت" بخش سوم

سیاست و پولیتیک

این دو بینش بدون اینکه در تاریخ رسماً مظرح شود و حتی متفکران به اختلاف این دو اشاره کنند، نا خود آگاه (شاید)، در اصظلاحات مظرح شده است.

معادل سیاست در زبان یونانی – که اکنون نیز در تمام زبان های اروپائی هم هست، و در همه متون نیز تکرار می شود- پلی تیک POLITIQUS است که از کلمه پلیس POLICE به معنای شهر گرفته شده است. پس حکومتی که کارش پلیتیک است- یعنی اداره شهری به بهترین وضع- وظایفش در کشور ، از نوع وظایف شهرداری است در شهر. دستگاه شهرداری در یک شهر هرگز متعهد نیست که از لحاظ بینش، مردم را اصلاح کند، که نسل جوان خوب تر فکر کند، نسل گذشته بهتر بچه ها را تربیت کند، طرز تفکر مذهبی اشان را عالی کند، بی مذهب یا با مذهبشان کند، و اخلاق را عوض کند و ... این ها در قلمرو مسئولیت سازمان شهرداری و شخص شهردار نیست زیرا شهردار و شهرداری فقط تعهد خوش گذشتن و اداره آزاد و راحت زندگی جمعی مردم شهر و نظام شهر را بر دوش دارد. و رژیم حکومت نیز در محدوده کشور، وظیفه اش همین است، یعنی نگاهداری جامعه و سالن داشتن آن و فراهم آوردن امکان زندگی آسوده برای افراد کشور. «اداره امور مملکت» که این همه یعنی پلیتیک، علتش هم این بود که در یونان هر شهری یک کشور بوده و یک دولت مستقل ویژه خود داشته (Cite-Etat) مثلاً شهر آتن یک کشور بوده و یک حکومت داشته، پس Police (پلیس) کشور- شهر است و ناچار شهرداری و کشورداری، شهردار و مملکتدار با هم مترادف بوده اند. ازین نظر پلیتیک که اداره شهر است و مجموعه مسئولیت های شهرداری، بعد ها به اداره کشور و یا جامعه و مجموعه مسئولیت هایی که در قلمرو کار حکومت و دولت است طلاق شده است.

اما در شرق بجای «پلیتیک» (اداره جامعه یا کشورداری) «سیاست» بکار رفته، که معنایش نگهداری مردم و اداره کشور یا اجتماع نیست، سیاست در معنی لغوی اش تربیت کردن اسب وحشی است بنابر این اصل تغییر و تربیت و تکامل در سیاست مطرح است. چنین حکومتی وظیفه دارد که مردم را از وضع روحی، اخلاقی، فکری و اجتماعی یی که اکنون دارند، به وضع روحی، اخلاقی، فکری و اجتماعی یی که ندارند- و باید داشته باشند- منتقل کند.

پس حکومت در دو نوع فلسفه و مسئولیت دارد: یا باید تعهد رهبری و تربیت مردم را به بهترین شکل و بر اساس یک مکتب تعهد کند که معلم و رهبر مردم است (سیاست). و یا مدیر جامعه است و نگهبان و حافظ آن (پلیتیک) !

در ادامه مطلب این اثر جاودانه ی فرزند شایسته کویرمزینان را بخوانید...


  • علی مزینانی
۱۲
دی
۹۲

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از بنیاد فرهنگی شریعتی ؛ یک ماه پیش، تابلوی دبیرستان «پورداوود»، از سوی اداره‌ی آموزش و پرورش منطقه‌ی ۴ از جای خود برداشته شده و تابلوی دیگری به نام «مجتمع آموزشی دکتر علی شریعتی» به جای آن نشست. زیر این نام نیز نام «دبیرستان استاد پورداوود» نوشته شده است.

در نامه اعتراضی خانواده معزز شریعتی مزینانی به مسئولین آموزش و پرورش آمده است :

ریاست محترم آموزش و ‍پرورش منطقه 4

چندی است تابلوی دبیرستان استاد پورداوود واقع در منطقه تهران‌پارس که یکی از موقوفه‌های «بنیاد رستم گیو» متعلق به شهروندان زرتشتی است و زیر نظر هیئت امنایی با ریاست آقای همایون پشوتنی‌زاده اداره می شود تغییر نام داده و نام «مجتمع آموزش و پرورش دکتر علی شریعتی » را به خود گرفته است. این تغییر نام که بدون اجازه مسئولین این بنیاد و هیئت امنای این دبیرستان صورت گرفته موجب اعتراض هیئت امنای این مکان موقوفه شده است.

خانواده دکتر علی شریعتی، اگرچه هیچ‌گاه نقشی در این نام‌گذاری‌ها نداشته و ندارد و فاقد هرگونه امکان پی‌گیری حقوقی است، اما استفاده از نام علی شریعتی را تحت چنین شرایطی و علی‌رغم رضایت صاحبان وقف امری ناشایست، غیرفرهنگی و غیراخلاقی می‌داند و به این وسیله مراتب اعتراض خود را اعلام می‌کند؛ با تضییق حقوق دیگران نمی توان نام بزرگی را گرامی داشت.

خانواده دکتر علی شریعتی تهران، 24 آذر1392

شاهدان کویرمزینان ؛ این نامه در روزنامه های دیگر همانند قانون منتشر شده است باید به خاندان پاک فرزند شایسته کویر مزینان به چنین هوشمندی و خیرخواهی درود فرستاد.

حال که این بزرگواری را همگی از خاندان بزرگ شریعتی شاهد هستند آیا بهتر نیست بعد از گذشت چهاردهه از شهادت دکتر علی شریعتی مزینانی و سه دهه از ارتحال پدر بزرگوارش سقراط خراسان استاد محمد تقی شریعتی مزینانی منزل مسکونی آنها در مزینان به عنوان موزه احیا شود!تا وقتی علاقمندان شریعتی برای دیدن زادگاه استاد می آیند ما مزینانی ها شرمنده حضور آنها نشویم و ندانیم کجا را به عنوان خانه پدری  این خاندان معرفی نماییم در حالی که خانه موجود هست ولی متولی ناپیدا...

 

منبع: وبسایت دکتر شریعتی
  • علی مزینانی
۱۰
دی
۹۲

سایت خبری و تحلیلی هزارسنگر به مناسبت ایام سالگرد درگذشت دکتر شریعتی، اقدام به نشر متن کتاب "امت و امامت" نوشته دکتر علی مزینانی شریعتی کرده است. متأسفانه این کتاب کمتر مورد استفاده برخی از طرفداران دکتر قرار می گیرد.به همین منظور شاهدان کویرمزینان با بهره مندی از این سایت وزین متن کامل این کتاب ارزشمند را تقدیم می نماید

 

 

متن کتاب "امت و امامت"

 امت و امامت از کهن ترین و مشهور ترین اصول اعتقادی است، و به ویژه در تشییع، پایه اساسسی عقیده ماست. بنابراین از این جهت می توان گفت که قدیمی ترین و مشهورترین اصل اعتقادی ما مسلمانان و به خصوص شیعیان است. اما از طرفی نو ترین بحث است. بدین جهت که تا کنون بیشتر علمای ما- در قرون گذشته و حتی اخیر- در جهت کلامی و اصولی و فلسفی به عنوان یک مساله اعتقادی صرف و مساله ای صد در صد ماوراءالطبیعی، به بخش کشیده اند. در حالیکه امت و امامت، اگر نگوییم که مبحثی است صد در صد مربوط به زندگی انسان، لا اقل باید گفت برجسته ترین خصیصه این بحث و این اصل، خصیصه اجتماعی آن است و مربوط به زندگی، بر روی زمین است. و فعلی ترین و زنده ترین مبحثی است در میان مباحثی که در مذهب مطرح است و هر روز که که می گذرد این مبحث زنده تر و حادتر و حیاتی تر باید بحث شود. و آنچه عرض کردم، برجسته ترین وجهه، مقصودم "وجهه جامعه شناسی مبحث امت و امامت" است.

در ادامه مطلب این اثر جاودانه ی فرزند شایسته کویرمزینان را بخوانید...

  • علی مزینانی
۲۹
آبان
۹۲

به بهانه ولادت متفکری که در انقلاب اسلامی جاودانه شد؛


عکس های دکتر علی شریعتی به مناسبت شهادت ایشان

دوم آذر سالروز ولادت مردی است که در کویرمزینان هبوط پیدا کرد و افکار و اندیشه های والایش برای همیشه در ایران اسلامی جاودانه شد و در هر زمان گفتارش نمود می یابد و گویی آنچه او سالها پیش گفته و بر صفحات سپید تاریخ ثبت کرده است مانند پیامبری عالم به غیب و یا پیشگویی زبردست آینده را به راستی می دانسته است.
دکتر علی شریعتی مزینانی در دوم آذر 1312 ه.ش در خانواده ای عالم و روحانی در کویرتاریخی مزینان پا به عرصه ی وچود گذاشت استاد اول او به گفته ی خودش پدر بزرگوارش سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی بنیان گذار کانون حقایق اسلامی و کلاس درسش کتابهای این متفکر اندیشمند و مفسر قرآن کریم بود.
علی تا هفت سالگی در میان مردم رنج کشیده و در کویر تفتیده مزینان زیست و آنگاه همراه پدر برای رسیدن به مقصد کمال راهی مشهد مقدس شد و در جوار بارگاه نورانی امام هشتم (ع) ساکن شد و از آن پس خانه ی آنها محل رفت و آمد عالمان دینی و تشنگان فرهنگ ناب محمدی شد بسیاری از آنها اکنون مردان بزرگی هستند که دنیا از نامشان برخود می لرزد .
دکتر علی شریعتی مزینانی پس از تحصیل در ایران برای ادامه ی تحصیل راهی اروپا شد و در محضر اساتید برجسته ی حوزه ی فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ موفق به دریافت دکتری شد و آنگاه برای خدمت به ایران و اسلام راهی سرزمین پدری خویش شد و با دیدن رنج مردم ستمدیده ایران و ظلم و ستم حکومت جور پهلوی به روشنگری در مدرسه و دانشگاه ومحافل مذهبی به ویژه حسینیه ی ارشاد پرداخت و به دلایل سخنرانی های آتشین و انقلابیش بارها در سلول های انفرادی و گاه همراه با پدرش زندانی شد اما هر بار که آزاد می گردید عزمش برای مبارزه استوارتر می شد تا اینکه سرانجام در 29 خرداد در دیار غربت به سوی جانان ره یافت و در جوار حرم نورانی پیام آور کربلا حضرت زینب (س) برای همیشه آرام گرفت
شاهدان کویرمزینان که افتخارش معرفی سرزمین تاریخی مزینان و فرهیختگان و اندیشمندان و عالمان این خطه ی ادب دوست است در آستانه زادروز ولادت این اندیشمند توانا با جمع آوری و تولید مطالب ارزشمند سعی می نماید تا همانند سالروز شهادت وی که پرونده ای کامل و جامع ارئه نمود گوشه هایی از زندگی و اندیشه ها ی این ابرمرد را برای مخاطبانش تقدیم نماید و در اولین گام مطلب سه چهره از دکتر علی شریعتی مزینانی را که به بهانه ی سالگرد شهادت این فرزندشایسته کویرمزینان در خبرگزاری مشرق نیوز منتشر شده است تقدیم می شود.
در ادامه مطلب سه چهره از دکتر شریعتی را به روایت مشرق بخوانید...

  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲

به دعوت شاهدان کویرمزینان دکتر احسان شریعتی فرزند برومند دکتر علی شریعتی مزینانی برای حضور درجلسه خانه موزه شریعتی به مزینان آمد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ پس از برگزاری جلسه گروه فرهنگی شاهدان کویرمزینان در بنیاد فرهنگی شریعتی در زمستان سال 91 با حضور فرزندان معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی مبنی بر آماده سازی خانه موزه شریعتی در مزینان ، دکتر احسان شریعتی همزمان با تاسوعای حسینی  رهسپار  زادگاه پدری خویش شد و در جلسه فرهیختگان و مسئولین شورا و دهیاری مزینان شرکت کرد.

در این جلسه  وی ضمن تقدیر از اقدام شایسته ی مزینانی ها اظهار داشت : این اقدام فرهنگی می تواند در جذب توریست و افراد و گروه های مختلف فرهنگی موثر باشد و روی در آمد و اقتصاد مردم منطقه نیز تأثیر بگذارد.

در ادامه محمد شریفی مزینانی از فرهنگیان بازنشسته و فعال فرهنگی با تشکر از حضور دکتر احسان شریعتی مزینانی بر تداوم این گونه فعالیت ها تأکید کرد.

در خاتمه جمعی از عاشقان شریعتی ضمن تقدیم مبالغی به عنوان هدیه به منظور خریداری منزل شریعتی ها از ورثه ی مرحوم احمد شریعتی آمادگی خود را برای تأمین هزینه کلی این بنا اعلام کردند.

  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱
شرح زندگی‌نامه در یک مصاحبه سخنی با خواننده : [تصویر :  ehsanc100_120.jpg]

این زندگینامه حاصل گپ و گفتی طولانی با دکتر احسان شریعتی است که در خرداد ۱۳۸۸ انجام شده است.
دکتر احسان در این گفتگو به بازگویی مقاطع حساس زندگی خود پرداخت. سعی ما در اینجا بر این بوده،تا از لابه لای گفته‌های ایشان مهمترین رخداد ها و حوادث زندگی و بعضی از خاطرات‌شان را در اختیار علاقه‌مندان و دوست‌داران معلم و یادگار او قرار دهیم.از اینرو مسئولیت هرگونه نقص یا اشتباه احتمالی بر عهده‌ی "گروه شریعتی" بوده و هیچ مسئولیت‌ی متوجه دکتر احسان شریعتی و خانواده‌ی محترم‌شان نمی‌باشد.


زندگی‌نامه :

۱۳۳۸
احسان شریعتی ، در ۱۲ شهریور ۱۳۳۸ در بیمارستان امام رضای مشهد متولد شد.


۱۳۳۹
با مادر ( پوران شریعت رضوی ) عازم پاریس می‌شود تا به دکتر شریعتی ( پدر ) که در پاریس درس می‌خواند بپیوندد.


۴۳_۱۳۴۰
احسان در پاریس به مکانی به نام crèche می‌رفته،که محل نگه‌داری کودکانی بوده که والدین‌شان دانشجو بودند. پدر و مادرش در آن سال‌ها به فعالیت‌های دانشجویی وکنفدراسیون‌ی و جبهه ملی، علاوه بر درس می‌پرداختند و فعالیت‌های تحصیلی_سیاسی داشتند.


۱۳۴۳
بازگشت با والدین به ایران، بوسیله اتومبیل، که در مرز خوی دکتر شریعتی را دستگیر نمودند و ایشان و مادرشان مجبور شدند به رضائیه ( ارومیه ) رفته و سپس به تهران بیایند که در این مدت، دکتر شریعتی تا ۶ ماه در تهران زندانی بودند.

سالهای میانی دهه ی ۴۰ : بعد از اینکه از تهران عازم مشهد شدند، در سال‌های دهه‌ی ۴۰ ایشان در مشهد به دبستان رفتند و چون در آن سال‌ها مقیم خانه‌ی استاد محمد تقی شریعتی ( پدر بزرگ‌شان ) در کوی فرهنگ بودند به دبستانی در آن حوالی رفتند.

از آنجا که خانواده‌ی شریعتی چند بار مکان زندگی خود را تغییر دادند، (دکتر احسان سه بار تغییر منزل را به خاطر می‌آورد. کوی فرهنگ، چهار راه لشگر، کوه سنگی) ایشان هم ۶ سال دبستان را در مدارس متفاوتی بودند از جمله "روش نو" و "ابن یمین" که دبیرستان نهایی بود و تا سیکل اول را آنجا تحصیل نمودند و در همان پایان سیکل اول بود که ساواک به خانه‌شان در مشهد حمله کرد و دکتر شریعتی در تهران مخفی شد. ساواک استاد شریعتی و رضا شریعت رضوی (دایی‌شان) را گروگان گرفت تا دکتر شریعتی خود را به ساواک معرفی کند. هنگامی که به خانه‌شان در مشهد حمله برده بودند، تمام کتاب‌ها را پخش کرده و هر چه را که چاپ مسکو بود می‌بردند.

از جمله خاطرات احسان در آن دوران که دکتر در دانشکده‌ی ادبیات بود این است که دانشجویان می‌آمدند و با دکتر بحث‌هایی داشتند و همچنین فعالیت‌های هنری مثل "تئاتر ابوذر" که در آنجا اجرا شد و بحث‌های سیاسی و فکری که در آن ایام انجام می‌شد.

ایشان از کودکی دفتری داشتند که اسمش درس‌های "بابا علی" بود و در آن دفتر دکتر شریعتی نحوه ی زندگی کردن را به فرزندان‌اش می‌آموخت و با فرزندان در این باره صحبت می‌کرد. از جمله رابطه‌ی عاطفی دکتر با فرزندان این بود که شعری را می خوانده و فرزندان‌اش ادامه‌ی آن را می‌خواندند.

دکتر علی شریعتی روش آموزشی مختص خود نیز با فرزندان داشتند و به گونه ای معلم آنها بودند. به طور مثال : زمانی که به مزینان می رفتند نظریه‌ی ایده‌های افلاطون را به فرزندان‌شان با استفاده از ستارگان آموزش دادند، که این اولین برخورد احسان با جهان فلسفه بوده است.


۱۳۵۲
بعد از حمله‌ی ساواک به خانه‌شان در مشهد، به تهران و به خانه‌ای که مادرشان در جمالزاده خریده بود، عزیمت کرده و احسان برای سیکل دوم به دبیرستان خوارزمی تهران می‌رود.

هنگامی‌که دکتر شریعتی خود را مخفی کرده بود، خانواده‌شان مخفیانه ایشان را ملاقات می‌کردند تا شخصی از مخفیگاه دکتر اطلاع نیابد. در آن زمان دوستان دکتر پیشنهاد داده بودند که به خارج برود ولی چون استاد شریعتی و دکتر شریعت رضوی گروگان بودند دکتر خود را معرفی می کند. دکتر خود را در مهر ۵۲ به ساواک معرفی می‌کند و ۱۸ ماه در زندان مخوف کمیته شهربانی زندانی می‌شود که در چند ماه اول اجازه ملاقات با هیچ کس را به ایشان نمی‌دادند و حتی از لحاظ فیزیکی نیز دکتر را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. در آن ماه‌های اول به دکتر بسیار سخت گذشته بود، ولی چون دکتر حدود دو سال در آنجا بود، مقدار شکنجه‌ها پس از دوره‌ی اول که دوره‌ی کسب اطلاعات بود کاهش یافته بود. بعدها دکتر شریعتی آنجا اقامت عادی یافت. احسان صورت باد کرده و آفتاب ندیده‌ی پدر را، که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، هنوز به خوبی به یاد می‌آورد.

دکتر شریعتی سفارش کرده بود که احسان به رشته‌ی ادبی برود و ایشان هم به مدرسه‌ی علوی رفتند، اما مدیر آنجا از وحشت اینکه مبادا در مدرسه‌ای که مذهبی‌ها هستند بحث پیرامون شریعتی و مسائل سیاسی و مذهبی شود، احسان را در آنجا نپذیرفت. در نتیجه ایشان به مدرسه‌ی "رهنما" می‌رود.

از حوادثی که در زندان برای دکتر شریعتی پیش آمد این است که همیشه در انفرادی بود ولی گاهی شخصی را در سلول دکتر می‌گذاشتند تا از دکتر اطلاعات کسب کند.

رضا براهنی به دکتر پیشنهاد داد که مصاحبه‌ای انجام بدهیم و به آمریکا برویم و رژیم شاه را افشا کنیم، همانطور که بعدها مشخص شد، براهنی این کار را کرد و در بدبینی افکار عمومی نسبت به شاه بسیار موثر بود. در این ایام شریعتی همیشه در سلول انفرادی بود و هیچگاه کتاب یا قلم و کاغذ به او نمی‌دادند، تنها به خانواده‌اش اجازه‌ی بردن میوه و سیگار را برای دکتر داده بودند.

دکتر، تیمسار زندی پور را بسیار بازی می‌داد. در آن زمان دوگانگی بین ساواک و شهربانی زیاد بود و این فرد رئیس شهربانی بود که بعدها توسط مجاهدین ترور شد.

ساواک می‌خواست مصاحبه‌ای از دکتر در تلویزیون یا روزنامه داشته باشد و بواسطه آن وجهه‌ی شریعتی را نزد هواداران و پیروان او و به خصوص جامعه‌ی مذهبی – سیاسی کشور، خراب کند که این امر محقق نشد. در آن زمان هنگامی‌که شاه برای قرارداد با عراق به الجزایر رفته بود، وزیر امور خارجه ی آنجا که از همکلاسی های دکتر شریعتی بوده است از شاه خواسته بود که دکتر را آزاد کنند و شاه هم هنگامی‌که به ایران می‌آید در فرودگاه دستور آزادی دکتر را می‌دهد.


۱۳۵۴
شریعتی در نوروز این سال آزاد شد و به خانه‌شان در خیابان جمال‌زاده بازگشت.عکس‌های قبل و بعد از زندان دکتر بیانگر ناراحتی های دکتر در زندان می‌باشد.

دکتر پس از آزادی خانه‌نشین شد ولی کاملا تحت‌نظر بود و در آن زمان در شرایط سختی می‌نوشت. ساواک از این موضوع که دکتر آزاد شده و نتوانسته کاری بر ضد او بکند بسیار ناراحت بود. ساواک در آن زمان جزواتی از دکتر مثل : "انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب زمین" یا "بازگشت به خویش" را که هنگام استقرار شریعتی در مزینان تهیه شده بود (در حدود سال ۵۰) ، را در یکی از چاپخانه‌هایی که توسط ساواک مصادره شده بود به دست آورده و با جعل تیترها در روزنامه کیهان چاپ نمود. (لازم به ذکر است که این جزوات دو کتاب آبی رنگ بوده که دکتر احسان قبل از جعل آنها توسط کیهان متن هر دو کتاب را دیده بوده و نمونه ای از آنها را نیز در منزل داشته‌اند).


در آن ایام دکتر شریعتی آقای "احمد صدر حاج سید جوادی" را به وکالت گرفتند و در دادگستری شکایت نمودند، البته در آن زمان مشخص بود که به این پرونده رسیدگی نمی‌شود ولی برای ابراز اعتراض این کار مناسب بود. خود دکتر اعتراضیه‌ای نوشت که آن را برای اینکه تحت فشار مجدد قرار نگیرد، منتشر نکرد. (از شریعتی در آن مقطع مرتب بازجویی به عمل می‌آمد.)

البته این جزوات درس‌های کلی دکتر در مشهد بوده که حاوی مطالب سیاسی هم نبوده است، اما قصد ساواک از این کار این بوده که بگویند شریعتی با ما در مطبوعات همکاری می‌کند. در این راستا دانشجویان انجمن اسلامی هم علاوه بر دکتر نسبت به این جعل عناوین و اتهام‌ها اعتراض نمودند.

در آن زمان که دکتر در زندان بود، احسان با گروه هنری ارشاد که دانشجو بودند ارتباط داشت و بعضی از آنها به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بودند. اتفاقی که در آن سالها افتاد این بود که عده ای از این سازمان مارکسیست شدند. درآن زمان شخصی به نام "سعید متحدین" که مجاهد بود از احسان که در دار العلوم العربیه درس عربی می‌خواند، خواسته بود که دکتر پس از جواب دادن به سوال‌هایش کتابی بنویسد و اصول کلی خود را مطرح نماید که البته این را عضوهای مسلمان سازمان پیش‌تر در خواست کرده بودند، بنابراین دکتر نیز در پاسخ، سخنرانی "عرفان، برابری، آزادی" و سوال و جواب‌هایی در پاسخ مخاطبین‌ی که پس از تغییر ایدئولوژی رسمی سازمان مجاهدین، همچنان عضو سازمان بودند، ارائه نمود و احسان نیز آنها را پیاده‌سازی کرد و سپس در دانشگاه‌ها منتشر ساختند.


۱۳۵۵
کم کم دکتر به فکر خروج از کشور افتاد، احسان در آن زمان سال پنجم دبیرستان رهنما بود.

دانشجویانی که با احسان شریعتی در ارتباط بودند، طی ماجراهایی به زندان افتاده بودند و شخصی اسامی همه را افشا کرده بود و برای ایشان هم خطر ایجاد شد. دکتر شریعتی هم پیشنهاد داد که احسان باید از کشور خارج شود و ایشان با نام "احسان مزینانی" گذر نامه گرفت و از کشور خارج شد. این امتحانی بود برای دکتر تا ببیند آیا می‌شود برای ایشان هم با این نام گذرنامه گرفت یا نه، چون اطلاعات وی در شناسنامه با عنوان "مزینانی" درج گشته بود و تمام اسامی که ساواک از شریعتی در دست داشت و از این طریق دکتر را شناسایی و ممنوع الخروج می‌نمود، "شریعتی مزینانی" بود، بدین جهت احسان و سال بعد پدرش توانستند با این ترفند از کشور خارج شوند.

احسان شریعتی پس از خروج از کشور، سال آخر دبیرستان را در آمریکا (سیاتل) گذراند تا خطری ایشان را تهدید نکند.

احسان از آمریکا با دکتر نامه‌نگاری داشت و دکتر شریعتی در آن زمان در شرایط بسیار سختی در تهران به سر می‌برد و گاهی اوقات در جلساتی که در خانه های دوستان و همفکران برگزار می‌شد سخنرانی می‌کرد.

احسان زبان انگلیسی را در آمریکا آموخت. برای او آنجا دنیای جدیدی بود. هنگام فارغ التحصیلی چون اجازه ی پوشیدن لباس سنتی را به احسان شریعتی ندادند، ایشان هم در مراسم شرکت ننمود.


۱۳۵۶
احسان شریعتی دیپلم اش (فلسفه) را در آمریکا گرفت.

در روز ۲۶ اردیبهشت ۵۶ دکتر شریعتی از ایران خارج شد.

احسان در خرداد آن سال در سمیناری دو روزه که توسط انجمن اسلامی دانشجویان شهر سن خوزه ی کالیفرنیا برگزار می‌شد حضور داشت. به ایشان خبر دادند که امشب شما باید به سمت تگزاس، منزل دکتر یزدی حرکت کنید. او شب به برکلی و به منزل برادر آقای هاشمی رفسنجانی که عضو انجمن اسلامی بود رفت تا برای فردا بلیط هواپیما تهیه کند. وی سپس به تگزاس رفت. در تگزاس آقای یزدی به احسان فقط گفت که برای دکتر شریعتی در لندن مشکلی پیش آمده است و هنگامیکه احسان می‌خواست سوار هواپیما شود، آقای یزدی به او گفته بود که دکتر تصادف کرده و در بیمارستان است و شما باید به لندن بروید ولی به احسان خبر شهادت پدر را نداد. احسان به نیویورک رفت و یک شب آنجا ماند و سپس از آنجا عازم لندن شد. هنگامیکه احسان به لندن رسید، دوستان دکتر به دنبال او آمده و چون حزن و ناراحتی در چهره های ایشان بخوبی مشخص بود، احسان متوجه می‌شود که پدر برای همیشه رفته است...

وکیل احسان ایشان را به شهر ساوت همپتون که شهری در جنوب انگلیس بود و دکتر در آنجا شهید شده بود منتقل کرد. دکتر در آنجا خانه‌ای گرفته بود، که در همان شب اول که دو دختر وی (سوسن و سارا) از ایران رسیده بودند، این حادثه در آنجا رخ داده بود. البته پوران شریعت رضوی و مونا را ممنوع الخروج کرده بودند و آنها به اجبار در ایران مانده بودند. صبح که نسرین فکوهی (یکی از اقوام‌شان که شب حادثه پیش بچه ها بوده) می‌خواست به طبقه‌ی پایین برود، متوجه می‌شود که
شریعتی روی زمین افتاده است و بینی‌اش حالتی شکسته و ورم کرده دارد، وی سریعاً این موضوع را به اطلاع نزدیکان‌اش می‌رساند ولی خود به طبقه‌ی بالا پیش بچه ها می‌رود تا آنها این صحنه را نبینند.

هنگامیکه به پزشکی قانونی مراجعت می‌کنند، طی یک معاینه اجمالی ، گزارشی سر پایی و فوری مبنی بر سکته قلبی به حاضرین داده می شود، ولی انجمن اسلامی و کنفدراسیون بین المللی دانشجویان خواستار کالبد شکافی بودند، اما هنگامیکه در همان اوضاع وکیل‌شان تحقیق می‌کند متوجه میشود این کار چند ماه به طول می‌انجامد و سپس پلیس انگلستان عهده‌دار این کار خواهد شد و از آنجا که پلیس انگلستان با ساواک همکاری نزدیک داشت احتمال می‌رفت که جسد دکتر را به ایران منتقل نمایند.

خانواده و دوستان شریعتی به هیچ‌وجه نمی‌خواستند که جنازه‌ی دکتر به ایران برود، حتی شاه برای این کار ژنرالی را به انگلستان فرستاده بود. آن فرد که از جانب ارتش بوده است، گفته بود که دکتر تبعه‌ی ماست و او را باید به ما تحویل دهید، ولی دوستان با هم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که از طریق امام موسی صدر و آشنایان وی، در سوریه با مومیایی کردن دکتر (جهت بازگرداندن جسد ایشان به ایران از یک مدل خاصی که تقریبا تا ۵ سال جسم را سالم نگاه می دارد استفاده شده است) تا مدت زمانی موقتا دکتر شریعتی در آنجا به طور امانت دفن شود و به همین علت به سمت سوریه حرکت کردند و در زینبیه مراسمی باشکوه برگزار کردند. در قبرستان زینبیه، اتاقکی در نظر گرفته شد که دکتر شریعتی در آنجا به امانت سپرده شود. در این راستا شخصیت‌های برجسته و سرشناس از لبنان و فلسطین و ... هم به آنجا آمده بودند و در تشییع و خاک‌سپاری دکتر شریعتی شرکت نمودند .

سپس احسان و خانواده به دمشق و بیروت رفتند که در آنجا نشست عمومی برقرار بود. در لندن تظاهراتی برای شهادت دکتر صورت گرفت که اولین نوع تظاهراتی بود که بعدها در ایران انجام شد که عکس آقای خمینی و دکتر شریعتی و شهدای مجاهدین در ابتدای صف تظاهرات به چشم می آمد.

برای چهلم دکتر شریعتی، احسان در اروپا سخنرانی کرد و سپس دوباره با خانواده به بیروت بازگشتند و مراسمی برگزار کردند که از جمله یاسر عرفات و موسی صدر هم بعنوان چهره های برجسته در آن مراسم حضور داشتند و احسان هم در آنجا سخنرانی کرد که مجلس گرم و پرشوری بود. از آن به بعد هر ساله سالگرد هجرت دکتر شریعتی برگزار می شود.

احسان دیگر به آمریکا بازنگشت و به فرانسه رفت.

در فرانسه مسئله این بود که مدرک دیپلم ایشان چون از آمریکا بود، معادل فرانسه نبود و غیر از این احسان باید هم زبان فرانسه می‌آموخت و هم امتحانات دشواری را سپری می‌کرد، که البته با تلاش ایشان این دوره با موفقیت طی شد.


۱۳۵۷
احسان شریعتی در این سال دیپلم دوم‌اش را در رشته ی ادبیات و علوم انسانی گرایش فلسفه دریافت کرد و در نهایت وارد دانشگاه شد.

احسان شریعتی وارد دانشگاهی در شهری در جنوب فرانسه به نام "اکس ان پروانس" شد که شهر معروف دانشجویی است. وی ادامه‌ی تحصیل در رشته ی فلسفه را انتخاب کرد.

در آن زمان آیت‌الله خمینی ابتدا از بغداد به پاریس به منزل یکی از دوستان آقای بنی صدر آمد و سپس به منزل فردی به نام مهدی عسگری در نوفل لوشاتو رفتند. احسان شریعتی دو بار به نوفل لوشاتو که نزدیک محل زندگی خانواده‌شان بود می‌رود.

آقای خمینی در ملاقاتی کوتاه با احسان، درباره ی استاد شریعتی و رشته تحصیلی‌اش سوالاتی می‌پرسد.

فضای گرمی در آن روزهای منتهی به بهمن 57 در نوفل لوشاتو وجود داشت. محیطی که بیشتر از روشنفکران و دانشجویان و طرفداران دکتر شریعتی متشکل شده بود. آنجا به مرکز جریانات بین احزاب و دانشجویان و روحانیون و شخصیت‌ها و فعالین سیاسی مثل آقایان بهشتی، مطهری، بنی صدر ، سروش، حبیبی، لاهوتی و بسیاری دیگر تبدیل شده بود. البته پس از اعلامیه‌ی آقای مطهری و ماجراهای گروه موسوم به فرقان، اپوزیسیون شاه کمی به شریعتی حساس شده بود.

پس از شهادت پسر آیت‌الله خمینی (حاج آقا مصطفی) در ایران برگزاری چهلم‌ها آغاز شد. تظاهرات‌هایی مثل ۱۷ شهریور و تاسوعا و عاشورای عظیم برگزار شد که مشخص شد که مردم شاه را نمی‌خواهند. عکس های شریعتی همه جا بود و شعر ای معلم شهید خوانده می‌شد. پس از اینکه انقلاب اوج گرفت و امام به تهران آمد، چند هفته پس از آن احسان به ایران بازگشت.


۱۳۵۸
دکتر احسان در آن زمان سال اول رشته فلسفه در دانشگاه بود. هنگامی که به ایران بازگشت، واحد‌هایی را معادل‌سازی کرد و در دانشگاه ملی (بهشتی) پذیرفته شد و یکسال ادامه‌ی فلسفه را خواند، سپس انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه‌ها تعطیل گشت.

بعد از بازگشت به ایران تصمیم گرفتند تا اردیبهشت ماه ستادی تشکیل دهند تا مراسم دومین سالگرد دکتر برگزار شود. روز ۲۹ خرداد در دانشگاه تهران موج عظیمی از مردم آمده بودند که احسان شریعتی هم در آن جمع پر شکوه و جو فراموش‌نشدنی که سراسر زمین چمن، مملو از جمعیت دوست‌داران شریعتی بود، به ایراد سخنانی پرداخت.

در آن روزها از ایشان دعوت‌هایی شهر به شهر از اقصی نقاط ایران می‌شد و مردم چون شریعتی را معلم انقلاب می‌دانستند از فرزندان او استقبال گرمی می‌کردند.

سپس ستادی که تشکیل داده بودند به کانون نشر اندیشه های شریعتی و بعدتر به کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی تبدیل شد و نشریه‌ی ارشاد را منتشر می‌کردند که ۳۰۰۰۰ نسخه تیراژ انتشار این نشریه در کشور بود و این موسسه‌ی سیاسی و فرهنگی سپس تبدیل به دفتر تنظیم مجموعه آثار دکتر شریعتی شد و پوران شریعت رضوی مسئول آن بود و احسان هم نشریه‌ی ارشاد و کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی را عهده‌دار شد.


۱۳۵۹
پس از شهریور ۵۹ که جنگ شروع شد، احسان شریعتی و چند نفر از دوستان‌اش به صلیب سرخ پیوستند و از آنجا دارو گرفتند و به خوزستان و ستاد اهواز بردند. اهواز در آن زمان زیر بمباران بود. آنها چند شب هم به خط مقدم رفتند. آنجا یکی از دوستان احسان به شهادت رسید. ۷ الی ۱۰ روز در جبهه بودند و سپس بازگشتند، زیرا آنها به عنوان داوطلبی که به صلیب سرخ همیاری برساند بدانجا رفته بودند. احسان در راه بازگشت در سوسنگرد ملاقاتی کوتاه با آقای چمران و خامنه ای داشت و سپس به تهران بازگشت.

آن روزها روزهای خوبی بود، گویی که در تهران جشن برپاست. در هر تیر برقی جمله‌ای از دکتر نصب بود و جملات معروف شریعتی همه جا به چشم می‌خورد.

حادثه‌ی بد آن دوران گروه فرقان بود که اقدام به ترورهایی کور کردند. این افراد اندیشه‌های شریعتی و مجاهدین خلق و فدائیان اسلام را مخلوط کرده و این گروه را به وجود آورده بودند. در حالیکه دکتر شریعتی با ترور به هیچ وجه موافق نبود، اما ترورهای نامعلومی انجام می‌شد و همه می‌خواستند خود را به گونه ای به دکتر اتصال دهند. فرقان در بالای اعلامیه‌هایش از بعضی از جمله‌های شریعتی استفاده می‌کرد، تا شاید به این طریق مردم را بفریبد.

کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی در آن دوران می‌خواست به مردم بگوید شریعتی واقعی کدام است و کدام قرائت از شریعتی نزدیک‌ترین قرائت به وی می‌باشد. حتی سر تیتر ثابت هر دوره ی نشریه، منقش به این عبارت بود : " ارشاد، زبانی که امروز شریعتی با شما سخن می گوید."

در این دوران بیشترین نیروی احسان شریعتی صرف شناساندن حقیقت تفکر و نظرات پدر به پیروان و علاقمندان و حتی توطئه‌گران شد، لذا در آن شرایط فرصت پرداختن به دروس دانشگاهی و تحصیل فلسفه چندان فراهم نبود.


۱۳۶۰
در سال‌های ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ جو مملکت سیاست‌زده و انقلابی بود و به مرور زمان انحصارطلبی‌ها و درگیری‌ها بیشتر شد تا جایی که در سال ۶۰ که مراسم دکتر در شرف برگزاری بود، در ابتدا اجازه‌ی برگزاری در اماکن عمومی را ندادند و زمانیکه قرار شد در منزل شخصی دکتر شریعتی این مراسم در تهران برگزار شود، عده ای اوباش و بظاهر خودسر به خانه حمله‌ور شده و مراسم را برهم زدند.

همان زمان بود که نشریات احزاب و کانون‌ها بسته شد، از جمله نشریه ارشاد و دفتر بنیاد که متعلق به خانواده‌ی شریعتی و هواداران وی بود.

احسان در اواخر شهریور به دمشق می‌رود و از آنجا به بیروت و سپس ترکیه و در نهایت دوباره به فرانسه باز می‌گردد. ابتدا ایشان قصد داشتند چند هفته در آنجا بمانند که با توجه به حوادث رخ داده در ایران دهه‌ی ۶۰ به ایشان پیشنهاد شد که در پاریس بماند ولی از همان ابتدا اقامت ایشان در آنجا موقت بوده و قصد اقامت دائمی در آنجا را نداشته است.

احسان شریعتی یک سال پایانی مقطع کارشناسی فلسفه را در اکس ان پروانس در جنوب فرانسه ادامه داد و موفق به اخذ این مدرک در ۱۹۸۱ میلادی شد.


۱۳۶۱
در بهار ۶۱ سوسن و سارا شریعتی به پاریس آمدند. چندی بعد کانون ابلاغ تعطیل شد و افراد آن چند سال به زندان افتادند. احسان در دهه ی ۶۰ با خواهران‌اش زندگی می‌کرد و در آنجا نشریه‌های خندق و ارشاد را منتشر می‌کردند.


دهه ۶۰
فعالیت‌های ایران را در آنجا ادامه دادند و هر ساله برای دکتر مراسم برگزار کرده و سمینارها و فعالیت‌های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، و حقوق بشری انجام داده و تشکیل انجمن فلسفه و گفتگو که شخصیت‌های برجسته‌ای را به آنجا دعوت می‌نمودند از جمله فعالیت‌های ایشان می‌باشد .

احسان شریعتی سپس در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه شروع به تحصیل در دانشگاه سوربن نمود. او در این سال‌ها هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. در موسسات، فلسفه و زبان و یک دوره هم تحصیل و تدریس کامپیوتر و... از جمله فعالیت‌های ایشان در آن ایام می‌باشد. همچنین وی در یک مرکز تحقیقاتی به کار ترجمه و تحقیقات فلسفی و یا پژوهش در موضوعات مختلف می‌پرداخته است.

دوران کارشناسی ارشد چند سال طول کشید، زیرا یک متن عربی از فارابی (سیاست المدنیه) را به فرانسه می‌بایست ترجمه کرده و شرح می‌داد.


۱۳۶۸
ازدواج ایشان با خانمی که دانشجو و پژوهشگر هنر و دوست‌دار دکتر شریعتی بودند. دکتر احسان شریعتی هم اکنون دارای دو فرزند می باشد.


دهه ۷۰
طبق گفته‌های دکتر احسان شریعتی، ایشان در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۳ شمسی) دوره ی کارشناسی ارشد فلسفه‌ی خود (گرایش فلسفه‌ی قرون وسطی و فلسفه اسلامی) را با ارائه رساله خود با موضوع "فلسفه سیاسی فارابی"، که ترجمه و شرح سیاست المدنیه‌ی فارابی از عربی قرن دهم به فرانسه بود، در سوربن پاریس به پایان برد.

وی با ارائه ی رساله‌ای دیگر درسال ۱۹۹۵ میلادی (۱۳۷۴ شمسی) دوره‌ی یکساله‌ پیش دکترایش را هم پشت سر گذاشت.

احسان شریعتی سپس به اسنادی از هایدگر و فردید بر می‌خورد و تصمیم به تغییر گرایش خود برای دوره ی دکترا می گیرد. وی در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته ی فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبت نام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود (فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی) کرد.

او در سمینارها و کارهای جنبی ارشد و دکترا، PAPER و سمینارهای بین المللی و دانشگاهی شرکت می‌کرد و مقاله می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد. دوره ی دکترای ایشان هم مدتی به طول انجامید، زیرا زمانی را به آلمان رفتند تا در آنجا زبان آلمانی بیاموزند، تا متون را به زبان اصلی بخوانند و نیز به علت کار و متاهل بودن تز دکترای ایشان چندسالی به طول انجامید. البته خودشان تز را طولانی‌تر کردند، زیرا می‌خواستند که رساله‌شان کامل‌تر شود و مطالعات بیشتری در این باره داشته باشند و نیز عجله‌ای برای بازگشت به ایران نداشتند و می‌خواستند پژوهش بیشتری انجام دهند.

احسان شریعتی هیچگاه ملیت فرانسه را قبول نکرد و به همین دلیل کارمند استخدامی دولت در دانشگاه نبود، گرچه وی درس‌هایی به نام "آگرگاسیون" را خوانده بود، اما نتوانست بصورت رسمی مشغول بکار شود. (لازم بذکر است که بعد از خواندن این دروس و دادن امتحان، افراد نائل به مقام استاد یا معلم می‌شوند، که البته ایشان به دلیل نداشتن ملیت فرانسوی نمی‌توانستند استاد یا معلم شوند و هر کاری که ایشان در آنجا انجام می‌دادند، به نام کارمند دولت نبوده است.)

احسان چند سال در دانشگاه کارهایی از جمله تدریس، مسئولیت بخش فلسفه و مقداری هم جمع آوری درس‌های اساتید، برای دانشجویانی که مکاتبه‌ای تحصیل می‌کردند را انجام داد.

در دهه‌ی ۷۰ که جریان اصلاحات در ایران پیش آمد، انگیزه ی ایشان برای بازگشت به ایران بیشتر شد.


دهه ۸۰
وقتی دکتر سوسن (۱۳۸۱) و دکتر سارا (۱۳۸۲) به ایران بازگشتند، تجربه‌ای به دست آمد و مشخص شد که مشکلی در ایران وجود ندارد و می‌توان به ایران بازگشت.

ایشان سه رساله نوشتند، اول برای فوق لیسانس، سپس پیش دکترا و در آخر دکترا که این رساله باید بسیار کامل تهیه می‌شد.(برای کارشناسی امتحان و PAPER است ولی رساله نمی‌نویسند.) چند سال بین پیش دکترا و دفاع از رساله‌ی دکترای ایشان فاصله افتاد، چون موضوع‌شان را برای دکترا از فلسفه‌ی قرون وسطی به فلسفه‌ی دوران معاصر تغییر دادند و به همین دلیل فلسفه‌های مربوط به قرون معاصر (اگزیستانس) را دوباره از ابتدا در آلمان و فرانسه خواندند. همانطور که پیش‌تر آمد گرایش جدیدشان، فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی است، ولی گرایش قبلی‌شان قرون وسطی و فلسفه اسلامی است.

فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی ایشان نیز در به تاخیر افتادن اتمام رساله‌ی دکترا موثر بود. سرانجام ایشان رساله‌ی خود را با موضوع تبعات اندیشه‌ی وجودی مارتین هایدگر (بویژه در دو بعد دینی و سیاسی) و دریافت آن در ایران (نقد قرائت احمد فردید) را تکمیل کرده و از آن دفاع کردند، (این رساله هم اکنون در حال ترجمه به فارسی است) و موفق به اخذ مدرک دکترای خود از دانشگاه سوربن پاریس در سال ۲۰۰۷ میلادی (۱۳۸۶ شمسی) شدند.

به دکتر احسان شریعتی پیشنهاد تدریس در سوئیس در رشته ی اسلام‌شناسی فلسفی شد و نیز پیشنهاداتی از کشورهایی مانند ازبکستان و تاجیکستان و دانشگاه‌های تازه تاسیس پس از فروپاشی شوروی ارائه شد، که به دلیل داشتن خانواده و دوری کشورها به کشور دیگری نرفتند. سپس تصمیم قطعی گرفتند که به ایران بازگردند که البته از همان ابتدا قصدشان بازگشت به ایران بود و قصد اقامت دائم در فرانسه را نداشتند که به دلایل گوناگون دردهه ی 70 نتوانستند به ایران بازگشته و پس از اینکه دکتر سوسن و دکتر سارا به ایران آمدند، شرایط برای بازگشت دکتر احسان به ایران نیز مهیا شد.

در سال ۱۳۸۴ پس از ۲۴ سال دوری از وطن، چند روزی به ایران آمدند و دوباره به فرانسه برگشتند.


۱۳۸۶
دکتر احسان شریعتی، در سال ۱۳۸۶ و به مناسبت سی‌امین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی به طور رسمی به ایران آمدند.

دکتر احسان شریعتی در روز ۲۹ خرداد آن سال در حسینیه ارشاد به پشت تریبونی که پدر سال‌ها از آنجا با مخاطبان‌اش سخن می‌گفت رفت و برای خیل عظیم چند هزار نفری حضار مشتاق در حسینیه به ایراد سخن پرداخت .


۸۸_۱۳۸۷
در سال ۱۳۸۷ با تقاضای اقامت دائم و تدریس ایشان در دانشگاه موافقت شد. دکتر احسان شریعتی در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۶۷ به کرسی استادی فلسفه در دانشگاه تهران دست یافت.

به ایشان در ترم اول تدریس خود در دانشگاه تهران، درس فلسفه‌ی اگزیستانس (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی ارشد) واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس فلسفه‌های جدید و معاصر (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی) در دانشگاه تهران پرداختند.

دکتر احسان شریعتی هم اکنون به دعوت انجمن‌های اسلامی و یا اقشار مختلف دانشجویی تهران یا برخی شهرستان‌ها در صورت امکان حاضر شده و سخنرانی می‌کند و در مناسبت‌های خاص به در خواست انجام مصاحبه با مطبوعات، بنا به صلاحدید خود پاسخ می‌دهد.


برخی از آثار مکتوب دکتر احسان شریعتی :

"دین و دولت" (پیرامون مناسبات دین و ایدئولوژی با دمکراسی و لائیسیته)، پاریس: انتشارات ارشاد ، ۱۳۶۱

"فلسفه خودی در اندیشه اقبال لاهوری" پاریس، انتشارات ارشاد، اسفند ۱۳۶۲

"نظریه نفس" ابن سینا، سمینار بین المللی فلسفه در سده های میانه، دانشگاه پاریس، ۱۳۶۴

"فلسفه سیاسی فارابی"، شرح رساله "سیاسة المدنیه" و ترجمه آن به فرانسه (رساله زیر نظر ژانین کی- یه متخص فلسفه قرون وسطای مسیحی، مؤلف کتاب "کلیدهای قدرت" در سده های میانه و مترجم و شارح کتاب "مدافع صلح" اثر مارسیل پادوا متفکر "طریقتِ مدرن" و "جامعه مدنی"، پاریس، ۱۳۷۰

"مبانی مردمسالاری در فلسفه سیاسی اسلام"، پاریس، گاهنامه "پژوهش"، ۱۳۷۵

"در پی حریفی درست پیمان" ( ملاحظاتی پیرامون جزوه "مارکسیسم اسلامی و اسلام مارکسیستی" نوشته بیژن جزنی)، پاریس، انتشارات خاوران، بهار ۱۳۷۸، ص ۳۸۵ ـ ۳۶۵

"نیندیشیده مانده‌های فلسفی اندیشه معلم شریعتی"، دفترهای بنیاد، دفتر اول : در حاشیه ی متن، به کوشش بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی، تهران، ۱۳۷۹

"درباره رویکرد و رویارویی فلسفی"، سخنرانی در "انجمن ایرانی فلسفه آورد" (آگون)، پاریس، ۱۳۷۹

"فانون ایرانی : قرائتِ شریعتی" (اندیشیدن به ضد اندیشه : خشونت)، سخنرانی در سمینار بین المللی "فانونِ ناشناخته"، پروژه یونسکو بنام "راه بردگان"، پاریس، ۱۲ آذر ۱۳۸۰، ۳ دسامبر ۲۰۰۱، مجموعه سخنرانی‌های این سمینار به زبان فرانسه در دست انتشار توسط "حلقه فانون".

"توابع سیاسی فلسفه‌ی هستی هایدگر و سنجش قرائت ایرانی آن نزد احمد فردید" (رساله‌ی دوره‌ی دکترا)

"در هویت ملی"، خودکاوی ملی در عصر جهانی شدن، دفترهای بنیاد، دفتر دوم، تهران، قصیده‌سرا، ۱۳۸۱

"وزنِ عشق و زمانِ اعتراف"، پیش‌گفتاری بر ترجمه فارسی "اعترافات آگوستین قدیس"، افسانه نجاتی، تهران، پیام امروز، ۱۳۸۲

"پیش درآمدی بر فلسفه دین هگل" + "در موازنه‌ی منفی و مثبتِ دین و ایدئولوژی"، تهران، دفترهای بنیاد شریعتی ۳، در دست انتشار

منبع: تالار گفتمان شریعتیhttp://talar.nimeharf.com/thread-496.html

عکسهای احسان شریعتی:
[تصویر :  salgardshariati.bmp]
استاد محمد‌تقی‌شریعتی / آیت‌الله طالقانی / احسان شریعتی
[تصویر :  11rfbig.jpg]

احسان شریعتی / پرویز خرسند / آیت‌الله لاهوتی

[تصویر :  DEY 88 (3).jpg]

سخنرانی در انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران / عنوان : حسین وارث آدم
[تصویر :  e32.jpg]

[تصویر :  CIMG0927-2.jpg]

[تصویر :  CIMG0990.jpg]
  • علی مزینانی
۱۴
آذر
۹۱

محمدرضا ورزی کارگردان مجموعه تلویزیونی «معمای شاه»، سعید داخ را برای ایفای نقش دکتر علی مزینانی شریعتی انتخاب کرده است.

خبرگزاری فارس: «سعید داخ» بازیگر نقش «دکتر شریعتی» می‌شود+عکس

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، «محمدرضا ورزی» در تدارک ساخت مجموعه جدید خود با نام «معمای شاه» است که به زودی کلید خواهد خورد. 

بنا بر این گزارش، این کارگردان در حال حاضر مشغول انتخاب بازیگران است و آخرین انتخاب او، سعید داخ برای ایفای نقش شهید دکتر علی شریعتی بوده است. 

به گزارش فارس، سریال «معمای شاه» در 45 قسمت داستان زندگی محمدرضا پهلوی را در سه مرحله روایت می‌کند؛ مرحله اول از سال 1317 آغاز می‌شود که با بازگشت او از سوییس همزمان است و این بخش تا جدایی از «ثریا» همسرش ادامه می‌یابد.

مرحله دوم و سوم این مجموعه تلویزیونی به نفوذ «اشرف» خواهر محمدرضا شاه بر وی  و همچنین وابستگی او به کشورهای غرب و شرق، تا فرارش از ایران اختصاص دارد.

شاهدان کویرمزینان؛ ضمن تشکراز اطلاع رسانی و همراهی رفیق همیشه همراه جناب آقای سیدرضا حسینی مزینانی که توسط ایمیل شاهدان کویررا از خبر هنری فوق آگاه نمود.امیدواریم کارگردان جوان وخوش ذوق سینمای کشور که درکارنامه موفق هنری خود فیلمها وسریالهای درخشانی همچونسال‌های مشروطه، عمارت فرنگی ، پدرخوانده وتبریز در مه را دارد بتواند ا چهره ی خوبی را از فرزند شایسته کویر به نمایش بگذارد .متاسفانه بنا به هردلیل تاکنون حق مطلب درباره ی این معلم شهید انقلاب ادا نشده وگاه حتی از سوی نزدیکترین افراد مورد هجوم ناجوانمردانه قرار گرفته است.


  • علی مزینانی
۱۴
مهر
۹۱

 ناگهان چه زود دیرمی شود


                                                   

یکی از آرزوهای مردمان رنج کشیده کویر مزینان که سهم به سزایی درانقلاب اسلامی ودفاع مقدس با تقدیم فرزندانشان ازجمله فرزند شایسته کویردکترعلی شریعتی مزینانی دارند این است که روزی پیکر مطهراوبرگردد وآنها به زیارت مزار ش بروند.

درسالهای اخیر بعضی ازدولتمردان وشخصیتهای بزرگ مملکتی به مزینان سفرکرده اند ووعده و وعیدهای بسیاری داده اند که؛ به محض رسیدن به پایتخت برای انتقال جنازه دکتر شریعتی از سوریه به مزینان اقدام نمایند ولی متاسفانه چون به مقصد ومقصود! رسیدند نه از قولشان خبری شد ونه وفای به عهد کردند وما همچنان درانتظار رسیدن موعودی هستیم که روزی بیاید وآمدن اورا نوید دهد!

اما تا رسیدن به این هدف که شریعتی روزی به مزینان برگردد شاهدان کویر مزینان برآن است تا درشناساندن شخصیت شناخته شده او به نسل جوان گام بردارد ودراین راه هرگاه به مطلب تازه ای از او دست پیدا کند منتشر نماید هرچند این اتفاق دیر به وقوع پیوسته اما بهتراز آن است که دست روی دست بگذاریم وبه امید دیگران باشیم وبگوییم دیر نمی شود . درهمین راستا با نگاهی به وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی مطلبی به قلم انی کاظمی در باره دیدار اوبا استاد محمد رضا حکیمی یار وهمراه معلم شهید به همراه  متن وصیتنامه استاد تقدیم می گردد.

خاطره یک دیدار                                                           نویسنده:  انی کاظمی

در بیست مهر 1379 دانشگاه فردوسی مشهد بزرگداشتی برای مرحوم دکتر در شهر مشهد برگزار کرد . این دانشگاه از من هم برای عضویت در هیات علمی کنگره بزرگداشت دکتر دعوت کرد که پذیرفتم . قبل از برگزاری عده ای از دوستان از من خواستند که اگر می توانم آقای را راضی کنم تا متن کامل نوشته ی دکتر شریعتی را برای انتشار به ما بدهند .

حقیقت این است که طی 22 سال اخیر علی رغم اصرار و ابرام بسیاری از دوستداران دکتر شریعتی و آثار او، آقای حکیمی از در اختیار قرار دادن متن اصلی وصیت نامه مرحوم دکتر شریعتی به افراد و انتشار عام آن خودداری کرده بود و علت نیز با توجه به محتوی نوشته مرحوم شریعتی که ستایش از آقای حکیمی است ، فروتنی و شکسته نفسی فوق العاده ایشان بوده است . به هر حال من به دوستان عرض کردم من خواهشی از آقای حکیمی می کنم شاید پذیرفتند !

از طریق برادر آقای حکیمی برایشان پیغامی فرستادم . ایشان نیز در کمال بزرگواری به من تلفن کردند و فرمودند آماده است ! هر وقت می خواهید بیایید و بگیرید !

رفتم منزل آقای حکیمی و ایشان فتوکپی متن نامه ی دکتر به ایشان و متن رونویسی شده ی آن را به بنده دادند.

آقای حکیمی فرمودند : این نوشته دو غلط املایی دارد که باید تصحیح شود . مثلا طف را تف نوشته است .

من پاسخ دادم نه اجازه بدهیم نامه را با همان غلط املایی چاپ کنیم .

آقای حکیمی گفت : اتفاقا اشتباهاتش در آثار دیگرش هم همین طور است .

من گفتم : آقای حکیمی من در همه جا از قول شما این نکته را نقل کرده ام که من از آقای حکیمی پرسیدم اصلاح کتاب های دکتر شریعتی چه شد ؟ و آقای حکیمی پاسخ دادند که اشتباهی در کتابهای دکتر ندیدم .

آقای حکیمی گفتند : از این پس اگر می خواهید از قول من نقل کنید دقیقا این جمله را بگویید : حکیمی گفت من اشتباهی که شخصیت شکن باشد و عقاید دکتر را زیر سوال ببرد در آثار دکتر ندیدم1 .

1. شریعتی آن گونه که من شناختم صص 99-103

  وصیت شرعی

مشهد – آذر ماه 1355

علی سربداری

imagesCA9ERBQ3 اصل وصیت نامه دکتر شریعتی به آقای حکیمی چه طور شد ؟ | http://shariati.nimeharf.com


 وصیتنامه دکترعلی شریعتی مزینانی

برادرم مرد آگاهی و ایمان ، اخلاص و تقوی ، آزادی و ادب ، دانش و دین ،محمدرضا حکیمی

در این فصل بد که هر خبری می رسد شوم است و هر چه روی می دهد فاجعه و ” هر دم از نو غمی به مبارکبادم ” ، نام شما بر این دو (( یادنامه )) برای من یادآور آن آرزوی دیرینه و شیرین بود که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و به گردن فردا بسته بودم در این ترکتاز زمانه گسست و به یغما رفت و آن آرزو در یک کلمه بازگشت شما به میدان بود ، میدانی که این چنین خالی مانده است و در پیرامون نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده و چشم انتظار تا مگر در برابر این (( غوغا )) رویارویی دن کیشوت ها و شومن های شبه هنری و شبه سیاسی و شبه مذهبی و این همه خیمه شب بازیها که در مسجد و میخانه برپاست و کارگردان همه یکی است سواری بیرون آید و شمشیر علی در دست و زبان علی در کام و دلی گدازان از عشق و سری بیدار از حکمت و سپر گرفته از تقوی و برگذشته از احد و خندق و صفین و صحرای تف ( طف ) و چمنزار سرخ عذرا و با ابوذر در ربذه به سر برده و با هزارها قربانی خلافت اموی و عباسی و سلطنت غز و مغول و سلجوقی و غزنوی و تیموری و ایلخانی و … در سیاهچالهای دارالاماره های وحشت ، شکنجه ها دیده و در آوردگاههای خون و خیانت صلیبی ها شمشیر زده و خط کبود شلاق استعمار تاتارهای مسیحی و آدمخوارهای متمدن را در این قرنهای غارت و خواب بر جان و تن خویش تجربه کرده و پرچم رسالت خونخواهی هابیل بر سر دست و کوله بار آگاهی و رنج انسان بر پشت ، راه سرخ شهادت را در طول این تاریخ طی کرده و داغ فلسطین و بیت المقدس و سینا و لبنان بر جگرش صدها زخم تازه نهاده و اینک بر سیمای وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و حسین و … بمثابه یک امت چون ابراهیم قلم را تبر کند و بتهای نمرودی این عصر ، عصر جاهلیت جدید را بشکند و از عزیزترین ارزشهایی که بی دفاع مانده اند و ان همه یادهای قدسی که دارد فراموش می شود و این میراث گران و گرامی که دسترنج نبوغها و جهادها و شهادتهای تمامی تاریخ ما است بر باد می رود قهرمانانه دفاع کند به یاد آورد و نگاه دارد .

علی رغم این سموم که بر طرف بوستان ما می گذرد هنوز بوی گل و رنگ نسترن هست هنوز نسل جوان که همان توطئه های استعمار فرهنگی برای پوچ و پلید و بیگانه کردن وی به کار می رود تب و تاب حق پرستی را دارد و برای مقابله با این سموم که از همه سو وزیدن گرفته و یادآور همداستانی احزاب است و داستان خندق در جست و جوی پایگاه اسلام راستین خویش اند و ایستادن بر روی دو پای خویش و هنوز حوزه ما که سیصد سال است از درون بیمار خواب و خرافه اش کرده اند و پنجاه سال است که از بیرون محاصره اش کرده اند و در همش می کوبند استعداد معجزه آسای خویش را در خلق انسانهای بزرگ و نیروند و خلاق و چهره های تابان و تابناک حتی در عصر انحطاط و سقوط و رواج بی شخصیتی و تولید و تکثیر ماسکهای مسخره و آدمکهای مقوایی و تکرایر و همه پوک و دروغ و بی روح نشان می دهد و نقش انقلابی و انسانی ویژه خویش را که جذب روحهای عاشق و نبوغهای پنهان از اعماق محرومترین توده های شهری و بیشتر روستایی است و سپس پیرایش و پرورش آنها در چهره بزرگترین مراجع علمی و فکری مردم و والاترین رهبران و مسئولان جامعه و درخشان ترین حجتهای زمان و آنگاه سپردن زمام سرنوشت عصر خویش به دست انان همچنان به دست دارد .

در چنین یاس و با چنین مایه های امید خاموش ماندن کسی چون شما پیدا است که تا کجا یاس آور است ؟ درست به همان اندازه که اکنون شکست سکوتتان و شنیدن سخنتان امید بخش است .

قدرت قلم ، روشنی اندیشه ، رقت روح ، اخلاص نیت ، آشنایی با رنج مردم و زبان زمان و جبهه بندیهای جهان و داشتن فرهنگ انسانی اسلام شیعی و زیستن با آن روح که ویژه حوزه بود و یادگار صومعه خالی آن روزها و سرچشمه زاینده آن همه نبوغها و جهادها و اجتهادها و میراث آن تمدنی که با علم و عشق و تقوی بنا شده بود همگی در شما جمع است و می دانید که این صفات بسیار کم با هم جمع می شوند و این ویژگی آنچه را امروز مسئولیت می نامند بر دوش شما سنگین تر می سازد و سکوت و انزاوا را به هر دلیل بر شما نه خدا می بخشاید و نه خلق .

و اما … برادر ! من به اندازه ای که در توان داشتم و توانستم در این راه رفتم و با این که هر چه داشتم فدا کردم از حقارت کار خویش شرم دارم و در برابر خیلی از بچه ها احساس حقارت می کنم . در عین حال لطف خداوند به کار ناچیز من ارزش و انعکاسی بخشیده است که هرگز بدان نمی ارزم و می بینم که : (( کم من نثاء جمیل لست اهلا لهه نشرته )) .

و اکنون بدترین شرایطی را که یک انسان ممکن است بدان دچار شود می گذرانم و سرنوشتی جز مرگ یا بدتر از مرگ ندارم . با این همه تنها رنجم این است که چرا نتوانستم کارم را تمام کنم و بهتر بگویم ادامه دهم و این دریغی است که برایم خوابیده ماند . اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلی ام به همان علت همیشه زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید می شود آنچه هم از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی – تحقیقی که فریادهایی از سر درد نشانه هایی از یک راه تکانهایی برای بیداری ارائه طریق طرحهایی کلی از یک مکتب یک دعوت جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی ، فشار، توطئه ، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت .

آنها همه باید تجدید نظر شود از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی شود . اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستی ام و همه اندوخته ام و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به دست شما می سپارم و با آنها هر کاری که می خواهی بکن .

فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومتها و خباثتها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهند برد و ودیعه ام را به دست کسی می سپارم که از خودم شایسته تر است . لطف خدا و سوز علی تو را در این سکوت سیاه به سخن آورد که همه چیز از دست می رود ملت ما مسخ می شود و غدیر ما می خشکد و برجهای بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارت بی دفاع مانده است بغض هزارها درد مجال … نمی دهد و تربیت مهم این عزیز از کودکانم را به تو می سپارم و تو را به خدا و … خود در انتظار هر چه خدا بخواهد .

 مشهد آذر 55

 

منابع :

کتاب  : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی)

نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com)


  • آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.

    • علی مزینانی